در
کتابخانه
بازدید : 174739تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مرز دقیق توحید و شرك- چه توحید و شرك نظری و چه عملی- چیست؟ چه نوع اندیشه ای اندیشه ی توحیدی است و چه نوع اندیشه ای اندیشه ی شركی؟ چه نوع عملی عمل توحیدی است و چه نوع عملی عمل شركی؟ آیا اعتقاد به موجودی غیر خدا شرك است (شرك ذاتی) و لازمه ی توحید ذاتی این است كه به موجودیّت هیچ چیز غیر از خدا- و لو به عنوان آفریده ی او- اعتقاد نداشته باشیم (نوعی وحدت وجود) ؟ بدیهی است كه مخلوق خدا فعل خداست، فعل خدا خود شأنی از شئون اوست و ثانی او و در قبال او نیست. مخلوقات خداوند تجلّیات فیّاضیّت او هستند. اعتقاد به وجود مخلوق از آن جهت كه مخلوق است متمّم و مكمّل اعتقاد به توحید است نه ضدّ توحید. پس مرز توحید و شرك، وجود داشتن و وجود نداشتن شی ء دیگر- هر چند مخلوق خود او- نیست.

آیا اعتقاد به نقش مخلوقات در تأثیر و تأثّر و سببیّت و مسبّبیّت، شرك است (شرك در خالقیّت و فاعلیّت) ؟ و آیا لازمه ی توحید افعالی این است كه نظام سببی و مسبّبی جهان را انكار كنیم و هر اثری را مستقیما و بلاواسطه از خدا بدانیم و برای اسباب هیچ نقشی قائل نباشیم؟ مثلا معتقد باشیم كه آتش نقشی در سوزانیدن و آب در سیراب كردن و باران در رویانیدن و دوا در بهبود بخشیدن ندارد، خداست كه مستقیما می سوزاند و مستقیما سیراب می سازد و مستقیما می رویاند و مستقیما بهبود می بخشد، بود و نبود این عوامل، یكسان است، چیزی كه هست عادت خدا بر این است كه كارهای خود را در حضور این امور انجام دهد. مثلا اگر انسانی عادتش بر این باشد كه همیشه در حالی كه كلاه بر سر دارد نامه بنویسد، بود و نبود كلاه در نوشتن نامه تأثیری ندارد، ولی نویسنده ی نامه نمی خواهد با نبود كلاه نامه ای بنویسد. مطابق این نظریّه، بود و نبود اموری كه عوامل و اسباب نامیده می شوند از این قبیل است و اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 128
غیر از این قائل بشویم، برای خدا شریك بلكه شریكها در فاعلیّت قائل شده ایم (نظریّه ی اشاعره و جبریّون) .

این نظریّه نیز صحیح نیست. همچنانكه اعتقاد به وجود مخلوق، مساوی با شرك ذاتی و اعتقاد به خدای دوّم و وجود قطبی در مقابل خدا نیست بلكه مكمّل و متمّم اعتقاد به وجود خدای یگانه است، اعتقاد به تأثیر و سببیّت و نقش داشتن مخلوقات در نظام جهان نیز- با توجّه به اینكه همان طور كه موجودات استقلال در ذات ندارند استقلال در تأثیر هم ندارند، موجودند به وجود او و مؤثّرند به تأثیر او- شرك در خالقیّت نیست بلكه متمّم و مكمّل اعتقاد به خالقیّت خداوند است. آری، اگر برای مخلوقات از نظر تأثیر، استقلال و تفویض قائل بشویم و چنین بیندیشیم كه نسبت خداوند به جهان، نسبت صنعتگر است به صنعت (مثلا سازنده ی اتومبیل و اتومبیل) كه صنعت در پیدایش خود نیازمند به صنعتگر است ولی پس از آنكه ساخته شد كار خود را طبق مكانیسم خود ادامه می دهد، صنعتگر در ساختن صنعت نقش دارد نه در كاركرد مصنوع پس از ساخته شدن، اگر سازنده ی اتومبیل هم بمیرد اتومبیل به كار خود ادامه می دهد، اگر چنین بیندیشیم كه عوامل جهان- آب، باران، برق، حرارت، خاك، گیاه، حیوان، انسان و غیره- نسبتشان با خداوند چنین نسبتی است (چنانكه معتزله احیانا چنین نظری داده اند) قطعا شرك است. مخلوق، در حدوث و بقا نیازمند به خالق است، در بقا و در تأثیر همان اندازه نیازمند است كه در حدوث. جهان عین فیض، عین تعلّق، عین ارتباط، عین وابستگی و عین «از اویی» است، از این رو تأثیر و سببیّت اشیاء، عین تأثیر و سببیّت خداوند است، خلاّقیّت قوّه ها و نیروهای جهان- اعمّ از انسان و غیر انسان- عین خلاّقیّت خداوند و بسط فاعلیّت اوست، بلكه اعتقاد به اینكه نقش داشتن اشیاء در كار عالم شرك است، شرك است، زیرا این اعتقاد ناشی از این نظر است كه ناآگاهانه برای ذات موجودات، استقلالی در مقابل ذات حق قائل شده ایم و از این رو اگر موجودات نقشی در تأثیر داشته باشند تأثیرات به قطبهای دیگر نسبت داده شده است. پس مرز توحید و شرك این نیست كه برای غیر خداوند نقشی در تأثیرات و سببیّتها قائل بشویم یا نشویم.

