در
کتابخانه
بازدید : 485107تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
عدل الهی
Expand مقدّمه مقدّمه
Expand <span class="HFormat">بخش اول: </span>عدل بشری و  عدل الهی بخش اول: عدل بشری و عدل الهی
Expand <span class="HFormat">بخش دوم: </span>حلّ مشكل بخش دوم: حلّ مشكل
Expand <span class="HFormat">بخش سوم</span>تبعیض هابخش سومتبعیض ها
Expand <span class="HFormat">بخش چهارم: </span>شروربخش چهارم: شرور
Expand <span class="HFormat">بخش پنجم: </span>فوائد شروربخش پنجم: فوائد شرور
Expand <span class="HFormat">بخش ششم: </span>مرگ ومیرهابخش ششم: مرگ ومیرها
Collapse <span class="HFormat">بخش هفتم: </span>مجازاتهای اخروی بخش هفتم: مجازاتهای اخروی
Expand <span class="HFormat">بخش هشتم: </span>شفاعت بخش هشتم: شفاعت
Expand <span class="HFormat">بخش نهم: </span>عمل خیر از غیر مسلمان بخش نهم: عمل خیر از غیر مسلمان
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
از استاد خودم عالم جلیل القدر، مرحوم آقای حاج میرزا علی آقا شیرازی (اعلی اللّه مقامه) كه از بزرگترین مردانی بود كه من در عمر خود دیده ام و به راستی نمونه ای از زهّاد و عبّاد و اهل یقین و یادگاری از سلف صالح بود كه در تاریخ خوانده ایم؛ جریان خوابی را به خاطر دارم كه نقل آن بی فایده نیست.

در تابستان سال بیست و سال بیست و یك، من از قم به اصفهان رفتم و برای اولین بار در اصفهان با آن مرد بزرگوار آشنا شدم و از محضرش استفاده كردم. البته این آشنایی، بعد تبدیل به ارادت شدید از طرف من و محبت و لطف استادانه و پدرانه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 236
از طرف آن مرد بزرگ شد بطوری كه بعدها ایشان به قم آمدند و در حجره ی ما بودند و آقایان علماء بزرگ حوزه ی علمیّه كه همه به ایشان ارادت می ورزیدند در آنجا از ایشان دیدن می كردند.

در سال بیست كه برای اولین بار به اصفهان رفتم، هم مباحثه ی گرامیم كه اهل اصفهان بود و یازده سال تمام با هم هم مباحثه بودیم و اكنون از مدرّسین و مجتهدین بزرگ حوزه ی علمیه ی قم است به من پیشنهاد كرد كه در مدرسه ی صدر، عالم بزرگی است نهج البلاغه تدریس می كند، بیا برویم به درس او. این پیشنهاد برای من سنگین بود؛ طلبه ای كه «كفایة الاصول» می خواند، چه حاجت دارد كه به پای تدریس نهج البلاغه برود؟ ! نهج البلاغه را خودش مطالعه می كند و با نیروی اصل برائت و استصحاب مشكلاتش را حل می نماید!
چون ایام تعطیل بود و كاری نداشتم و به علاوه پیشنهاد از طرف هم مباحثه ام بود پذیرفتم؛ رفتم اما زود به اشتباه بزرگ خودم پی بردم، دانستم كه نهج البلاغه را من نمی شناخته ام و نه تنها نیازمندم به فرا گرفتن از استاد، بلكه باید اعتراف كنم كه نهج البلاغه، استاد درست و حسابی ندارد. به علاوه دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویّت روبرو هستم كه به قول ما طلاّب ممّن ینبغی ان یشدّ الیه الرّحال «از كسانی است كه شایسته است از راههای دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم. » او خودش یك نهج البلاغه ی «مجسّم» بود، مواعظ نهج البلاغه در اعماق جانش فرو رفته بود. برای من محسوس بود كه روح این مرد با روح امیر المؤمنین (ع) پیوند خورده و متصل شده است. راستی من هر وقت حساب می كنم، بزرگترین ذخیره ی روحی خودم را درك صحبت این مرد بزرگ می دانم؛ رضوان اللّه تعالی علیه و حشره مع اولیائه الطّاهرین و الائمّة الطیّبین.
من از این مرد بزرگ داستانها دارم. از جمله به مناسبت بحث، رؤیائی است كه نقل می كنم:

ایشان یك روز ضمن درس در حالی كه دانه های اشكشان بر روی محاسن سفیدشان می چكید این خواب را نقل كردند، فرمودند:

«در خواب دیدم مرگم فرا رسیده است؛ مردن را همان طوری كه برای ما توصیف شده است، در خواب یافتم؛ خویشتن را جدا از بدنم می دیدم، و ملاحظه می كردم كه بدن مرا به قبرستان برای دفن حمل می كنند. مرا به گورستان بردند و دفن كردند و رفتند. من تنها ماندم و نگران كه چه بر سر من خواهد آمد؟ ! ناگاه سگی سفید را دیدم كه وارد قبر شد. در همان حال حس كردم كه این سگ، تندخویی من است كه تجسم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 237
یافته و به سراغ من آمده است. مضطرب شدم. در اضطراب بودم كه حضرت سید الشهداء (ع) تشریف آوردند و به من فرمودند: غصّه نخور، من آن را از تو جدا می كنم. » [1]
در این داستان، اشاره ای به شفاعت هست كه در بحث آینده به یاری خدا عنوان می كنیم.


[1] . مرحوم حاج میرزا علی آقا اعلی اللّه مقامه، ارتباط قوی و بسیار شدیدی با پیغمبر اكرم و خاندان پاكش (صلوات اللّه و سلامه علیهم) داشت. این مرد در عین اینكه فقیه (در حدّ اجتهاد) و حكیم و عارف و طبیب و ادیب بود و در بعضی از قسمتها، مثلا طبّ قدیم و ادبیّات، از طرز اول بود و «قانون» بو علی را تدریس می كرد، از خدمتگزاران آستان مقدّس حضرت سید الشهداء علیه السلام بود؛ منبر می رفت و موعظه می كرد و ذكر مصیبت می فرمود؛ كمتر كسی بود كه در پای منبر این مرد عالم مخلص متّقی بنشیند و منقلب نشود؛ خودش هنگام وعظ و ارشاد كه از خدا و آخرت یاد می كرد در حال یك انقلاب روحی و معنوی بود و محبت خدا و پیامبرش و خاندان پیامبر در حدّ اشباع او را بسوی خود می كشید؛ با ذكر خدا دگرگون می شد؛ مصداق قول خدا بود:

اَلَّذِینَ إِذا ذُكِرَ اَللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَكَّلُونَ. (انفال/2)
نام رسول اكرم (صلّی اللّه علیه و آله) یا امیر المؤمنین (علیه السلام) را كه می برد اشكش جاری می شد. یك سال حضرت آیة اللّه بروجردی (اعلی اللّه مقامه) از ایشان برای منبر در منزل خودشان در دهه ی عاشورا دعوت كردند؛ منبر خاصی داشت؛ غالبا از نهج البلاغه تجاوز نمی كرد. ایشان در منزل آیة اللّه منبر می رفت و مجلسی را كه افراد آن اكثر از اهل علم و طلاّب بودند سخت منقلب می كرد بطوری كه از آغاز تا پایان منبر ایشان، جز ریزش اشكها و حركت شانه ها چیزی مشهود نبود.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است