در
کتابخانه
بازدید : 109726تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هگل معتقد شد كه توضیح جهان از راه علّت نخستین، خواه این علّت را ذهن بدانیم یا مادّه یا خدا، ناممكن است؛ زیرا خود علّت نخستین توضیح ناپذیر است. پس باید برای توضیح جهان راه دیگری جستجو كرد. وی گفت نخست ببینیم «توضیح» چیست؟
«معمولا هنگامی می گوییم كه امر بخصوصی برای ما توضیح داده شده كه علّت آن كشف شده باشد، و اگر نتوانیم آن علّت را معیّن كنیم می گوییم كه آن امر بی توضیح مانده است. . . ولی كائنات را به این شیوه نمی توان توضیح داد. اگر چنین فرض شود كه كائنات علّتی دارد، آن علّت یا خود معلول علّت پیشینی است و یا نیست. یا زنجیره ی علّتها تا بی نهایت واپس می رود و یا در جایی می توان علّت العلل یا علّت نخستینی را یافت كه معلول هیچ علّت پیشینی نباشد. اگر این زنجیره پایان ناپذیر باشد، یافتن توضیح غایی و نهایی ناممكن است، و اگر علّت نخستینی در كار است، این علّت نخستین، خود امری توضیح ناپذیر است. . . توضیح كائنات به یاری چیزی كه خود رازی غایی است، بی گمان هیچ مشكلی را حل نخواهد كرد» . [1]
هگل بعد گفت اصل علیّت نه تنها كائنات را نمی تواند توضیح دهد، حتّی از توضیح امور جزئی نیز عاجز است، زیرا توضیح یك چیزی عبارت است از بیان رابطه ی منطقی آن چیز با چیز دیگر. هرگاه چیزی از چیزی منطقا استنتاج شود، به وسیله ی آن چیز توضیح داده شده است.

مثلاً آنگاه كه می دانیم زاویه ی «الف» مساوی با زاویه ی «ب» است و زاویه ی «ب» مساوی با زاویه ی «ج» است، منطقاً نتیجه می گیریم كه زاویه ی «الف» مساوی زاویه ی «ج» است. ذهن درمی یابد كه ضرورتا باید چنین باشد و نمی تواند چنین نباشد؛ یعنی محال
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 501
و ممتنع است كه چنین نباشد. اینجاست كه مساوی بودن زاویه ی «الف» با زاویه ی «ج» به یاری دو مقدّمه توضیح داده شده است. آن دو مقدّمه «دلیل» مساوی بودن زاویه ی «الف» با زاویه ی «ج» است نه «علّت» آن.

امّا علیّت چیزی را توضیح نمی دهد. علّیت تنها یك «قضیّه ی وجودیّه» را بیان می كند نه یك «قضیّه ی ضروریّه» را، زیرا علیّت از تجربه به دست می آید نه از استنتاج عقلی. مثلاً به تجربه دریافته ایم كه آب در اثر حرارت بخار می شود و در اثر سرما منجمد می گردد. از این رو می گوییم حرارت علّت بخار شدن و سرما علّت منجمد شدن آب است. امّا هرگز ذهن ما حكم نمی كند كه ضرورتاً و منطقاً باید چنین باشد.

فرضاً ما در تجربه عكس آن را دریافته بودیم، یعنی همیشه آب در حرارت منجمد می شد و در سرما بخار می گشت، از نظر ذهن ما فرقی نمی كرد. پس این فرض از نظر ذهن امری ممتنع و محال نیست، به خلاف مساوی نبودن زاویه ی «الف» با زاویه ی «ج» در مثال گذشته كه فرض امری محال و ممتنع است. علیّت توضیح نمی دهد كه آنچه معلول است باید معلول باشد و منطقاً باید چنین باشد، و آنچه علّت است منطقاً باید علّت باشد. پس جهان را از طریق «دلیل» باید توضیح داد نه از طریق «علّت» . فرق دلیل و علّت این است كه علّت، چیزی «منفرد» است؛ یعنی وجود مستقل از معلول خود دارد، بر خلاف دلیل كه چیزی «منفرد» و وجودی مستقل از مدلول نیست. مثلاً مساوی بودن زاویه ی «الف» با زاویه ی «ب» و مساوی بودن زاویه ی «ب» با زاویه ی «ج» دلیل مساوی بودن زاویه ی «الف» با زاویه ی «ج» است. ولی این دلیلها در خارج، وجودی مستقل و جدا از مدلول خود ندارند، آنچنان كه علّتها وجودهایی مستقل از معلولات خود می باشند.


[1] . استیس: فلسفه ی هگل، ترجمه ی دكتر حمید عنایت، ص 68.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است