آیا مرز توحید و شرك اعتقاد به قدرت و تأثیر ما فوق الطّبیعی است؟ یعنی اعتقاد به قدرت ما فوق قوانین عادی طبیعت برای یك موجود، اعمّ از فرشته یا انسان (مثلا پیغمبر یا امام) ، شرك است امّا اعتقاد به قدرت و تأثیر در حدّ معمولی و متعارف، شرك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 129
نیست. و همچنین اعتقاد به قدرت و تأثیر انسان از دنیا رفته نیز شرك است، زیرا انسان مرده جماد است و از نظر قوانین طبیعی، جماد نه شعور دارد نه قدرت و نه اراده، پس اعتقاد به درك داشتن مرده و سلام كردن به او و تعظیم كردن و احترام كردن او و خواندن و ندا كردن او و چیز خواستن از او شرك است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ما وراء الطّبیعی برای غیر خداست. و همچنین اعتقاد به تأثیرات مرموز و ناشناخته برای اشیاء، مسأله ی اعتقاد به تأثیر داشتن یك خاك بخصوص در شفای بیماری و یا تأثیر داشتن مكان مخصوص برای استجابت دعا شرك است، زیرا مستلزم اعتقاد به نیروی ما وراء الطّبیعی در یك شی ء است، چه، هر چه كه طبیعی است، شناختنی و آزمودنی و حس كردنی و لمس كردنی است. علی هذا اعتقاد به مطلق تأثیرات برای اشیاء شرك نیست (آنچنان كه اشاعره پنداشته اند) بلكه اعتقاد به تأثیرات ما فوق الطّبیعی برای اشیاء شرك است. پس هستی تقسیم می شود به دو بخش: طبیعت و ما وراء طبیعت. ما وراء الطّبیعه قلمرو اختصاصی خداوند است و طبیعت قلمرو اختصاصی مخلوق او و یا قلمرو مشترك خدا و مخلوقات است. یك سلسله كارها جنبه ی ما وراء الطّبیعی دارد از قبیل احیاء (زنده كردن) و اماته (میراندن) ، روزی دادن و امثال اینها و باقی، كارهای عادی و معمولی است. كارهای فوق معمولی قلمرو اختصاصی خداست و باقی، قلمرو مخلوقات او. این از جنبه ی توحید نظری.

امّا از جنبه ی توحید عملی هر نوع توجّه معنوی به غیر خداوند- یعنی توجّهی كه از طریق چهره و زبان توجّه كننده و چهره و گوش ظاهری شخص مورد توجّه نباشد بلكه توجّه كننده بخواهد نوعی رابطه ی قلبی و معنوی میان خود و طرف مقابل برقرار كند و او را بخواند و متوجّه خود سازد و به او توسّل جوید و از او اجابت بخواهد- همه ی اینها شرك و پرستش غیر خداست، چون عبادت جز اینها چیزی نیست و عبادت غیر خدا به حكم عقل و ضرورت شرع جایز نیست و مستلزم خروج از اسلام است. بعلاوه انجام این گونه مراسم، گذشته از اینكه انجام مراسم عملی عبادت است برای غیر خدا و عین اعمالی است كه مشركان برای بتها انجام می دادند، مستلزم اعتقاد به نیروی ما وراء الطّبیعی برای شخصیّت مورد توجّه (پیغمبر یا امام) است (نظریّه ی وهّابیان و وهّابی مآبان عصر ما) .

این نظریّه در زمان ما تا حدّی شیوع یافته و در میان یك قشر بالخصوص علامت روشنفكری شمرده می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 130
ولی با توجّه به موازین توحیدی، این نظریّه از لحاظ توحید ذاتی در حدّ نظریّه ی اشاعره شرك آلود است و از نظر توحید در خالقیّت و فاعلیّت، یكی از شرك آمیزترین نظریّه هاست.

