در
کتابخانه
بازدید : 109689تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
تا اینجا نقش كلیسا را در گرایش به مادّیگری از نظر نارسایی مفاهیم الهی كلیسایی بیان كردیم. كلیسا از نظر دیگر نیز نقش مهمّی در سوق دادن مردم به ضدّ خدایی دارد كه از نارسایی مفاهیم الهی كلیسایی بسی مؤثّرتر بوده است و آن تحمیل عقاید و نظریات خاصّ مذهبی و علمی كلیسا به صورت اجبار و سلب هرگونه آزادی عقیده در این دو قسمت است.

كلیسا علاوه بر عقاید خاصّ مذهبی، یك سلسله اصول علمی مربوط به جهان و انسان را كه غالباً ریشه های فلسفی یونانی و غیر یونانی داشت و تدریجاً مورد قبول علمای بزرگ مذهب مسیح قرار گرفته بود، در ردیف اصول عقاید مذهبی قرار داد و مخالفت با آن «علوم رسمی» را جایز نمی شمرد، بلكه به شدّت با مخالفان آن عقاید مبارزه می كرد.

ما فعلاً به مسأله ی آزادی مذهب و عقاید مذهبی و اینكه اصول عقاید مذهبی اجباراً باید آزادانه مورد تحقیق واقع شود وگرنه با روح مذهب كه هدایت و راهنمایی است منافی است، كاری نداریم. اینكه اصول دین باید تحقیقی باشد نه تقلیدی و یا تحمیلی، تزی است كه اسلام طرفدار آن است؛ بر خلاف مسیحیّت كه اصول دین را برای عقل، «منطقه ی ممنوعه» اعلام كرده است.

خطای عمده ی كلیسا در دو جهت دیگر بود: یكی اینكه كلیسا پاره ای معتقدات علمی بشری موروث از فلاسفه ی پیشین و علمای كلام مسیحی را در ردیف اصول مذهبی قرار داد و مخالفت با آنها را موجب ارتداد دانست؛ دیگر اینكه حاضر نبود صرفاً به ظهور ارتداد اكتفا كند و هر كس كه ثابت و محقّق شد مرتد است، او را از جامعه ی مسیحیّت طرد كند، بلكه با نوعی رژیم پلیسی خشن در جستجوی عقاید و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 488
ما فی الضّمیر افراد بود و با لطائف الحیل كوشش می كرد كوچكترین نشانه ای از مخالفت با عقاید مذهبی در فردی یا جمعی پیدا كند و با خشونتی وصف ناشدنی آن فرد یا جمع را مورد آزار قرار دهد.

این بود كه دانشمندان و محقّقان جرأت نداشتند بر خلاف آنچه كلیسا آن را علم می داند بیندیشند؛ یعنی مجبور بودند آنچنان بیندیشند كه كلیسا می اندیشد. این فشار شدید بر اندیشه ها كه از قرن 12 تا 19 در كشورهای فرانسه، انگلستان، آلمان، هلند، پرتغال، لهستان و اسپانیا معمول بود، بالطّبع عكس العمل بسیار بدی نسبت به دین و مذهب به طور كلّی ایجاد كرد.

كلیسا محاكمی به نام «انگیزیسیون» یا «تفتیش عقاید» به وجود آورد كه نام این محاكم از وظیفه ای كه به عهده ی آنها گذاشته شده بود، حكایت می كند.

ویل دورانت می نویسد:

«محكمه ی تفتیش عقاید، قوانین و آیین دادرسی ای خاصّ خود داشت. پیش از آنكه دیوان محاكمات آن در شهری تشكیل شود، از فراز منابر كلیساها فرمان ایمان را به گوش می رسانید و از مردم می خواست كه هر كدام، از ملحد و بی دین و بدعتگذاری سراغ دارند به سمع اعضای محكمه ی تفتیش برسانند. آنها را به خبرچینی، به متّهم ساختن همسایگان، دوستان و خویشاوندان تحریض و تشویق می كردند. . . به خبرچینان قول رازپوشی كامل و حمایت داده می شد و آن كس كه ملحدی را می شناخت و رسوا نمی ساخت یا در خانه ی خویش پنهان می داشت، به لعن و تكفیر و نفرین گرفتار می گشت. . . طرق شكنجه در جاها و زمانهای مختلف، متفاوت بود. گاه می شد كه دست متّهم را به پشتش می بستند و سپس با آنها می آویختندش. ممكن بود كه او را ببندند چنانكه نتواند حركت كند و آنگاه چندان آب در گلویش بچكانند كه به خفگی افتد. ممكن بود كه طنابی چند بر اطراف بازوان و ساقهایش ببندند و چندان محكم كنند كه در گوشتهای تنش فرو رود و به استخوان برسد» . [1]
و هم او می گوید:

