در
کتابخانه
بازدید : 483075تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Collapse فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
امّا ببینیم نظر قرآن چیست. ما از یك طرف دیدیم كه قرآن می فرماید: «وَ اَللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» وقتی نوزاد به دنیا می آید لوح ضمیرش از همه چیز صاف و پاك است؛ ولی در عین حال قرآن بعضی از مسائل را به شكلی طرح می كند كه فهمیده می شود كه [آن مسائل ] بی نیاز از استدلال است. مثلاً خود مسأله ی توحید در قرآن چگونه مطرح شده و این آیات چگونه با یكدیگر جور در می آید؟ مسأله ی توحید در قرآن- كه بعد آیاتش را می خوانیم- امری است فطری. پس این «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً» و این مطلب كه شما خدا را به نوعی در باطن و در ضمیر می شناسید چگونه با هم جمع می شوند؟ نه، اینها با یكدیگر قابل جمع اند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 478
باز از خصوصیّات قرآن است كه دم از «تذكّر» می زند. خیلی عجیب است! در عین اینكه آن نظریّه ی افلاطونی به آن شدّت در قرآن رد شده است می بینیم قرآن به پیغمبر می فرماید: فَذَكِّرْیادآوری كنإِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ `لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ [1](آیات ذكر، كه یكی و دو تا هم نیست) . حتّی خود قرآن «ذكر» نام گرفته است. همچنین به خود رسول اكرم كلمه ی «ذكر» اطلاق شده است:

قَدْ أَنْزَلَ اَللّهُ إِلَیْكُمْ ذِكْراً، `رَسُولاً [2]. . .
پس [این آیات ] نشان می دهد كه در عین حال قرآن قائل به مسائلی است كه برای آن مسائل، تذكّر و یادآوری كافی است و استدلال نمی خواهد. مثلاً در آیه ی «هَلْ یَسْتَوِی اَلَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ اَلَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» [3] استفهام تقریری می كند [4]. قرآن در این روش خود- كه یك روش خاصّی در قرآن است- مسائل را به صورت سؤال طرح می كند.

وقتی می خواهد دعوت به ایمان و عمل صالح كند می فرماید:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 479
أَمْ نَجْعَلُ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّالِحاتِ كَالْمُفْسِدِینَ فِی اَلْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ اَلْمُتَّقِینَ كَالْفُجّارِ [5].
یعنی ما سؤال می كنیم شما خودتان جوابش را بدهید. در دنباله ی همین نوع آیات است:

إِنَّما یَتَذَكَّرُ أُولُوا اَلْأَلْبابِ [6].

صاحبان عقلها خودشان متذكّر می شوند.
پس فطریّاتی كه قرآن قائل است از نوع فطریّات افلاطونی نیست كه بچّه قبل از اینكه متولّد شود اینها را می دانسته و مجهّز به اینها به دنیا می آید، بلكه به معنای این است كه استعداد اینها در هر كسی هست به طوری كه همین قدر كه بچّه به مرحله ای رسید كه بتواند اینها را تصوّر كند تصدیق اینها برایش فطری است. پس آیه ی «وَ اَللّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ اَلسَّمْعَ وَ اَلْأَبْصارَ وَ اَلْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» با این مسأله كه توحید، فطری است و با این مسأله كه قرآن بسیاری از مسائل را به عنوان (تذكّر) ذكر می كند منافات ندارد، چون «فطری است» به معنی این است كه احتیاج به آموزش و استدلال ندارد، نه به این معنا كه قبل از آمدن به این دنیا آنها را می دانسته تا در این صورت این دو آیه با یكدیگر منافات داشته باشند. این در باب فطریّات علمی.


[1] . غاشیه/21 و 22.
[2] . طلاق/10.
[3] . زمر/9.
[4] . این را در متد تعلیم و تربیت «روش سقراطی» می گویند. می گویند سقراط در تعلیمات خودش از همین روش استفاده می كرده است؛ وقتی می خواست مطلبی را به طرف ثابت كند از بدیهی ترین مسائل شروع می كرد و به صورت سؤال می گفت: آیا این مطلب این طور است یا آن طور؟ چون مسأله روشن بود او همان طرفی را كه سقراط می خواست انتخاب می كرد. همین كه آن را به صفحه ی روشن ذهن طرف می آورد یك سؤال بالاتری مطرح می كرد. باز او همان طرفی را كه سقراط می خواست انتخاب می كرد. بعد كه این را هم در صفحه ی روشن ذهنش می آورد یك سؤال دیگر طرح می كرد و باز جواب می گرفت. این كار را ادامه می داد تا اینكه یك دفعه طرف مقابل متوجّه می شد كه خودش به مدّعای سقراط اعتراف كرده بدون اینكه سقراط یك كلمه حرف زده باشد؛ یعنی از درون مخاطب جوابها را بیرون می كشید. چون استاد فن و یك روانشناس بسیار دقیق بود و روان و سیر ذهن و سیر فكر را خیلی خوب می شناخت از یك مقدّماتی شروع می كرد كه بدون اینكه یك كلمه حرف زده باشد، ذهن مخاطب، خودش قدم به قدم پیش می آمد.

مادر سقراط ماما بوده است. خودش می گفته است من مانند مادرم ماماگری می كنم. ماما بچّه را به دنیا نمی آورد، طبیعت مادر است كه بچّه را به دنیا می آورد. كار ماما فقط این است كه مادر را راهنمایی می كند: اینطور بنشین، اینطور حركت كن؛ او را كمك می دهد تا نوزاد از او متولّد شود. كار او این نیست كه با دست خودش بچّه را بگیرد و بیرون بكشد؛ آن، كار ناقصی است؛ او باید صبر كند كه به صورت خودكار بچّه متولّد شود. سقراط می گفت كار من همان ماماگری است، یعنی كاری می كنم كه ذهن، فكر را تولید می كند همان طور كه مادر بچّه را می زاید؛ من فقط ذهنها را كمك می كنم كه فكرهای جدید را بزایند.
[5] . ص/28.
[6] . زمر/9.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است