در
کتابخانه
بازدید : 483025تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Collapse عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
توجیهات دیگر قهراً این است كه «خیر، اینها فطری نیست» . وقتی كه فطری نباشد ما باید برای همه ی اینها توجیهاتی از برون انسان پیدا كنیم. می رویم سراغ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 511
واضح ترین مصادیقش. مثلاً گرایش انسان به علم و تقدیس علم برای چیست؟ می گویند انسان با حیوان فرقی ندارد، آنچه انسان به حسب غریزه می خواهد همان مسائل معاشی است، چیزهایی است كه به معاش و زندگی اش و همین وسائل مادّی طبیعی كه باید برایش فراهم بشود [مربوط است ] ولی انسان در اثر همین زندگی معاشی و همین حوائج مادّی، نیاز پیدا می كند به یك سلسله امور دیگر كه این نیازها به شكلهای مختلف پیدا می شود. مثلاً انسان احتیاج به قانون پیدا می كند. چرا احتیاج به قانون پیدا می كند؟ زیرا انسان وسائل معاش خودش را فراهم می كند. بدیهی است كه انسان، تنها نمی تواند زندگی كند و انسانها مجبورند با یكدیگر زندگی كنند، منافع و مصالحشان اقتضا می كند كه با یكدیگر زندگی كنند؛ بعد كه با یكدیگر زندگی می كنند احساس می كنند كه باید میان خودشان یك حدّی و یك مرزی قائل بشوند، ناچار می آیند مقرّراتی برای خودشان وضع می كنند. این مقرّرات، «قوانین» است ولی این مقرّرات را هم رعایت می كنند برای این كه منافع همه ی اینها اقتضا می كند كه این مقرّرات را رعایت كنند. مثلاً می آیند [اصل ] عدالت را وضع می كنند چون منافعشان چنین اقتضا می كند. وقتی همه می بینیم كه ما به این زندگی اجتماعی احتیاج داریم و این زندگی اجتماعی هم بدون عدالت امكان پذیر نیست می گوییم پس بیاییم تسلیم عدالت بشویم. من عدالت را می خواهم برای اینكه شما به من زور نگویید، شما هم عدالت را می خواهید برای اینكه من به شما زور نگویم. امّا این كه من عدالت را برای خود عدالت بخواهم اساساً معنی ندارد. بعد بشر می بیند برای زندگی مادّی خودش هر چه كه بر طبیعت آگاه تر بشود و اطّلاع بیشتری پیدا كند بهتر است، علم خیلی به زندگی اش كمك می كند و اصلاً بهترین ابزار و بهترین وسیله برای زندگی مادّی همین علم و اطّلاع است؛ در نتیجه می آید به آن قداست می بخشد و قداست برایش فرض می كند، و الاّ این كه علم یك قداست ذاتی داشته باشد كه من علم را به خاطر خود علم بخواهم معنی ندارد، علم هم یك ابزار است ولی هیچ ابزاری به اندازه ی این ابزار به درد زندگی مادّی و معاشی انسان نمی خورد. پس انسان چون می بیند علم بهترین ابزار است، به آن قداست می بخشد. احیاناً یك سلسله قداستها را نیرنگ به وجود می آورد (یعنی اینجور توجیه می كنند) ، طبقاتی كه به هر علّتی معلوماتی به دست آورده اند، اطّلاعات بیشتری دارند و قهراً از مردم دیگر واردتر هستند و همچنین زیرك تر و باهوش تر هستند و می توانند مردم دیگر را فریب بدهند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 512
برای این كه از محصول كار دیگران استفاده كنند می آیند برای علم یك قداست ذاتی قائل می شوند كه بله علم چنین است و عالم چنان، پس چون ما عالم هستیم شما بروید كار كنید و بدهید ما بخوریم.

برای هنر و زیبایی هم یك چنین توجیهی می كنند. همین طور برای خلق و ابداع.

خلق و ابداع چیست؟ آن هم چون وسیله ای است برای زندگی مادّی و برای معاش، [انسان برای آن قداست فرض می كند] و الاّ خودش فی حدّ ذاته چیزی نیست. عشق و پرستش كه اساساً بی معنی است، زیرا انسان را از خود بیگانه و از خود بیرون می كند. این كه عاشق موجود دیگری بشود و بعد در راه او اظهار فنا كند و همه چیزش را بخواهد فدای او كند اصلاً با هیچ منطقی جور در نمی آید.

[این توجیه از مقولات مذكور] یعنی شستن زیر پای همه ی اینها. قهراً ارزشهای اخلاقی بی پایه می شود. ناچار باید ارزشهای اخلاقی را جزء فرضیّات و مجعولات و ساخته ها و پرداخته های طبقات استثمارگر بخوانند كه اینها یعنی چه؟ ! جود یعنی چه؟ ! احسان یعنی چه؟ ! ایثار یعنی چه؟ ! فداكاری یعنی چه؟ ! یعنی قهراً نمی توانند اینها را توجیه كنند؛ منتها در اینجا بعضی از مكتبها این شجاعت را داشته اند كه از اصول خودشان همان نتایج را بگیرند كه این اصول آن نتایج را می دهد، امّا بعضی مكتبهای دیگر این شجاعت را ندارند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است