«شماره ی قربانیان. . . از سال 1480 تا 1488 [یعنی در مدّت 8 سال بالغ بر] 8800 تن سوخته و 96494 تن محكوم به مجازاتهای دیگر، و از سال 1480 تا 1808 بالغ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 489
بر 31912 تن سوخته و 291450 تن محكوم به مجازاتهای سنگین تخمین زده شده است. » [2]
جرج سارتون متخصّص و قهرمان معروف تاریخ علم، در كتاب شش بال علم بحثی تحت عنوان «جادوگری» باز كرده است و نشان می دهد كه كلیسا به نام مبارزه با جادوگری چه جنایاتی مرتكب شده است. می نویسد:

«. . . علمای الهی و دین، آگاهانه یا ناآگاه، زندقه را با جادوگری یكی تصوّر می كردند. آدمی زود به این نتیجه می رسد كه كسانی كه با او توافق ندارند مردم بدی هستند. جادوگران مردان یا زنانی بودند كه روح خود را به شیطان فروخته بودند. با فرض اینكه زندیقان و بددینان نیز رابطه ای با شیطان دارند، تنبیه كردن و عذاب دادن به آنها به سهولت جایز شمرده می شد و مردمی كه در دین خود مستقیم بودند، ممكن بود با خود بگویند كه این ماجراجویان و آشوبگران، جادوگرند و باید به همین صورت با ایشان معامله شود؛ نه شایسته ی آنند كه ایمان صحیح داشته باشند و نه آنكه مورد عفو قرار گیرند. »
جرج سارتون از كتابی به نام چكش ساحران نام می برد كه توسّط دو نفر كشیش دومینیكی به اشاره ی پاپ اینوسنت هشتم (پاپ 1484- 1492 میلادی) نوشته شد و در حقیقت، دستور العمل تفتیش عقاید متّهمان به زندقه و جادوگری بود. می گوید:

«كتاب چكّش دستور العملی برای راهنمایی بازرسان عقاید مردم بود و جزئیات طرز كشف و محكوم كردن و به مجازات رساندن ساحران در آن دیده می شود. . . ترس از جادوگران علّت اصلی كشتن ایشان بود و خود این كشتن سبب زیاد شدن ترس می شد. در آن زمان یك بیماری روانی توده ای پیدا شده بود كه نظیر آن تا عصر منوّر حاضر دیده نشد. صورت مجلس بعضی از آن محاكمات به دقّت ثبت شده و برای ما باقی مانده است. بازرسان عقیده مردم بدی نبودند؛ خود را لا اقل از حدّ وسط مردم بهتر می پنداشتند. مگر نه این است كه لا ینقطع برای اعلای كلمه ی حقّ و نام خدا می كوشیدند و كار می كردند؟ ! نیكولارمی بازرس عقیده ی «لورن» سبب آن شد كه نهصد جادوگر را در ظرف مدّت 15 سال (1575- 1590) به آتش بسوزانند. وی مرد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 490
با وجدانی بود! و در آخر عمر از آن جهت كه از كشتن چند كودك چشم پوشیده بود، خود را گناهكار احساس می كرد: مگر كسی حقّ دارد از كشتن بچّه ی افعی خودداری كند؟ ! اسقف ترز پتر بینزفلد فرمان مرگ شش هزار و پانصد نفر را صادر كرده بود. »
آنگاه می نویسد:

