در
کتابخانه
بازدید : 174700تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در جهان بینی الهی پاره ای مسائل مطرح است كه به رابطه ی جهان با خداوند مربوط می شود، از قبیل مسائل حدوث و قدم جهان و مسائل مربوط به نظام و ترتیب صدور موجودات و دیگر مسائل كه در الهیّات به تفصیل مطرح است.

آنچه مناسب است در اینجا به آن اشاره شود مسأله ی حكمت بالغه ی الهی و مسأله ی عدل الهی است كه قرابت بسیاری با یكدیگر دارند.

مسأله ی حكمت بالغه ی الهی به این صورت مطرح می شود كه نظام هستی، نظامی حكیمانه است، یعنی نه تنها علم و شعور و اراده و مشیّت در كار جهان دخیل است، بلكه نظام موجود، نظام احسن و اصلح است و وضعی دیگر و نظامی دیگر احسن و اصلح از این نظام، ممتنع و ناممكن است، جهان موجود، كاملترین جهان ممكن است.

اینجاست كه پرسشها و ایرادها مطرح می شود مبنی بر اینكه حوادث و پدیده هایی در جهان مشاهده می شود كه از مقوله ی نقص یا شر یا زشتی یا عبث و پوچی است. حكمت الهی اقتضا می كند كه كمال به جای نقص، خیر به جای شرّ، زیبایی به جای زشتی، و مفید بودن به جای عبث و پوچی بوده باشد. ناقص الخلقه ها، بلاها و مصیبتها، قباحت منظرها، اعضا و اجزای زائد در بدن انسان و حیوان خلاف حكمت را ثابت می كند. عادلانه بودن نظام به این است كه ظلم و تبعیضی در آن وجود نداشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 144
باشد، آفات و بلایا وجود نداشته باشد، بلكه فنا و نیستی در آن وجود نداشته باشد، زیرا آوردن موجودی به هستی و لذّت هستی را به او چشانیدن و سپس فرستادن او به دیار نیستی ظلم است. عادلانه بودن نظام به این است كه در موجودات آن نظام نقصهایی از قبیل جهل، عجز، ضعف و فقر وجود نداشته باشد، زیرا همین كه به اندام موجودی جامه ی هستی پوشانیده شد دریغ داشتن شرایط و كمالات هستی از او ظلم است. اگر نظام موجود نظام عادلانه است پس این همه تبعیضها چرا؟ چرا یكی سفید است و یكی سیاه؟ یكی زشت است و دیگری زیبا؟ یكی سالم و دیگری علیل؟ چرا یك موجود، انسان آفریده شده و دیگری گوسفند یا عقرب یا كرم خاكی؟ یكی شیطان آفریده شده و دیگری فرشته؟ چرا همه یكسان آفریده نشدند و یا چرا كار بر عكس نشد؟ مثلا چرا آنكه سفید یا زیبا یا سالم است، سیاه یا زشت یا علیل نشد؟ و همین طور. . .

اینها و امثال اینها یك سلسله پرسشهاست كه درباره ی جهان مطرح است و جهان بینی توحیدی كه جهان را فعل خدای حكیم عادل علی الاطلاق می داند باید به این پرسشها پاسخ دهد.

نظر به اینكه پاسخ تفصیلی به این پرسشها كتاب مستقلّ پرحجمی خواهد شد، بعلاوه ما خود كتابی به نام عدل الهی در همین موضوعات نگاشته ایم و مكرّر چاپ شده و در دست است و راه حلّ این اشكالات را در آن كتاب ارائه داده ایم، از ورود تفصیلی خودداری می كنیم و جویندگان را به آن كتاب ارجاع می دهیم. در اینجا فقط به ذكر اصولی چند كه آشنایی با آنها زمینه ی حلّ اشكالات را به دست می دهد، اكتفا می كنیم و نتیجه گیری را بر عهده ی خود خواننده ی محترم می گذاریم:

