در
کتابخانه
بازدید : 109683تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
هگل آنگاه به اصل دیگری می پردازد كه از آن به اصل «وحدت شناسایی و هستی» و یا اصل «وحدت ذهن و عین» و یا اصل «وحدت عقل و خارج» تعبیر می شود.

وی كوشش دارد دیوار دوگانگی ذهن و عین را فرو ریزد. از نظر هگل ذهن و عین دو حقیقت از هم مستقل و بیگانه نیستند؛ یعنی مانند دو شی ء كاملاً متفاوت نیستند كه در برابر یكدیگر قرار گرفته باشند، بلكه هر دو یكی هستند، زیرا دو رویه ی گوناگون یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 502
حقیقت اند. حكمت اعتقاد به این حكم این است كه اگر آن را نپذیریم، مسأله ی اینكه معرفت چگونه ممكن می گردد ظاهرا غیر قابل قبول خواهد بود [1].

هگل بر اساس این دو اصل، یكی اینكه «دلیل» می تواند جهان را توضیح دهد نه «علّت» و دیگر اصل «وحدت شناسایی و هستی» (وحدت علم و معلوم) ، فلسفه ی خود را آغاز می كند و از نخستین دلیل كه به زعم او «هستی» است آغاز می كند و از «هستی» ، «نیستی» را استنتاج می نماید و از آن به «شدن» كه مفهوم حركت است می رسد و به این ترتیب دیالكتیك خود را ادامه می دهد.

ما در اینجا نمی توانیم به نقد فلسفه ی هگل و ریشه ی اشتباهات او با معیارهای فلسفی اسلامی كه داستانی دلكش و طولانی است بپردازیم. اینجا همین قدر اشاره می كنیم كه بنابر فلسفه ی اصالت وجود و با توجّه به برهان خاصّ «صدّیقین» ، این جدایی كه هگل میان علّت و دلیل و «لم ثبوتی» و «لم اثباتی» فرض كرده، همه نقش بر آب می شود. علّت نخستین بنابراین فلسفه، هم «خود سامان» است و بی نیاز از علّت و هم «خود پیدا» و بی نیاز از دلیل؛ هم علّت همه ی اشیاء و هم دلیل آنها و توضیح دهنده ی آنها.

برای حلّ مسأله ی معرفت (مسأله ی شناخت) نیز نیازی به اصل «وحدت شناسایی و هستی» ، آنچنان كه هگل فرض كرده، نیست. مسأله ی معرفت و شناخت كه از مشكل ترین و پیچیده ترین مسائل فلسفی است، راه حلّ دیگری دارد. شرح این دو مطلب را به جای دیگر موكول می كنیم.

توضیح دادیم كه بنابر اصالت وجود این سؤال كه علّت نخستین چرا علّت نخستین شده است، بكلّی بی معنی است. اكنون می گوییم حتّی بنابر «اصالت ماهیّت» نیز این سؤال باقی نیست، زیرا سؤال وقتی باقی است كه الزاماً فرض كنیم ذات واجب الوجود هم مانند سایر ذوات ماهیّتی دارد و وجودی كه عارض بر آن ماهیّت شده است. امّا الزامی به چنین فرضی نداریم، بلكه الزام بر خلاف آن است؛ یعنی همین كه به حكم امتناع تسلسل ناچاریم وجود علّت نخستین را كه واجب الوجود است بپذیریم، به حكم اینكه واجب الوجود نمی تواند حقیقتی مركّب از ماهیّت و وجود باشد، حكم می كنیم كه او وجود محض و «انّیّت صرف» است و طبعاً سؤال ما منتفی می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 503
این استدلال، بنابر «اصالت ماهیّت» نیز استدلال تمامی است. افرادی نظیر بو علی سینا از همین راه رفته اند. سؤالی اگر باقی بماند در جای دیگر است و آن اینكه اگر حقیقت ذات واجب، وجود محض است، حقیقت سایر اشیاء چیست؟ آیا حقیقت سایر اشیاء، ماهیّت آنهاست و وجود در آنها امر اعتباری است و در نتیجه جهان هستی دو حقیقتی است، و یا حقیقت در سایر اشیاء نیز همان بهره ی آنها از وجود است؟ پاسخ صحیح این سؤال به آن است كه شقّ دوّم را انتخاب كنیم و این همان اصالة الوجود است.

و البتّه امثال ابن سینا منكر اصالت وجود نبوده اند. در زمان آنها هنوز مسأله ی اصالت ماهیّت و اصالت وجود در میان فلاسفه و غیر فلاسفه طرح نشده بوده است.

لهذا این سؤال بر بیان ابن سینا سؤالی است كه در آن وقت طرح نشده بوده است، نه اشكالی بر بیان وی. به هر حال، قطع نظر از اصالت وجود نیز ایراد امثال كانت و هگل و سپنسر ایراد درستی نیست. اكنون درباره ی «ملاك نیاز معلول به علّت» توضیحی می دهیم.


[1] . همان كتاب، ص 97.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است