در
کتابخانه
بازدید : 483072تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Collapse بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال این بحث در مورد جامعه ی انسانی هست كه آیا جامعه ی انسانی یك مركّب حقیقی است یا یك مركّب اعتباری؟ شك ندارد كه اگر ملاك، بدنها و جسمهای افراد جامعه باشد جامعه یك مركّب اعتباری است، با درختهای یك باغ فرقی نمی كند؛ این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 588
فرد با همه ی خصلتهای به اصطلاح بیولوژیكی خودش كه از مادر متولّد شده است اكنون وجود دارد، آن فرد دیگر هم همین طور، و همین طور افراد دیگر. یك آدمی كه از مادر متولّد می شود اگر بروند او را در غاری هم بزرگ كنند باز از نظر زیست شناسی همان طور رشد می كند كه در جامعه رشد می كند، نمی گویم هیچ فرق ندارد ولی فرق ماهیّتی ندارد، یعنی این طور نیست كه بدن او تبدیل به بدن دیگر بشود. ولی انسان بر خلاف حیوان [یك جنبه ی روحی دارد. ] حیوان شخصیّتش به همان بدنش است و شخصیّت روانی اش هم تقریباً مانند شخصیّت بدنی اش می باشد؛ یعنی كمتر، از افراد دیگر تأثیر می پذیرد. از نظر روانی هم یك حیوان- با غرایزی كه در او آفریده شده- در جمع حیوانها باشد یا نباشد خیلی متفاوت نیست. ولی انسان یك جنبه ی فرهنگی دارد، یا به زبان خودمان یك جنبه ی روحی دارد، یك جنبه ای دارد كه به شخصیّت او مربوط است نه به شخص او. این [جنبه ] چطور؟ فلاسفه ی پیشین هم قبول داشته اند كه بر خلاف حیوانات كه با غرایز مجهّز و آماده شده به دنیا می آیند- راجع به فطرت هم كه بحث می كردیم گفتیم- انسان با خصلتهای بالقوّه به دنیا می آید. به قول كسانی كه به فطرتی قائل نیستند روح انسان در زمان تولّد یك صفحه ی بی نقش است كه چیزی در آن نیست، هر چه بنویسند همان است، بر خلاف حیوان كه در ابتدای تولّد یك صفحه ی تمام شده و نقّاشی شده است. تازه قائل به فطرت كه بشویم معنایش این است كه استعدادهای یك سلسله امور بالقوّه در انسان موجود است آنچنان كه در بذر استعداد فلان میوه یا درخت موجود است. به قول كسانی كه منكر فطرت هستند انسان در ابتدای تولّد حكم تخته سیاه را دارد، یعنی یك صفحه ی خالی است، هر چه روی آن بنویسید همان را نوشته اید، برای آن فرق نمی كند كه آیه ی قرآن بنویسید یا مثلاً فحش بنویسید؛ و به قول كسانی كه قائل به فطرت اند انسان حكم یك بذر را دارد؛ بذر اكنون كه بذر است بالفعل درخت نیست، برگ نیست، شاخه نیست، میوه نیست امّا استعداد این شدن در ذاتش هست، اگر آن را بسوزانیم و خاكستر كنیم استعدادش را به فعلیّت نرسانده ایم.

پس این مقدار هست كه انسان به هر حال یك موجود بالقوّه است، جامعه است كه به او فعلیّت می بخشد، یعنی جامعه است كه به انسان شخصیّت روحی می دهد؛ انسان زبانش را از جامعه می گیرد، آداب و رسوم و افكار و عقایدش را از جامعه می گیرد، جامعه است كه ظرفیّت روحی او را پر می كند و برایش شخصیّت می سازد؛ او هم به نوبه ی خود در دیگران اثر می بخشد؛ او صرفاً یك موجود منفعل نیست، یك موجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 589
منفعل و فعّال است؛ یعنی از یك طرف می گیرد، از طرف دیگر پس می دهد؛ نسبت به یك فرد متعلّم است، نسبت به فرد دیگر معلّم، و حتّی نسبت به همان معلّم خودش، هم معلّم است و هم متعلّم؛ این از فكر خودش، از خصلتهای روحی خودش و از آنچه آموخته یا ابتكار كرده است به او می آموزد و او به این می آموزد، یعنی روی همدیگر تأثیر می كنند. افراد جامعه از نظر روانی و روحی و فرهنگی حكم عناصر تشكیل دهنده ی آب را دارند یعنی در یكدیگر اثر می كنند؛ همین طور كه اكسیژن و هیدروژن وقتی كه با یكدیگر جمع شدند میل تركیبی دارند، روی یكدیگر اثر می گذارند و بعد از یك سلسله فعل و انفعالها یك ماهیّت جدید به وجود می آید، افراد انسان هم روی یكدیگر تأثیر فرهنگی می گذارند و از مجموع افراد اجتماع كه روی یكدیگر اثر می گذارند، یك مركّب حقیقی به وجود می آید به نام «قوم» یا «ملّت» .

پس انسانها از نظر فرهنگی دارای دو «خود» هستند: خود فردی و خود اجتماعی، چنانكه در آب نیز اكسیژن و هیدروژن در یك حدّ خاصّی از همدیگر متمایز هستند ولی در یك حدّ دیگر و در یك سطح دیگر هر دو آبند و در آب بودن وحدت پیدا كرده اند و اگر اینها من خود را احساس می كردند دو «من» در خود احساس می كردند:

اكسیژن یك «من» احساس می كرد كه من اكسیژنم، و یك «من» دیگر احساس می كرد كه من آبم؛ هیدروژن هم یك «من» احساس می كرد كه من هیدروژنم، و یك «من» دیگر احساس می كرد كه من آبم؛ و «من آبم» همان «من» مشترك اكسیژن و هیدروژن است.

بنابراین در هر فردی واقعا دو «من» وجود دارد: یك «من» من فردی و «من» دیگر من اجتماعی.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است