الف. اصل غنا و كمال ذات حق: خدای متعال به حكم اینكه واجب الوجود علی الاطلاق است و فاقد هیچ كمالی و فعلیّتی نیست، هیچ كاری را برای رسیدن خودش به هدفی و كمالی و برای جبران كمبودی در خودش نمی كند، كار او به معنی حركت از نقص به كمال نیست. از این رو مفهوم حكمت درباره ی او این نیست كه او در كارهای خود بهترین هدفها را برای خود و بهترین وسیله ها را برای رسیدن به هدفهای خود انتخاب می كند. حكمت با این مفهوم درباره ی انسان صادق است نه درباره ی خدا. حكمت الهی به معنی این است كه كار او رسانیدن موجودات است به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 145
كمالات و غایات وجودشان. كار او ایجاد است كه خود به كمال وجود (از عدم) رساندن است و یا تدبیر و تكمیل و سوق دادن اشیاء به سوی كمالات و خیرات آنهاست كه نوعی دیگر از افاضه و تكمیل است. یك قسمت از پرسشها و ایرادها و اشكالها از قیاس خدا به انسان پدید آمده. غالبا هنگامی كه سؤال می شود «فایده و حكمت فلان مخلوق چیست؟ » پرسش كننده خدا را مانند مخلوقی كه در كارهایش از مخلوقات و موجودات حاضر برای هدف خودش می خواهد بهره بگیرد، در نظر می گیرد و اگر از اوّل توجّه داشته باشد كه معنی حكمت الهی این است كه فعلش غایت دارد نه خودش، و حكمت هر مخلوقی غایتی است نهفته در نهاد خود آن مخلوق و خداوند او را به سوی غایت ذاتی خودش می راند، بسیاری از پرسشهایش پیشاپیش پاسخ خود را دریافت می كند.

ب. اصل ترتیب: فیض الهی یعنی فیض هستی- كه سراسر جهان را در بر گرفته- نظام خاص دارد. نوعی تقدّم و تأخّر و علّیّت و معلولیّت و سببیّت و مسبّبیّت میان موجودات و مخلوقات حكمفرماست كه غیر قابل تخلّف است، یعنی هیچ موجودی نمی تواند از مرتبه ی خاصّ خود تجاوز و تجافی كند و مرتبه ی موجودی دیگر را اشغال نماید. لازمه ی درجات و مقامات داشتن مراتب هستی این است كه میان آنها نوعی اختلاف از نظر نقص و كمال و شدّت و ضعف حكمفرما باشد. اختلاف و تفاوت به این معنی كه لازمه ی مراتب هستی است، تبعیض نیست كه ضدّ حكمت و ضدّ عدل شمرده شود، آنگاه تبعیض است كه دو موجود قابلیّت یك درجه ی معیّن از كمال را داشته باشند و به یكی داده شود و از دیگری دریغ گردد، امّا آنجا كه اختلافها و تفاوتها به قصورهای ذاتی بر می گردد، تبعیض نیست.

ج. اصل كلّیت: اشتباه دیگر انسان كه از مقایسه ی خدا با خودش پیدا می شود این است كه انسان تصمیم می گیرد در زمان معیّن و مكان معیّن- و البتّه تحت شرایط حاكم معیّن- خانه ای بسازد و می سازد. یك مقدار آجر و گل و سیمان و آهن را كه هیچ رابطه ی ذاتی با یكدیگر ندارند با یك سلسله پیوندهای مصنوعی به یكدیگر مربوط می سازد و نتیجه ی آنها ساختمان معیّنی است به نام خانه ی مسكونی.

خداوند چطور؟ آیا كار خداوند از این قبیل است؟ آیا صنع متقن الهی از نوع
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 146
پیوند مصنوعی و عاریتی ایجاد كردن میان چند امر بیگانه است؟ ایجاد این گونه پیوندهای مصنوعی و عاریتی كار مخلوقی از قبیل انسان است كه جزئی از این نظام است و در محدوده ای معیّن، از قوا و نیروها و خاصیّتهای موجود و مخلوق اشیاء بهره گیری می كند، كار مخلوقی است كه فاعلیّتش و خالقیّتش در حدّ فاعلیّت حركت است نه در حدّ فاعلیّت ایجادی، یعنی در این حدّ است كه حركتی- آن هم قسری نه طبعی- در یك شی ء موجود به وجود می آورد. امّا خداوند، فاعل ایجادی است، او ایجاد كننده ی اشیاء با همه ی قوا و نیروها و خاصیّتها و خصلتهای آنهاست.

