سرنوشت! قضا و قدر! كلمه ای رعب آورتر و هراس انگیزتر از این دو كلمه، پرده ی
گوش بشر را به حركت نیاورده است.
هیچ چیز به اندازه ی اینكه انسان آزادی خود را از دست رفته و خویشتن را مقهور و
محكوم نیرومندتر از خود مشاهده كند و تسلّط مطلق و بی چون و چرای او را بر خود
احساس كند، روح او را فشرده و افسرده نمی سازد.
می گویند بالاترین نعمتها آزادی است و تلخ ترین دردها و ناكامیها احساس
مقهوریّت است؛ یعنی اینكه انسان، شخصیّت خود را لگدكوب شده و آزادی خود را به
تاراج رفته ببیند و خود را در برابر دیگری مانند گوسفند در اختیار چوپان مشاهده كند و
خواب و خوراك و موت و حیات خویش را در دست اقتدار او ببیند.
آن «تسلیم و رضا» كه از نبودن «چاره» و مقهور دیدن خود «در كف شیر نر
خونخواره ای» پیدا شود، از هر آتشی برای روح آدمی گدازنده تر است.
این در صورتی است كه انسان خود را مقهور و محكوم انسانی دیگر زورمندتر یا
حیوانی قوی پنجه تر از خود مشاهده كند. امّا اگر آن قدرت مسلّط یك قدرت نامرئی
و مرموز باشد و تصوّر خلاصی از آن و تسلّط بر آن، تصوّر امر محال باشد چطور؟
مسلّما صد درجه بدتر.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 366
یكی از مسائلی كه توجّه بشر را همیشه به خود جلب كرده است این است كه آیا
جریان كارهای جهان طبق یك برنامه و طرح قبلی غیر قابل تخلّف صورت می گیرد و
قدرتی نامرئی، ولی بی نهایت مقتدر، به نام سرنوشت و قضا و قدر بر جمیع وقایع عالم
حكمرانی می كند و آنچه در زمان حاضر در حال صورت گرفتن است و یا در آینده
صورت خواهد گرفت در گذشته، معیّن و قطعی شده است و انسان مقهور و مجبور به
دنیا می آید و از دنیا می رود؟ یا اصلا و ابدا چنین چیزی وجود ندارد و گذشته هیچ نوع
تسلّطی بر حال و آینده ندارد و انسان كه یكی از موجودات این جهان است، حرّ و آزاد
و مسلّط بر مقدّرات خویشتن است؟ یا فرض سوّمی در كار است و آن اینكه سرنوشت،
در نهایت اقتدار بر سراسر وقایع جهان حكمرانی می كند و نفوذش بر سراسر هستی
بدون استثناء گسترده است؛ در عین حال این نفوذ غیر قابل رقابت و مقاومت ناپذیر،
كوچكترین لطمه ای به حرّیت و آزادی بشر نمی زند. اگر اینچنین است، چگونه
می توان آن را توجیه كرد و توضیح داد؟
مسأله ی سرنوشت یا قضا و قدر از غامض ترین مسائل فلسفی است و به علل
خاصّی، كه بعدا توضیح داده خواهد شد، از قرن اوّل هجری در میان مفكّرین اسلامی
طرح شد. عقاید مختلفی كه در این زمینه ابراز شد، سبب صف بندیها و كشمكشها و
پیدایش فرقه ها و گروههایی در جهان اسلام گردید. پیدایش عقاید گوناگون و
فرقه های مختلف بر مبنای آن عقاید، در طول این چهارده قرن آثار شگرفی در جهان
اسلام داشته است.