قرآن در پیوند انسان با خدا زیباترین بیانها را آورده است. خدای قرآن
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 222
بر خلاف خدای فلاسفه یك موجود خشك و بی روح و بیگانه با بشر نیست. خدای
قرآن از رگ گردن انسان به انسان نزدیكتر است، با انسان در دادوستد است، با او
خشنودی متقابل دارد، او را به خود جذب می كند و مایه ی آرامش دل اوست: «
أَلا بِذِكْرِ اَللّهِ
تَطْمَئِنُّ اَلْقُلُوبُ »
[1]. بشر با او انس و الفت دارد، بلكه همه ی اشیاء او را می خواهند و او را
می خوانند. تمام موجودات از عمق و ژرفای وجود خود با او سر و سرّ دارند، او را ثنا
می گویند و تسبیح می كنند: «
إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ »
[2].
خدای فلاسفه كه او را صرفا به نام محرّك اوّل یا واجب الوجود می شناسند و بس،
موجودی است بیگانه با بشر و فقط او را آفریده است و به این جهان آورده است، امّا
خدای قرآن یك «مطلوب» است، مایه ی دلبستگی بشر است، بشر را مشتعل و آماده ی
فداكاری می كند، احیانا خواب شب و آرامش روز او را می گیرد زیرا به صورت یك
«ایده ی» فوق العاده مقدّس در می آید.
فلاسفه ی اسلامی در اثر آشنایی با قرآن و وارد كردن مفاهیم قرآنی، الهیّات را به
اوج عالی خود رساندند.
آیا ممكن است یك فرد «امّی» درس ناخوانده، معلّم نادیده، مكتب نارفته، از پیش
خود تا این حدّ در الهیّات پیش برود كه هزارها سال از افكار فلاسفه ای مانند افلاطون
و ارسطو پیشتر باشد؟ !