مثلا انسان از آتش موجود و برق موجود بهره گیری می كند و ترتیب این كار جزئی خود را طوری می دهد كه در یك لحظه و یك مورد كه برایش مفید است از آن استفاده كند و در لحظه ی دیگر و شرایط دیگر كه مضر به حال اوست اثر آتش یا برق ظاهر نشود. ولی خداوند، خالق و به وچودآورنده ی برق و آتش است با همه ی خاصیّتهای آنها. لازمه ی وجود برق و آتش این است كه گرم كنند یا حركت ایجاد كنند یا بسوزانند.

خدا برق یا آتش را برای شخص خاص و مورد خاص نیافریده كه مثلا كلبه ی فقیر را گرم كند امّا جامه ی او را اگر در آتش افتاد نسوزاند. خدا آتش را خلق كرده كه خاصیّتش احتراق است، پس آتش را در كلّیتش در نظام عالم باید در نظر گرفت كه وجودش لازم و مفید و موافق حكمت است نه در جزئیّتش، كه در فلان مورد جزئی برای فلان غرض فردی و شخصی آیا مفید و خیر و حكمت است یا نه؟ به عبارت دیگر، علاوه بر اینكه در حكمت الهی، غایت را باید غایت فعل گرفت نه غایت فاعل، و حكیم بودن خدا به معنی ایجاد بهترین نظام برای رسانیدن موجودات به غایات آنهاست نه به معنی فراهم كردن بهترین وسیله برای خروج خودش از نقص به كمال و از قوّه به فعل و برای وصول به اهداف كمالیه ی خود- آری، علاوه بر این- باید بدانیم كه غایات افعال الهی غایات كلّیه است نه غایات جزئیّه، غایت خلق آتش، احتراق است به طور كلّی، نه فلان احتراق جزئی كه احیانا به حال یك فرد مفید است و یا احتراق جزئی دیگر كه احیانا به حال فرد دیگر زیانبار است.

د. برای وجود یافتن یك حقیقت و واقعیّت، تنها فیّاضیّت و تامّ الفاعلیّة بودن فاعل كافی نیست، قابلیّت قابل هم شرط است، عدم قابلیّت قابل در موارد زیادی منشأ محرومیّت برخی موجودات از برخی خیرات و كمالات می گردد. راز پیدایش
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 147
برخی نقصها از قبیل جهلها، عجزها، از نظر نظام كلّی و جنبه ی ارتباط با واجب الوجود، همین است.

هـ. خداوند متعال همان طور كه واجب بالذّات است، واجب من جمیع الجهات است، از این رو محال است كه موجودی قابلیّت وجود پیدا كند و از ناحیه ی او افاضه ی وجود نشود و امساك گردد.

و. شرور و بدیها یا خود از سنخ نیستی اند، مانند جهلها، عجزها، فقرها، و یا از سنخ هستی اند امّا شرّیّت آنها از آن نظر است كه منشأ نیستیها می گردند مانند زلزله ها، میكروبها، سیلها، تگرگها و امثال اینها. هستیهایی كه منشأ نیستیها می گردند، شرّیّتشان از نظر وجود اضافی و نسبی آنها به اشیاء دیگر است نه از نظر وجود فی نفسه آنها، یعنی هر چیزی كه شرّ است برای خود شرّ نیست برای چیز دیگر شرّ است. وجود حقیقی هر شی ء، وجود فی نفسه اوست، وجود اضافی و نسبی او امری اعتباری و انتزاعی است و لازمه ی لا ینفكّ وجود حقیقی اوست.

