ما انسانها كارهایمان بر دو قسم است: كارهای عبث و بیهوده كه نتیجه ای بر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 535
آنها مترتّب نیست، یعنی هیچ تأثیری در رساندن ما به كمالاتی كه در استعداد ما هست
و به عبارت دیگر در رساندن ما به سعادت واقعی ندارد، و دیگر كارهای بخردانه و
عقل پسند كه نتایج خوب و مفیدی به بار می آورد و ما را به كمال لایقمان می رساند.
نوع اوّل را كارهای لغو و باطل و پوچ و نوع دوّم را كارهای اصیل و حكیمانه می نامیم.
پس كار حكیمانه ی ما انسانها عبارت است از كاری كه ما را به كمال لایقمان
برساند. كار حكیمانه ی خداوند چطور؟ آیا كار حكیمانه ی خداوند نیز عبارت است از
كاری كه او را به سر حدّ كمال سوق دهد و كار عبث خدا عبارت است از كاری كه او را
به سوی كمال سوق ندهد؟ نه. او غنی و بی نیاز است، آنچه او می كند فضل وجود و
بخشش و اعطاء است. او كاری را برای رفع نیازی از خود و برای رسیدن به كمال و
سعادتی انجام نمی دهد. كار حكیمانه ی خداوند عبارت است از كاری كه مخلوق را به
كمال لایق خود برساند، و نسبت دادن كار عبث به خداوند به این معنی است كه
مخلوقی را بیافریند بدون آنكه آن مخلوق را به كمال ممكن و لایقش برساند. این
است كه مفهوم حكمت درباره ی خداوند با آنچه درباره ی انسان صدق می كند متفاوت
است. حكمت در انسان عبارت است از خردمندی و گام برداشتن در مسیر كمال
انسانی، و حكمت در مورد ذات باری عبارت است از رساندن مخلوقات به كمال
لا یقشان، و به عبارت دیگر، حكمت درباره ی خداوند عبارت است از آفرینش اشیاء
بر اساس سوق دادن آنها به سوی غایات و كمال لایق آنها.
از آنجا كه حكمت در مورد انسان عبارت است از انجام دادن كار برای رسیدن
خود انسان به كمالات خویش، هیچ ضرورتی ندارد كه میان كار انسان و نتیجه ای كه
انسان از آن كار می خواهد بگیرد رابطه ی واقعی وجود داشته باشد، یعنی ضرورتی ندارد
كه آن كار طبیعتا متوجّه آن نتیجه باشد و آن نتیجه كمال آن كار محسوب گردد. آنچه
ضرورت دارد این است كه نتیجه ی كار برای انسان كمال و نفع محسوب شود، مثلا
انسان از خاك و چوب و سنگ و فلز و پوست و پشم و پنبه و غیره ابزار می سازد و از آن
نتیجه ی حكیمانه می گیرد، مثل اینكه صندلی می سازد یا خانه می سازد و یا اتومبیل
می سازد و یا جامه فراهم می كند. صندلی برای چوب، و خانه برای سنگ و آجر و گچ
و آهن، و اتومبیل برای مجموعه ای از فلز و غیره كمال محسوب نمی شود و این مواد به
سوی این صور و شكلها حركت نمی كنند، ولی نتیجه ای كه انسان از آنها می گیرد از
قبیل نشستن روی صندلی و سكنی در خانه و حركت با اتومبیل و پوشیدن جامه، برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 536
انسان یك كمال و حدّ اقل یك امر نافع محسوب می گردد.
ولی میان كار خدا و نتیجه ای كه بر آن مترتّب می شود رابطه ی واقعی و طبیعی
برقرار است، یعنی غایت و نتیجه ی هر كار عبارت است از كمال واقعی خود آن كار.
خداوند آفریده ی خود را كه فعل او و كار اوست به سوی كمال خود آن آفریده سوق
می دهد، آنچنان كه می بینیم كه هر دانه ای و بذری به سوی غایت و كمال خویش در
حركت است.
