در
کتابخانه
بازدید : 485163تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Collapse <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ما معمولا وقتی می گوییم فلان كس مسلمان است یا مسلمان نیست نظر به واقعیت مطلب نداریم. از نظر جغرافیایی، كسانی را كه در یك منطقه زندگی می كنند و به حكم تقلید و وراثت از پدران و مادران، مسلمانند، مسلمان می نامیم و كسانی دیگر را كه در شرایط دیگر زیسته اند و به حكم تقلید از پدران و مادران، وابسته به دینی دیگر هستند، یا اصلا بی دینند، غیر مسلمان می نامیم.

باید دانست این جهت ارزش زیادی ندارد، نه در جنبه ی مسلمان بودن و نه در جنبه ی نامسلمان بودن و كافر بودن. بسیاری از ماها مسلمان تقلیدی و جغرافیایی هستیم، به این دلیل مسلمان هستیم كه پدر و مادرمان مسلمان بوده اند و در منطقه ای به دنیا آمده و بزرگ شده ایم كه مردم آن مسلمان بوده اند. آنچه از نظر واقع با ارزش است اسلام واقعی است و آن این است كه شخص قلبا در مقابل حقیقت تسلیم باشد، در دل را به روی حقیقت گشوده باشد تا آنچه كه حق است بپذیرد و عمل كند و اسلامی كه پذیرفته است بر اساس تحقیق و كاوش از یك طرف، و تسلیم و بی تعصبی از طرف دیگر باشد.

اگر كسی دارای صفت تسلیم باشد و به عللی حقیقت اسلام بر او مكتوم مانده باشد و او در این باره بی تقصیر باشد، هرگز خداوند او را معذّب نمی سازد، او اهل نجات از دوزخ است. خدای متعال می فرماید:

وَ ما كُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبْعَثَ رَسُولاً [1].

«ما چنین نیستیم كه رسول نفرستاده (حجّت تمام نشده) بشر را معذّب كنیم. »
یعنی محال است كه خدای كریم حكیم كسی را كه حجت بر او تمام نشده است عذاب كند. اصولیّین مفاد این آیه را كه تأیید حكم عقل است «قبح عقاب بلا بیان» اصطلاح كرده اند، می گویند تا خدای متعال حقیقتی را برای بنده ای آشكار نكرده باشد زشت است كه او را عذاب كند.

برای نشان دادن این حقیقت كه ممكن است افرادی یافت شوند كه دارای روح
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 294
تسلیم باشند و لو آنكه اسماً مسلمان نباشند، دكارت، فیلسوف فرانسوی- مطابق اظهارات خودش- نمونه ی خوبی است.

در شرح حال وی نوشته اند كه وی فلسفه ی خود را از شك شروع كرد، در همه ی معلومات خویش شك كرد و از صفر شروع نمود؛ فكر و اندیشه ی خودش را نقطه ی شروع قرار داده گفت:

«من می اندیشم پس وجود دارم» .

پس از اثبات وجود خویش، روح را اثبات كرد و همچنین وجود جسم و وجود خدا برایش قطعی شد. كم كم به موضوع انتخاب دین رسید، مسیحیّت را كه در كشورش دین رسمی بود انتخاب كرد.

ولی یك سخن جالب دارد و آن این است كه می گوید من نمی گویم مسیحیت حتماً بهترین دینی است كه در همه ی دنیا وجود دارد؛ من می گویم در میان ادیانی كه الآن من می شناسم و به آنها دسترسی دارم مسیحیت بهترین دین است. من با حقیقت، جنگ ندارم؛ شاید در جاهای دیگر دنیا، دینی باشد كه بر مسیحیت ترجیح داشته باشد؛ و از قضا ایران را به عنوان یك كشوری كه از آنجا بی خبر است و نمی داند مردم آنجا چه دین و مذهبی دارند مثال می آورد؛ می گوید من چه می دانم؟ شاید مثلاً در ایران دین و مذهبی وجود داشته باشد كه بر مسیحیت ترجیح دارد.

اینگونه اشخاص را نمی توان كافر خواند، زیرا اینها عناد نمی ورزند، كافر ماجرایی نمی نمایند؛ اینها در مقام پوشیدن حقیقت نیستند. ماهیّت كفر، چیزی جز عناد و میل به پوشانیدن حقیقت نیست. اینها «مسلم فطری» می باشند. اینها را اگر چه مسلمان نمی توان نامید ولی كافر هم نمی توان خواند، زیرا تقابل مسلمان و كافر از قبیل تقابل ایجاب و سلب و یا عدم و ملكه- به اصطلاح منطقیّین و فلاسفه- نیست، بلكه از نوع تقابل ضدّین است، یعنی از نوع تقابل دو امر وجودی است نه از نوع تقابل یك امر وجودی و یك امر عدمی.

البته اینكه دكارت را به عنوان مثال ذكر كردیم برای این نبود كه از اصل اولی كه بیان كردیم خارج شویم. از اول شرط كردیم كه درباره ی اشخاص اظهار نظر نكنیم.

مقصود ما از تمثیل به دكارت این است كه اگر فرض كنیم آنچه او گفته راست باشد و او در مقابل حقیقت همان اندازه تسلیم بوده كه اظهار داشته است، و از طرف دیگر واقعاً هم دسترسی بیشتر برای تحقیق نداشته است، او یك مسلمان فطری بوده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 295

[1] . اسراء/15
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است