در
کتابخانه
بازدید : 174696تاریخ درج : 1391/03/21
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بعضی از ملل به دو (ثنویّت) یا سه (تثلیث) یا چند اصل قدیم ازلی مستقلّ از یكدیگر قائل بوده اند، جهان را چند پایه ای و چند قطبی و چند كانونی می دانسته اند.

ریشه ی این گونه اندیشه ها چه بوده است؟ آیا هر یك از این اندیشه ها انعكاس و نمایشگر وضع اجتماعی آن مردم بوده است؟ مثلا آنگاه كه مردمی به دو اصل قدیم و ازلی و دو محور اصلی برای جهان قائل بوده اند، از آن رو بوده كه جامعه شان به دو قطب مختلف تقسیم می شده است و آنگاه كه به سه اصل و سه خدا معتقد بوده اند نظام اجتماعیشان نظام تثلیثی بوده است؟ یعنی همواره نظام اجتماعی به صورت یك اصل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 120
اعتقادی در مغز مردم انعكاس می یافته است و قهرا آنگاه كه اعتقاد توحیدی و «یك اصلی» جهان به وسیله ی پیامبران توحیدی مطرح شده است، هنگامی بوده كه نظام اجتماعی به یك قطبی گراییده است؟ این نظریّه از نظریّه ای فلسفی منشعب می شود كه ما در گذشته درباره ی آن بحث كرده ایم و آن اینكه جنبه های روحی و فكری انسان و نهادهای معنوی جامعه از قبیل علم و قانون و فلسفه و مذهب و هنر تابعی از نظامات اجتماعی- بالاخص اقتصادی- اوست و از خود اصالتی ندارند. در گذشته به این نظریّه پاسخ داده ایم و چون برای فكر و اندیشه، برای ایدئولوژی و بالأخره برای انسانیّت اصالت و استقلال قائل هستیم، اینچنین نظریّات جامعه شناسانه ای را برای شرك و توحید، بی اساس می دانیم.

البتّه اینجا مسأله ی دیگری هست كه با این مسأله ی نباید اشتباه شود و آن اینكه گاهی یك نظام اعتقادی و مذهبی وسیله ی سوء استفاده در یك نظام اجتماعی واقع می شود، همچنانكه نظام خاصّ بت پرستی مشركان قریش وسیله ای برای حفظ منافع ربا خواران عرب بود، ولی گروه ربا خواران از قبیل ابو سفیانها و ابو جهلها و ولید بن مغیره ها كوچكترین اعتقادی به آن بتها نداشتند و فقط برای حفظ نظام اجتماعی موجود از آنها دفاع می كردند. این دفاعها عملا آنگاه صورت جدّی به خود گرفت كه نظام توحیدی ضدّ استثماری و ضدّ رباخواری اسلام طلوع كرد. بت پرستان كه بیشتر نابودی خود را می دیدند، حرمت و قداست معتقدات عامّه را بهانه كردند. در آیات قرآن به این مسأله و این نكته فراوان اشاره شده است، مخصوصا در داستان فرعون و موسی، ولی چنانكه می دانیم این مسأله غیر از آن مسأله است كه به طور كلّی نظام اقتصادی زیر بنای نظام فكری و اعتقادی است و هر نظام فكری و اعتقادی عكس العمل جبری نظام اقتصادی و اجتماعی است.

آنچه مكتب انبیاء به شدّت آن را نفی می كند این است كه هر مكتب فكری الزاما تبلوریافته ی خواستهای اجتماعی است كه خود آن خواستها به نوبه ی خود زاییده ی شرایط اقتصادی می باشند. بنابراین نظریّه كه صد در صد نظریّه ای ماتریالیستی است، مكتب توحیدی انبیاء نیز به نوبه ی خود تبلوریافته ی خواستهای اجتماعی و مولود نیازهای اقتصادی زمان خودشان بوده است، یعنی رشد ابزار تولید منشأ یك سلسله خواستهای اجتماعی شده است كه می بایست به صورت یك اندیشه ی توحیدی توجیه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 121
شوند. انبیاء، پیشقراولان و در واقع مبعوثان این نیاز اجتماعی و اقتصادی می باشند و این است معنی زیر بنای اقتصادی داشتن یك فكر و عقیده و اندیشه و از آن جمله اندیشه ی توحید.

قرآن به حكم اینكه برای انسان قائل به فطرت است و فطرت را یك بعد وجودی اساسی انسان می شمارد كه به نوبه ی خود منشأ یك سلسله اندیشه ها و خواستهاست، دعوت توحیدی انبیاء را پاسخگویی به این نیاز فطری می داند و برای توحید، زیر بنایی جز فطرت توحیدی عمومی بشر قائل نیست. قرآن به حكم اینكه برای انسان فطرت قائل است، شرایط طبقاتی را عامل جبری یك فكر و یك عقیده نمی شمارد. و اگر شرایط طبقاتی جنبه ی زیربنایی داشته باشند و فطرتی در كار نباشد، هر كسی جبرا شاهین اندیشه اش و عقربه ی تمایلاتش به آن سو متمایل می شود كه پایگاه طبقاتی او اقتضا دارد. در این صورت، اختیار و انتخابی در كار نیست، نه فرعونها مستحقّ ملامت اند و نه ضدّ فرعونها شایسته ی تحسین و ستایش، زیرا انسان آنگاه مستحقّ ملامت و یا سزاوار تحسین است كه بتواند غیر آنچه هست باشد، امّا اگر نتواند جز آنچه هست باشد- مثل سیاهی سیاهپوست و سفیدی سفید پوست- نه مستحقّ ملامت است و نه شایسته ی ستایش. ولی می دانیم كه انسان محكوم به اندیشه ی طبقاتی نیست، می تواند بر ضدّ منافع طبقاتی خود شورش كند، همچنانكه موسای بزرگ شده در تنعّم فرعونی چنین شورشی ای بود. این خود دلیل بر این است كه مسأله ی زیربنا و روبنا علاوه بر اینكه انسانیّت انسان را از او سلب می كند، خرافه ای بیش نیست.

