در
کتابخانه
بازدید : 174716تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جهان بینی توحیدی اسلامی، جهان را مجموعی از غیب و شهادت می داند، یعنی جهان را تقسیم می كند به دو بخش: جهان غیب و جهان شهادت. در خود قرآن كریم مكرّر از غیب و شهادت، خصوصا از غیب، یاد شده است. ایمان به «غیب» ركن ایمان اسلامی است:

اَلَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ [1].

آنان كه به غیب ایمان می آورند.

وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ اَلْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ [2].

خزائن غیب نزد اوست و جز او كسی به آنها آگاه نیست.

غیب یعنی نهان. غیب یا نهان دو گونه است: نسبی و مطلق. غیب نسبی یعنی چیزی كه از حواسّ یك نفر به علّت دور بودن او از آن یا علّتی نظیر این، نهان است، مثلا برای كسی كه در تهران است، تهران شهادت است و اصفهان غیب است، امّا برای كسی كه در اصفهان است، اصفهان شهادت است و تهران غیب است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 138
در قرآن كریم در مواردی كلمه ی غیب به همین مفهوم نسبی آمده است، مثل آنجا كه می فرماید:

تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ اَلْغَیْبِ نُوحِیها إِلَیْكَ [3].

اینها از جمله خبرهای غیب است كه بر تو وحی می كنیم.

بدیهی است كه قصص گذشتگان برای مردم این زمان غیب است، امّا برای خود آنها شهادت است.

ولی در مواردی دیگر قرآن كریم كلمه ی غیب را به حقایقی اطلاق می كند كه «نادیدنی» است. فرق است میان واقعیّتی كه قابل حسّ و لمس باشد ولی به علّت دوری یا مانع، دیده نشود- آنچنان كه اصفهان از كسانی كه در تهران هستند نهان است- و میان واقعیّتهایی كه به علّت نامحدودی و غیر مادّی بودن، قابل احساس به حواسّ ظاهره نیست و به این اعتبار نهان است. بدیهی است آنجا كه قرآن مؤمنان را توصیف می كند كه به «غیب» ایمان دارند، مقصود غیب نسبی نیست، به غیب نسبی همه ی مردم- اعمّ از كافر و مؤمن- ایمان و اعتراف دارند. همچنین آنجا كه می فرماید: «وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ اَلْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ» كه اطّلاع بر غیب را منحصر به ذات حق می كند، مقصود غیب مطلق است و با غیب نسبی سازگار نیست. آنجا كه غیب و شهادت با یكدیگر ذكر می شوند، مثلا می فرماید: «عالِمُ اَلْغَیْبِ وَ اَلشَّهادَةِ هُوَ اَلرَّحْمنُ اَلرَّحِیمُ » [4] او دانای نهان و پیداست، او بخشنده و مهربان است، یعنی دانای محسوس و نامحسوس است، باز ناظر به غیب نادیدنی است نه غیب نسبی.

رابطه ی این دو جهان (جهان غیب و جهان شهادت) چگونه است؟ آیا جهان محسوس مرزی دارد و ورای این مرز جهان غیب است؟ مثلا از اینجا تا پشت بام آسمان، جهان شهادت است و از آن به بعد جهان غیب است؟ بدیهی است كه این گونه تصوّرات، عامیانه است. با این فرض كه مرزی جسمانی دو جهان را از هم جدا كند، هر دو جا شهادت و هر دو جهان جسمانی و مادّی خواهد بود رابطه ی غیب و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 139
شهادت را با تعبیری مادّی و جسمانی نمی توان توضیح داد. حدّ اكثر تعبیری كه مطلب را به ذهن نزدیك كند این است كه بگوییم شبیه رابطه ی اصل و فرع یا شخص و سایه است، یعنی این جهان به منزله ی انعكاسی از آن جهان است. از قرآن چنین استنباط می شود كه هر چه در این جهان است «وجود تنزّل یافته ی» موجودات جهان دیگر است.

آنچه در آیه ی سابق الذّكر، «مفاتح» نامیده شده در آیه ی دیگر «خزائن» نامیده شده است:

وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [5].