قبلا در ردّ نظریّه ی اشاعره گفتیم كه اشاعره از اشیاء، نفی تأثیر و سببیّت كرده اند به حساب اینكه اعتقاد به تأثیر و سببیّت اشیاء مستلزم اعتقاد به قطبها و منشأها در مقابل خداست، و گفتیم اشیاء آنگاه به صورت قطبها در مقابل خداوند در می آیند كه در ذات، استقلال داشته باشند. از اینجا معلوم می شود اشاعره ناآگاهانه نوعی استقلال ذاتی كه مستلزم شرك ذاتی است برای اشیاء قائل بوده اند امّا از آن غافل بوده اند و خواسته اند با نفی اثر از اشیاء، توحید در خالقیّت را تثبیت نمایند، لهذا در همان حال كه شرك در خالقیّت را نفی كرده اند، ناآگاهانه نوعی شرك در ذات را تأیید كرده اند.

عین این ایراد بر نظریّه ی وهّابی مآبان وارد است. اینها نیز ناآگاهانه به نوعی استقلال ذاتی در اشیاء قائل شده اند و از این رو نقش ما فوق حدّ عوامل معمولی داشتن را مستلزم اعتقاد به قطبی و قدرتی در مقابل خدا دانسته اند، غافل از آنكه موجودی كه به تمام هویّتش وابسته به اراده ی حقّ است و هیچ حیثیّت مستقل از خود ندارد، تأثیر ما فوق الطّبیعی او مانند تأثیر طبیعی او پیش از آنكه به خودش مستند باشد، مستند به حقّ است و او جز مجرایی برای مرور فیض حق به اشیاء نیست. آیا واسطه ی فیض وحی و علم بودن جبرئیل و واسطه ی رزق بودن میكائیل و واسطه ی احیاء بودن اسرافیل و واسطه ی قبض ارواح بودن ملك الموت شرك است؟ از نظر توحید در خالقیّت، این نظریّه بدترین انواع شرك است، زیرا به نوعی تقسیم كار میان خالق و مخلوق قائل شده است، كارهای ما وراء الطّبیعی را قلمرو اختصاصی خدا و كارهای طبیعی را قلمرو اختصاصی مخلوقات خدا یا قلمرو اشتراكی خدا و مخلوق قرار داده است. قلمرو اختصاصی برای مخلوق قائل شدن عین شرك در فاعلیّت است، همچنانكه قلمرو اشتراكی قائل شدن نیز نوعی دیگر از شرك در فاعلیّت است.

بر خلاف تصوّر رایج، وهّابیگری تنها یك نظریّه ی ضدّ امامت نیست، بلكه پیش از آنكه ضدّ امامت باشد ضدّ توحید و ضدّ انسان است. از آن جهت ضدّ توحید است كه به تقسیم كار میان خالق و مخلوق قائل است و بعلاوه به یك نوع شرك ذاتی خفیّ قائل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 131
است كه توضیح داده شد، و از آن جهت ضدّ انسان است كه استعداد انسانی انسان را - كه او را از ملائك برتر ساخته و به نصّ قرآن مجید «خلیفة اللّه» است و ملائك مأمور سجده به او- درك نمی كند و او را در حدّ یك حیوان طبیعی تنزّل می دهد.

بعلاوه تفكیك میان مرده و زنده به این شكل كه مردگان حتّی در جهان دیگر زنده نیستند و تمام شخصیّت انسان بدن اوست كه به صورت جماد در می آید، یك اندیشه ی مادّی و ضدّ الهی است و ما در آینده در بحث معاد درباره ی این مطلب بحث خواهیم كرد.

تفكیك میان اثر مجهول و مرموز ناشناخته و آثار معلوم و شناخته شده، و اوّلی را بر خلاف دوّمی ما وراء الطّبیعی دانستن، نوعی دیگر از شرك است.

اینجاست كه به معنی سخن رسول اكرم پی می بریم كه فرمود: «راه یافتن شرك در اندیشه ها و عقاید آنچنان آهسته و بی سر و صدا و بی خبر است كه راه رفتن مورچه ی سیاه در شب تاریك بر روی سنگ سخت» .

حقیقت این است كه مرز توحید و شرك در رابطه ی خدا و انسان و جهان، «از اویی» و «به سوی اویی» است. مرز توحید و شرك در توحید نظری «از اویی» است (انّا للّه) . هر حقیقتی و هر موجودی مادام كه او را در ذات و صفات و افعال، با خصلت و هویّت «از اویی» بشناسیم، او را درست و مطابق با واقع و با دید توحیدی شناخته ایم، خواه آن شی ء دارای یك اثر یا چند اثر باشد یا نباشد و خواه آنكه آن آثار جنبه ی ما فوق الطّبیعی داشته باشد یا نداشته باشد، زیرا خدا تنها خدای ما وراء الطّبیعه، خدای آسمان، خدای ملكوت و جبروت نیست، خدای همه ی جهان است، او به طبیعت همان اندازه نزدیك است و معیّت و قیّومیّت دارد كه به ما وراء الطّبیعه، و جنبه ی ما وراء الطّبیعه ای داشتن یك موجود به او جنبه ی خدایی نمی دهد.

