در
کتابخانه
بازدید : 485225تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Collapse <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Expand <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سختی و گرفتاری، هم تربیت كننده ی فرد و هم بیدار كننده ی ملتهاست. سختی، بیدار سازنده و هوشیار كننده ی انسانهای خفته و تحریك كننده ی عزمها و اراده هاست.

شدائد همچون صیقلی كه به آهن و فولاد می دهند، هر چه بیشتر با روان آدمی تماس گیرد او را مصمم تر و فعّال تر و برنده تر می كند؛ زیرا خاصیت حیات این است كه در برابر سختی مقاومت كند و بطور خودآگاه و یا ناخودآگاه آماده ی مقابله با آن گردد.

سختی همچون كیمیا، خاصیت قلب ماهیّت كردن دارد، جان و روان آدمی را عوض می كند. اكسیر حیات دو چیز است: عشق، و آن دیگر بلاء. این دو، نبوغ می آفرینند و از موادّ افسرده و بی فروغ، گوهرهایی تابناك و درخشان به وجود می آورند.

همه عمر تلخی كشیده است سعدی
كه نامش برآمد به شیرین زبانی
ملتهایی كه در دامان سختیها و شدائد بسر می برند نیرومند و با اراده می گردند.

مردم راحت طلب نازپرورده، محكوم و بدبختند.

اندر طبیعت است كه باید شود ذلیل
هر ملّتی به راحتی و عیش خو كنند
مولوی در داستان زندان یوسف، چه زیبا و عالی سروده است:

آمد از آفاق، یاری مهربان
یوسف صدّیق را شد میهمان
كآشنا بودند وقت كودكی
بر وساده ی آشنایی متّكی
یاد دادش جور اخوان و حسد
گفت آن زنجیر بود و ما اسد
عار نبود شیر را از سلسله
ما نداریم از قضای حق گله
شیر را بر گردن ار زنجیر بود
بر همه ی زنجیرسازان میر بود
گفت چون بودی تو در زندان و چاه
گفت همچون در محاق و كاست ماه
در محاق ار ماه تو گردد دو تا
نی در آخر بدر گردد بر سماء؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 181
گرچه دردانه به هاون كوفتند
نور چشم و دل شد و رفع گزند
گندمی را زیر خاك انداختند
پس ز خاكش خوشه ها برساختند
بار دیگر كوفتندش ز آسیا
قیمتش افزون و نان شد جان فزا
باز نان را زیر دندان كوفتند
گشت عقل و جان و فهم سودمند
باز آن جان چون كه محو عشق گشت
یعجب الزّرّاع آمد بعد كشت
در جای دیگر برای تفهیم این حقیقت، حالت حیوانی را نقل می كند كه هر چه او را چوب می زنند فربه می گردد:

هست حیوانی كه نامش اسغر است
كو به زخم چوب، زفت و لمتر است
تا كه چوبش می زنی به می شود
او ز زخم چوب فربه می شود
نفس مؤمن اسغری آمد یقین
كو به زخم رنج زفت است و سمین
زین سبب بر انبیا رنج و شكست
از همه ی خلق جهان افزونتر است
تا ز جانها جانشان شد زفت تر
كه ندیدند آن بلا قومی دگر
سپس تأثیر بلا را در پاكیزه كردن روح، تشبیه می كند به داروهایی كه هنگام دبّاغی برای پاكیزه كردن پوست بكار می رود:

پوست از دارو بلاكش می شود
چون ادیم طائفی خوش می شود
ورنه تلخ و تیز مالیدی در او
گنده گشتی ناخوش و ناپاك بو
آدمی را نیز چون آن پوست دان
از رطوبتها شده زشت و گران
تلخ و تیز و مالش بسیار ده
تا شود پاك و لطیف و با فره
ور نمی تانی رضا ده ای عیار
كه خدا رنجت دهد بی اختیار
كه بلای دوست تطهیر شماست
علم او بالای تدبیر شماست
علیّ بن الجهم از شعرای عهد متوكّل عباسی است؛ شاعری توانا است؛ این شاعر به زندان افتاد و در فوائد زندان و پرورش دهندگی آن و افتخارآمیز بودن آن برای احرار و آزادگان، و بالاخره درباره ی اینكه زندان رفتن نشانه ی چه فضیلتی و بوجودآورنده ی چه فضائلی است اشعاری بسیار عالی دارد و مسعودی در «مروج الذهب» نقل كرده است و ما برای اهل ادب نقل می كنیم:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 182
قالوا حبست فقلت لیس بضائر
حبسی و ایّ مهنّد لا یغمد؟
او ما رأیت اللّیث یألف غیلة
كبرا و اوباش السّباع تردّد؟
و النّار فی احجارها مخبوءة
لا تصطلی ما لم تثرها الازند
و الحبس ما لم تغشه لدنیّة
شنعاء نعم المنزل المستورد
«گفتند به من كه زندانی شدی؟ ! گفتم كدام شمشیر تیز است كه به زندان غلاف نمی رود؟ آیا نمی بینی كه شیر از روی بزرگی و بی اعتنائی گوشه ای را می گیرد و درندگان پست همه جا پرسه می زنند؟ آتش در دل سنگ پنهان است و نمی جهد، مگر آنگاه كه با آهن تصادم كند.

زندان، مادام كه به خاطر جرم و جنایت نباشد، بسیار جای خوبی است. »
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است