ز. خیرات و شرور دو صف جداگانه و مستقل از یكدیگر را تشكیل نمی دهند، بلكه شرور لوازم و اوصاف لا ینفكّ خیرات می باشند. ریشه ی شروری كه خود از سنخ نیستی می باشند عدم قابلیّت قابلهاست و به محض قابلیّت قابل، افاضه ی وجود از ناحیه ی ذات واجب الوجود، حتمی و لا یتخلّف است، امّا ریشه ی شروری كه از سنخ نیستی نیستند، لا ینفك بودن و جدایی ناپذیری آنها از خیرات است.

ح. هیچ شرّی، شرّ محض نیست، عدمها و نیستیها به نوبه ی خود مقدّمه ی هستیها و خیرات و كمالات اند، شرور به نوبه ی خود مقدّمه و پلّه ی تكامل اند. این است كه گفته می شود در هر شرّی خیری نهفته و در هر نیستی، هستی ای پنهان است.

ط. قانون و سنّت: جهان هستی به حكم اینكه بر طبق نظام علّی و معلولی جریان دارد و آن نظام- چنانكه گفته شد- كلّی است، بر اساس قوانین و سنن جریان می یابد. قرآن كریم به صراحت این مطلب را تأیید می كند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 148
ی. جهان همچنانكه از یك نظام كلّی لا یتخلّف برخوردار است، در ذات خود یك واحد تجزیه ناپذیر است، یعنی مجموع خلقت، یك واحد اندام وار را تشكیل می دهد.

پس نه تنها شرور و اعدام از خیرات و هستیها تفكیك ناپذیرند، مجموعه ی اجزای جهان نیز به حكم اینكه یك واحد است و یك «جلوه» است، از یكدیگر جدایی ناپذیرند.

بنابر اصول دهگانه ی فوق آنچه امكان وجود دارد، نظام معیّن كلّی لا یتغیّر است، پس امر جهان دایر است میان اینكه موجود باشد با نظام معیّن و یا اصلا موجود نباشد.

اینكه موجود باشد و نظام نداشته باشد و یا نظام به شكلی دیگر باشد، مثلا علّتها به جای معلولها و معلولها به جای علّتها باشد، محال است. پس آنچه از نظر حكمت بالغه مطرح است این است كه جهان با نظام معیّن وجود داشته باشد و یا هیچ چیزی وجود نداشته باشد. بدیهی است كه حكمت اقتضا می كند افضل را، یعنی هستی را نه نیستی را.

ایضا آنكه امكان وجود دارد، وجود اشیاء است با همه ی لوازم و اوصاف لا ینفكّ آنها. و امّا اینكه خیرات و هستیها از شرور و نیستیها جدا شوند، خیال محض و توهّم محال است. پس، از این نظر نیز آنچه از جنبه ی حكمت بالغه مطرح است، بود و نبود خیرات و شرور است توأما، نه بودن خیرات و نبودن شرور.

ایضا آنچه امكان وجود دارد، كلّ جهان است به صورت یك واحد به هم بسته نه وجود یك جزء و عدم جزء دیگر. پس، از نظر حكمت بالغه آنچه قابل مطرح شدن است، بود و نبود كلّ است نه بودن یك جزء و نبودن جزئی دیگر.

اصول فوق اگر درست هضم گردد، كافی است كه همه ی شبهات و اشكالات حكمت بالغه و عدل كامل الهی را نقش بر آب نماید. بار دیگر خواننده ی محترم را به كتاب عدل الهی ارجاع می دهم و از اینكه به حكم ضرورت این مسائل را كه از سطح این كتاب بالاتر است طرح كردم پوزش می طلبم.

در پایان، نظر به اینكه بحث «عدل» تاریخچه ی مخصوصی در میان مسلمین دارد بطوری كه جزء اصول مذهب شیعه قرار گرفته- یعنی از نظر شیعه عدل یكی از اصول اسلام است- بی فایده نیست اشاره ای به این تاریخچه بشود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 149
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است