مسأله ای كه اكنون طرح می شود این است كه دنیا و طبیعت مساوی است با
تغییر و دگرگونی و عدم ثبات، یعنی در طبیعت هر مقصود و غایتی كه در نظر بگیریم خود
آن به نوبه ی خود ناثابت و تغییرپذیر است. به عبارت دیگر، هر چیز موقّت و پایان پذیر
است، همه ی مراحل طبیعت «منزل» است و خاصیّت منازل بین راه را دارد، هیچ كدام
مقصد نهایی نیست.
اینجاست كه فكر بیهودگی و پوچی در آفرینش برای گروهی پیدا شده است،
می گویند جهان حكم قافله ای را دارد كه دائما در حركت است و منزل عوض می كند و
هیچ گاه به مقصد واقعی نمی رسد، هر مقصد به نوبه ی خود یك منزل است، زیرا طبیعت
از آن نیز عبور می كند و آن را پشت سر می گذارد. بدیهی است كه یك حركت و یك
سفر آنگاه معنی و مفهوم پیدا می كند كه یك مقصد واقعی در انتظار باشد، امّا اگر همه ی
مقصدها عبارت باشد از منزلها، و رفتنها رسیدنها نداشته باشد، این حركت و این سفر
جز بیهودگیها چیزی نیست. اگر بناست پشت سر هر هستی نیستی باشد و هر آبادی به
دنبال خود خرابی بیاورد و هر رسیدن برای جا خالی كردن باشد، پس آنچه بر نظام
جهان حاكم است جز سرگشتگی و تكرار مكرّرات چیزی نیست، پس هستی بر پوچی
ایستاده است.
پاسخی كه قرآن می دهد این است كه آری، اگر تنها طبیعت و دنیا بود و بس، اگر
همه ی زادنها برای مردن و همه ی روییدنها و سبز و خرّم شدن ها برای زرد و خشك و
متلاشی شدن و همه ی نو شدنها برای كهنه شدن بود، جای این اشكال و شبهه بود، امّا
این گونه اظهار نظرها درباره ی هستی از «دید ناقص» سرچشمه می گیرد، از آنجا ناشی
می شود كه هستی در قالب محدود دنیا و طبیعت، محصور فرض شود، امّا هستی به دنیا
و طبیعت محدود و محصور نمی شود، دنیا «روز اوّل» است، روز اوّل «روز آخر» به
دنبال خود دارد، دنیا «رفتن» است و آخرت «رسیدن» . علی (علیه السّلام) می فرماید:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج2، ص: 537
الدّنیا دار مجاز و الآخرة دار قرار
[1]. دنیا خانه ی عبور و آخرت خانه ی اقامت است. آخرت
است كه به دنیا معنی می دهد، زیرا مقصد است كه به حركت و تكاپو معنی و مفهوم
می دهد.
اگر جهان آخرت كه جهان جاودانگی است نبود، جهان مقصد نهایی نداشت كه
واقعا مقصد باشد نه «مرحله» و «منزل» ، گردش روزگار چیزی از نوع سرگشتگی بود و
به اصطلاح قرآن خلقت و آفرینش، «عبث» و «باطل» و «لعب» بود. امّا پیامبران
آمده اند كه جلو این اشتباه اساسی را بگیرند و ما را به حقیقتی آگاه سازند كه
ندانستن آن سراسر هستی را در نظر ما پوچ و بی معنی می كند و اندیشه ی «پوچی» را در
مغز ما رسوخ می دهد. با رسوخ اندیشه ی پوچی، و به عبارت دیگر با پوچ پنداری، خود ما
به صورت موجودی پوچ و بی معنی و بی هدف در می آییم. یكی از آثار ایمان و اعتقاد به
عالم آخرت این است كه ما را از پوچ پنداری و پوچ بودن نجات می بخشد و به ما و
اندیشه و هستی ما معنی می دهد.
«پایان» .
[1] .
نهج البلاغه، خطبه ی 201.