هیچ چیزی نیست مگر آنكه خزانه ها و اصلهای آن نزد ماست. از آن فرود نمی آوریم مگر به اندازه ی معیّن.

به این حساب است كه قرآن همه چیز، حتّی اشیائی نظیر سنگ و آهن را «نازل شده» تلقّی می كند:

وَ أَنْزَلْنَا اَلْحَدِیدَ [6].

ما آهن را فرود آوردیم.

بدیهی است كه منظور این نیست كه همه ی اشیاء و از آن جمله آن را از مكانی به مكانی دیگر انتقال داده ایم. آری، آنچه در این جهان است «حقیقت» و «اصل» و «كنه» آن در جهانی دیگر است كه جهان غیب است و آنچه در آن جهان است «رقیقه» اش، «ظلّ» و «سایه» اش، مرتبه ی تنزّل یافته اش در این جهان است [7].

چرخ با این اختران، نغز و خوش و زیباستی*صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی صورت زیرین اگر با نردبان معرفت*بر رود بالا همی با اصل خود یكتاستی صورت عقلی كه بی پایان و جاویدان بود*با همه و بی همه مجموعه و یكتاستی این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری*گر أبو نصرستی و گر بوعلی سیناستی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 140
قرآن همچنانكه تحت عنوان «غیب» نوعی ایمان و بینش را درباره ی هستی عرضه می دارد و لازم می شمارد، احیانا تحت عناوین دیگر این مطلب را بیان می كند، از قبیل ایمان به «ملائكه» یا ایمان به رسالت رسل (ایمان به وحی) :

آمَنَ اَلرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ [8].

پیامبر و مؤمنان به آنچه بر پیامبر فرود آمده ایمان دارند. همه ایمان دارند به خدا و فرشتگانش و كتابهایش و فرستادگانش.

وَ مَنْ یَكْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعِیداً [9].

آن كس كه به خدا و فرشتگانش و كتابهایش و پیامبرانش و روز بازپسین كفر بورزد گمراه شده، گمراه شدن دوری.

در این دو آیه، ایمان به كتابهای خدا مستقلّا ذكر شده است. اگر مقصود از این كتابها، كتابهای آسمانی بود كه بر پیامبران نازل شده است، همان ایمان به رسل كافی بود. این قرینه است كه مقصود از این كتابها حقایقی از نوعی دیگر است كه از نوع دفتر و ورقه نیست. در خود قرآن مكرّر از حقایقی نهانی و غیبی با نام «كتاب مبین» ، «لوح محفوظ» ، «امّ الكتاب» ، «كتاب مرقوم» و «كتاب مكنون» یاد شده است [10]. ایمان به این نوع كتب ماورائی، جزئی از ایمان اسلامی است.

اساسا پیامبران آمده اند كه به بشر آن گونه بینش و جهان بینی بدهند كه بشر تا آنجا كه برایش مقدور است تصوّری، هر چند مجمل، از مجموع نظام آفرینش داشته باشد. خلقت آفرینش محدود به امور حس كردنی و لمس كردنی كه در حوزه ی علوم حسّی و تجربی است، نمی باشد. پیامبران می خواهند بینش انسان را از محسوس تا معقول و از آشكار تا نهان و از محدود تا نامحدود بالا ببرند.

متأسّفانه موج اندیشه های محدود مادّی و حسّی كه از مغرب زمین برخاسته به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 141
آنجا كشیده كه گروهی اصرار دارند همه ی مفاهیم عالی و وسیع و گسترده ی جهان بینی اسلامی را تا سطح محسوسات و مادّیّات تنزّل دهند.


[1] . بقره/3.
[2] . انعام/59.
[3] . هود/49.
[4] . حشر/22.
[5] . حجر/21.
[6] . حدید/25.
[7] . رجوع شود به تفسیر المیزان (متن عربی) : ج /7ذیل آیه ی 59 سوره ی انعام.
[8] - بقره/285.
[9] . نساء/136.
[10] . رجوع شود به تفسیر المیزان، ذیل آیاتی كه این كلمات آمده است.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است