در سایر مسائل الهیّات اگر شبهات و اشكالاتی هست، برای طبقه ی متكلّمین و
فلاسفه و اهل فن مطرح است. آن مطالب هر چند دشوار باشد ولی چون از قلمروی
افكار عامّه ی مردم خارج است، اشكال و جواب آنها هر دو در سطحی بالاتر از سطح
درك توده طرح می شود. اما ایرادها و اشكالهای مسأله ی «عدل الهی» در سطح پائین و
وسیع عامّه نیز جریان دارد. در این مسأله، هم دهاتی بیسواد می اندیشد و هم فیلسوف
متفكّر.
از این جهت، مسأله ی «عدالت» دارای اهمیتی خاص و موقعیتی بی نظیر است و
همین جهت را می توان توجیهی فرض كرد برای اینكه علمای اسلامی (شیعه و
معتزله، نه اشاعره) عدل را در ردیف «ریشه های دین» قرار دهند و دومین اصل از
اصول پنج گانه ی دین بشناسند، وگرنه «عدل» یكی از صفات خدا است و اگر بنا باشد
صفات خدا را جزء اصول دین بشمار آوریم لازم است علم و قدرت و اراده و. . . را نیز
در این شمار بیاوریم. ولی علت اصلی اینكه عدل در شیعه از اصول دین شمرده شد
امر دیگر است، و آن اینكه: شیعه با اهل سنّت در سایر صفات خداوند اختلافی
نداشتند و اگر هم داشتند مطرح نبود؛ ولی در مسأله ی عدل، اختلاف شدید داشتند و
شدیدا هم مطرح بود بطوری كه اعتقاد و عدم اعتقاد به عدل، علامت «مذاهب» شمرده
می شد كه مثلا شخص، شیعه است یا سنّی، و اگر سنّی است معتزلی است یا اشعری.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 87
عدل به تنهایی علامت اشعری نبودن شمرده می شد. عدل و امامت توأماً علامت تشیّع
بود. این است كه گفته می شد اصول دین اسلام سه چیز است و اصول مذهب شیعه
همان سه چیز است به علاوه ی اصل عدل و اصل امامت.