«هنگامی كه بازرسان عقیده به ناحیه ی تازه ای در می آمدند، اعلان می كردند كه هر كس نسبت به ساحری مظنون است اطّلاعات خود را بدهد. اگر كسی اطّلاعات خود را مخفی می كرد، در معرض آن قرار می گرفت كه وی را تبعید كنند و مبلغی به عنوان جریمه از وی بستانند. دادن اطّلاع در این زمینه عنوان تكلیف و وظیفه داشت و كسانی كه خبر می دادند نامشان افشا نمی شد. اشخاص متّهم را- كه ممكن بود در میان آنان كسانی بوده باشند كه دشمنان شخصی، بی جهت در حقّ ایشان سعایت كرده اند- از جرمی كه به ایشان نسبت داده شده و از دلایل آن جرم، بی خبر می گذاشتند. چنان فرض و قبول می شد كه این مردم، گناهكار و بزهكارند و بر ایشان بود كه گناهكاری خود را ثابت كنند. داوران هرگونه وسیله ی فكری و بدنی را برای وادار كردن ایشان به اعتراف به گناه و شناساندن همدستان خود به كار می بردند. برای تشویق متّهمین به اعتراف، وعده ی بخشش یا تخفیف به ایشان می دادند. ولی آن داوران چنان می پنداشتند كه برای وفا كردن به عهدی كه با جادوگران و بددینان بسته اند، هیچ الزام اخلاقی ندارند و این وعده را برای مدّت مختصری كه در آن فاصله متّهم آنچه گفتنی است بگوید، مراعات می كردند. هر عمل خارج از حدود شرافتمندی را كه نسبت به آن متّهمان انجام می شد، چون به منظور مقدّسی می دانستند، روا می داشتند. هر چه بیشتر مردم را عذاب و شكنجه می دادند، این كار را ضروری تر تصوّر می كردند. اینها كه گفتیم ممكن است به آسانی با مراجعه به چكش و كتابهای دیگر و نیز به صورت مجسّم تر با مطالعه ی صورت مجلسهای محاكمات كه عددشان فراوان است، تأیید شود. » [3]
جرج سارتون پس از سه چهار صفحه بحث در این زمینه، می گوید:

«اعتقاد به جادوگری به راستی یك بیماری دماغی بود كه از سفلیس خطرناك تر بود و سبب مرگ وحشت انگیز هزاران مرد و زن بی گناه شد. از آن گذشته، توجّه به این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 491
امر جنبه ی تاریكی از رنسانس را نشان می دهد كه معمولاً فریبندگی آن از چیزهای دیگری كه معمولا درباره ی این دوره گفته می شود كمتر است، ولی دانستن آن برای فهم صحیح حوادث این دوره ضرورت دارد. رنسانس دوره ی طلایی هنر و ادبیّات بود، ولی در عین حال، دوره ی عدم تسامح دینی و قساوت و بیرحمی نیز بود. نامردمی آن دوره به اندازه ای است كه جز در زمان حاضر در هیچ دوره ای چنین نبوده است. » [4]
مذهب كه می بایست دلیل هدایت و پیام آور محبّت باشد، در اروپا به این صورت درآمد كه مشاهده می كنیم. تصوّر هر كس از دین و خدا و مذهب، خشونت بود و اختناق و استبداد. بدیهی است كه عكس العمل مردم در مقابل چنین روشی جز نفی مذهب از اساس و نفی آن چیزی كه پایه ی اوّلی مذهب است، یعنی خدا، نمی توانست باشد.

هر وقت و هر زمان كه پیشوایان مذهبی مردم- كه مردم در هر حال آنها را نماینده ی واقعی مذهب تصوّر می كنند- پوست پلنگ می پوشند و دندان ببر نشان می دهند و متوسّل به تكفیر و تفسیق می شوند، مخصوصاً هنگامی كه اغراض خصوصی به این صورت در می آید، بزرگترین ضربت بر پیكر دین و مذهب به سود مادّیگری وارد می شود.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج1، ص: 493

[1] . تاریخ تمدّن، ج /18ص 349 و 351.
[2] . همان كتاب، ص 360.
[3] . شش بال، ص 296- 298.
[4] . همان كتاب، ص 303.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است