در
کتابخانه
بازدید : 109426تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سوّمین علّت گرایشهای مادّی، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است. در تاریخ فلسفه ی سیاسی می خوانیم كه آنگاه كه مفاهیم خاصّ اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مسأله ی حقوق طبیعی و مخصوصاً حقّ حاكمیّت ملّی به میان آمد و عدّه ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده ی مردم در مقابل حكمران حقّی قائل نشدند و تنها چیزی كه برای مردم در مقابل حكمران قائل شدند وظیفه و تكلیف بود، این عدّه در استدلالهای خود برای اینكه پشتوانه ای برای نظریّات سیاسی استبدادمآبانه ی خود پیدا كنند، به مسأله ی خدا چسبیدند و مدّعی شدند كه حكمران در مقابل مردم مسئول نیست، بلكه او فقط در برابر خدا مسئول است، ولی مردم در مقابل حكمران مسئول اند و وظیفه دارند. مردم حقّ ندارند حكمران را بازخواست كنند كه چرا چنین و چنان كرده ای؟ و یا برایش وظیفه معیّن كنند كه چنین و چنان كن؛ فقط خداست كه می تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد. مردم حقّی بر حكمران ندارند، ولی حكمران حقوقی دارد كه مردم باید ادا كنند.

از این رو طبعاً در افكار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنّعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یك طرف، و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حكمران و سلب حقّ هرگونه مداخله ای در برابر كسی كه خدا او را برای رعایت و نگهبانی مردم برگزیده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 554
است و او را فقط در مقابل خود مسئول ساخته است از طرف دیگر. و همچنین قهراً ملازمه به وجود آمد میان حقّ حاكمیّت ملّی از یك طرف، و بی خدایی از طرف دیگر.

آقای دكتر محمود صناعی در كتاب آزادی فرد و قدرت دولت نوشته اند:

«در اروپا مسأله ی استبداد سیاسی و اینكه اساساً آزادی از آن دولت است نه مال افراد، با مسأله ی خدا توأم بوده است. افراد فكر می كردند كه اگر خدا را قبول كنند، استبداد قدرتهای مطلقه را نیز باید بپذیرند؛ بپذیرند كه فرد در مقابل حكمران هیچ گونه حقّی ندارد و حكمران نیز در مقابل فرد هیچ گونه مسئولیّتی نخواهد داشت؛ حكمران تنها در پیشگاه خدا مسئول است. لذا افراد فكر می كردند كه اگر خدا را بپذیرند باید اختناق اجتماعی را نیز بپذیرند، و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته باشند باید خدا را انكار كنند؛ پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند. »
از نظر فلسفه ی اجتماعی اسلامی، نه تنها نتیجه ی اعتقاد به خدا پذیرش حكومت مطلقه ی افراد نیست و حاكم در مقابل مردم مسئولیّت دارد، بلكه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسئول می سازد و افراد را ذی حقّ می كند و استیفای حقوق را یك وظیفه ی لازم شرعی معرّفی می كند.

امیر المؤمنین پیشوای سیاسی و اجتماعی و امام معصوم و برگزیده ی حضرت حقّ در گیرودار صفّین با مردم سخن گفت و فرمود:

امّا بعد، فقد جعل اللّه سبحانه لی علیكم حقّا بولایة امركم، و لكم علیّ من الحقّ مثل الّذی لی علیكم. . . لا یجری لاحد الاّ جری علیه، و لا یجری علیه الاّ جری له، و لو كان لأحد أن یجری له و لا یجری علیه لكان ذلك خالصا للّه سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی كلّ ما جرت علیه صروف قضائه [1].

حقّ تعالی با حكومت من بر شما برای من حقّی بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حقّ بر عهده ی من است كه مرا بر عهده ی شماست. حقّ همواره دو طرفی است؛ كسی را بر دیگری حقّی نیست مگر اینكه آن دیگری را هم بر او حقّی است. و اگر كسی باشد كه بر دیگران حقّ دارد و دیگران بر او حقّی ندارند، او تنها خداست و آفریدگانش را چنین مزیّتی نیست، زیرا او بر بندگانش توانایی و قدرت دارد و قضای گوناگون او جز بر عدالت جاری نمی گردد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 555
یعنی حقّ، متبادل است؛ هر كس از آن بهره مند شد، مسئولیّتی در مقابل خواهد داشت.

از نظر اسلام، مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است، درست برعكس آنچه- طبق نقل آقای دكتر صناعی- در غرب جریان داشته، یعنی اینكه مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است.

پرواضح است كه چنین روشی، جز گریزاندن افراد از دین و سوق دادن ایشان به سوی ماتریالیسم و ضدّیت با مذهب و خدا و هر چه رنگ خدایی دارد، محصولی نخواهد داشت.

سه علّت دیگر برای گرایش به مادّیگری هست كه لازم است ذكر شود. این سه علّت، هم در میان ما وجود دارد و هم در میان مسیحیان. این سه علّت مربوط می شود به روش تبلیغی و یا عملی كه پیروان ادیان در گذشته و یا زمان حاضر داشته و دارند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 557

[1] . نهج البلاغه، خطبه ی 207.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است