قبلا گفتیم كه جهان از نظر جهان بینی اسلامی ماهیّت «از اویی» دارد. قرآن كریم در آیات متعدّدی عملیّات اعجازآمیز از قبیل مرده زنده كردن و كور مادر زاد شفا دادن به برخی پیامبران نسبت می دهد، امّا همراه آن نسبتها كلمه ی «باذنه» را اضافه می كند. این كلمه نمایشگر ماهیّت «از اویی» این كارهاست كه كسی نپندارد انبیاء از خود استقلالی دارند. پس مرز توحید نظری و شرك نظری «از اویی» است. اعتقاد به وجود موجودی كه موجودیّتش «از او» نباشد، شرك است. اعتقاد به تأثیر موجودی كه مؤثّریّتش «از او» نباشد، بازهم شرك است، خواه اثر، اثر ما فوق الطّبیعی باشد مثل خلقت همه ی آسمانها و زمینها و یا یك اثر كوچك بی اهمّیّت باشد مثل زیرورو شدن یك برگ.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 132
مرز توحید و شرك در توحید عملی «به سوی اویی» است (انّا الیه راجعون) . توجّه به هر موجود- اعمّ از توجّه ظاهری و معنوی- هرگاه به صورت توجّه به یك راه برای رفتن به سوی حق باشد و نه یك مقصد، توجّه به خداست. در هر حركت و مسیر، توجّه به راه از آن جهت كه راه است و توجّه به علامتها و فلشها و نشانه های راه برای گم نشدن و دور نیفتادن از مقصد از آن جهت كه اینها علامتها و نشانه ها و فلشها هستند، «به سوی مقصد» بودن و «به سوی مقصد رفتن» است.

انبیاء و اولیاء راههای خدا هستند: «انتم السّبیل الأعظم و الصّراط الأقوم» [1].

آنان علامتها و نشانه های سیر الی اللّه هستند: «و اعلام العباده و منارا فی بلاده و ادلاّء علی صراطه» (2) .

هادیان و راهنمایان به سوی حق می باشند: «. . . الدّعاة الی اللّه و الادلاّء علی مرضاة اللّه» (3) .

پس مسأله این نیست كه توسّل و زیارت و خواندن اولیاء و انتظار كاری ما فوق الطّبیعی از آنها شرك است، مسأله چیز دیگر است. اوّلا باید بدانیم انبیاء و اولیاء چنین صعودی در مراتب قرب الهی كرده اند كه از ناحیه ی حق تا این حد مورد موهبت واقع شده باشند یا نه؟ از قرآن كریم استفاده می شود كه خداوند به پاره ای از بندگان خود چنین مقامات و درجاتی عنایت كرده است [2].

مسأله ی دیگر این است كه آیا مردمی كه توسّلات پیدا می كنند و به زیارت می روند و حاجت می خواهند، از نظر توحیدی درك صحیحی دارند یا ندارند؟ آیا واقعا با نظر «به سوی اویی» به زیارت می روند یا با فراموشی «او» و مقصد قرار دادن شخص زیارت شده؟ كه بدون شك اكثریّت مردم با چنان توجّه غریزی به زیارت می روند.

ممكن است اقلیّتی هم باشند كه فاقد درك توحیدی- و لو در حدّ غریزی- باشند. به آنها باید توحید آموخت نه آنكه زیارت را شرك دانست.

مسأله ی سوّم این است كه اقوال و افعالی كه حكایت گر تسبیح و تكبیر و تحمید است و ستایش ذات كامل علی الاطلاق و غنّی علی الاطلاق است، در مورد غیر خدا شرك است. سبّوح مطلق و منزّه مطلق از هر نقص و كاستی اوست، بزرگ مطلق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 133
اوست، آنكه همه ی ستایشها منحصرا به او بر می گردد اوست، آنكه همه ی حولها و قوّه ها قائم به اوست ذات اوست. این گونه توصیفها- چه به صورت قولی و چه به صورت عملی- برای غیر خدا شرك است. ما قبلا درباره ی اینكه چه نوع كاری عبادت است بحث كرده ایم.


[1] و 2 و 3. از فقرات زیارت جامعه ی كبیره.
[2] . رجوع شود به رساله ی ولاءها و ولایتها از مؤلّف.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است