البتّه این به این معنی نیست كه وضع مادّی و وضع فكری در یكدیگر تأثیر ندارند، از یكدیگر بیگانه و در یكدیگر غیر مؤثّرند، بلكه به معنی نفی زیر بنا بودن یكی و روبنا بودن دیگری است، وگرنه این خود قرآن است كه می گوید:

إِنَّ اَلْإِنْسانَ لَیَطْغی `أَنْ رَآهُ اِسْتَغْنی [1].

انسان وقتی كه خود را بی نیاز و متمكّن می بیند طاغی می گردد.

قرآن نقش خاصّ ملأ و مترفین را در مبارزه با پیامبران و نقش خاصّ مستضعفین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 122
را در حمایت آنها تأیید می كند ولی به این وجه كه فطرت انسانی را- كه شایستگی دعوت و تذكّر به انسان می دهد- در همه قائل است. تفاوت دو گروه در این است كه در عین اینكه «مقتضای» پذیرش دعوت، به حكم فطرت در هر دو گروه هست، یك گروه از نظر روحی از یك مانع بزرگ یعنی منافع مادّی موجود و امتیازات ظالمانه ی تحصیل شده باید بگذرد (گروه ملأ و مترف) ، امّا گروه دیگر چنین مانعی جلو راه ندارد- و به قول سلمان: «نجی المخفون» (سبكباران نجات یافتند) - بلكه علاوه بر آنكه مانعی جلو راه پاسخگویی مثبت به فطرتشان نیست، مقتضی علاوه ای دارند و آن اینكه از وضع زندگانی سختی به وضع بهتری می رسند. این است كه اكثریّت پیروان پیامبران مستضعفانند، ولی همواره پیامبران از میان گروه دیگر حامیانی به دست آورده و آنها را علیه طبقه و پایگاه طبقاتی شان شورانیده اند، همچنانكه گروهی از مستضعفان به صف دشمنان انبیاء در اثر حكومت یك سلسله عادات و تلقینات و گرایشهای خونی و غیره پیوسته اند. قرآن دفاع فرعونها و ابو سفیانها را از نظام شرك آلود زمان خودشان- كه احساسات مذهبی مردم را علیه موسی و خاتم الانبیاء تحریك می كردند- به این معنی تلقّی نكرده است كه اینها چون وضع طبقاتی شان آن بود جز آن نمی توانستند بیندیشند و خواستهای اجتماعی شان در آن عقاید متبلور شده بود، بلكه تلقّی قرآن این است كه اینها دغلبازی می كردند و در عین اینكه حقیقت را به حكم فطرت خدادادی می شناختند و درك می كردند، و در مقام انكار بر می آمدندوَ جَحَدُوا بِها وَ اِسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ [2]. قرآن كفر آنها را «كفر جحودی» می داند، یعنی انكار زبان در عین اقرار قلب، و به عبارت دیگر، این انكارها را نوعی قیام علیه حكم وجدان تلقّی می كند.

یكی از اشتباهات بزرگ این است كه برخی پنداشته اند قرآن اندیشه ی ماركسیستی «ماتریالیسم تاریخی» را می پذیرد. ما در بخش دیگری از بحثهای «جهان بینی اسلامی» كه درباره ی «جامعه و تاریخ» از نظر اسلام به بررسی می پردازیم، به تفصیل درباره ی این موضوع بحث خواهیم كرد. این نظریّه نه با واقعیّتهای عینی تاریخ منطبق است و نه از نظر علمی، قابل دفاع.

به هر حال، اعتقاد به چند مبدئی، شرك در ذات است و نقطه ی مقابل توحید ذاتی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 123
است. قرآن آنجا كه اقامه ی برهان می كند (برهان تمانع) و می گوید: «لَوْ كانَ فِیهِما آلِهَةٌ إِلاَّ اَللّهُ لَفَسَدَتا» [3] در برابر این گروه اقامه ی برهان می كند. این گونه اعتقاد سبب خروج از جرگه ی اهل توحید و از حوزه ی اسلام است. اسلام شرك ذاتی را در هر شكل و هر صورت بكلّی طرد می كند.


[1] . علق/6 و 7.
[2] . نمل/14.
[3] . انبیاء/22. قبلا درباره ی مفاد این آیه ی كریمه بحث كردیم. برای تقریر و توضیح این برهان كه برهان «تمانع» نامیده می شود رجوع شود به پاورقیهای جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است