در
کتابخانه
بازدید : 482998تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Collapse مقدمات مقدمات
Expand راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حالا ببینیم اگر ما بخواهیم این مسأله را اثبات كنیم، آیا راهی برای اثبات این جور مسائل و بالخصوص این مسأله داریم یا نداریم. می دانید كه یك فكری در دنیای امروز بالخصوص یعنی در قرون جدید در اروپا پیدا شده و آن فكر این است كه مسأله ی خدا برای بشر قابل حل نیست. نه اینكه وجود خدا را انكار می كنند، [بلكه ] می گویند مسأله ی خدا برای بشر قابل حل نیست؛ بشر قادر نیست كه وجود خدا را اثبات كند و هم قادر نیست وجود خدا را نفی كند. اینها، هم به منطق الهیون اعتراض دارند و هم به منطق مادّیون. می گوییم چرا؟ می گویند برای اینكه ابزار تحقیق در این مسأله به بشر داده نشده؛ اصلا بشر فاقد این ابزار است. آن ابزاری كه برای تحقیق به بشر داده شده است، حواس است و بشر فقط قدرت دارد در محسوسات تحقیق كند، بگوید فلان چیز هست یا فلان چیز نیست، فلان چیز هم كه هست كیفیتش چیست؟ فلان چیز هم كه نیست كیفیتش چیست؟ ماورای محسوس، نفیا و اثباتا از قلمرو تحقیق و جستجوی بشر خارج است. بنابراین بشر نباید وارد این بحث بشود. یك چنین نظریه ای است. این نظریه البته نظریه ی درستی نیست، یعنی در واقع نظریه ای است درباره ی انسان و محدودیت ذهن انسان و اینكه قلمرو قضاوت انسان محدود است به محسوسات، و این در علم اصل است، بلكه اصلا هر علمی كه بشر پیدا می كند به اموری پیدا می كند كه برای او محسوس باشد؛ انسان به ما وراء محسوس، نفیا و اثباتا راه ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 34
این فكر درست نیست. چرا درست نیست؟ برای اینكه نه تنها مسأله ی خدا [بلكه ] در بسیاری از مسائل دیگر نیز ما بدون اینكه حس كرده باشیم، وجود آنها را درك می كنیم. از همه واضح تر خود علّیت است. آیا بشر علّیت را درك می كند یا درك نمی كند؟ علت و معلول به این معنا كه در میان دو شی ء یكی را منشأ می داند و دیگری را ناشی، الف را منشأ برای ب می داند و ب را ناشی از الف. ممكن است كسی خیال كند علّیت همان توالی زمانی است. توالی یا معیّت زمانی غیر از علّیت است. دو شی ء ممكن است همزمان باشند و هیچ كدام علت و معلول یكدیگر نباشند. دو شی ء ممكن است توالی زمانی داشته باشند (همیشه یكی كه پیدا می شود دیگری پشت سرش پیدا می شود) ولی در میان اینها علّیت نباشد. آن دركی كه انسان از علّیت دارد یك نوع وابستگی وجودی است، همین است كه ما از آن تعبیر به «نشوّ» می كنیم، می گوییم یك موجود از موجود دیگر ناشی شده است، می گوییم هستی یكی از این دو موجود بستگی دارد به هستی دیگری به طوری كه یك حكمی می كنیم می گوییم اگر آن اوّلی نبود دومی محال بود كه وجود پیدا كند. این بالاتر از توالی است. چشم انسان توالی یا معیّت را می بیند. چشم هیچ وقت حكم نمی كند كه از این دو یكی ناشی از دیگری است و بالاخص این جور حكم نمی كند كه از این دو یكی وجودش وابسته به دیگری است به طوری كه اگر آن اوّلی نباشد دومی محال است. اصلا خود همین مفهوم «محال» یك مفهوم نامحسوسی است و جزء اصول فكری بشر هم هست. شما در مسائل برهانی وقتی بر یك مسأله ای برهان اقامه می كنید مثلا در یك مسأله ی ریاضی و می گویید: سه زاویه ی مثلث مساوی با دو قائمه است، اگر از شما بپرسند: در چند احتمال این جور است؟ آیا مثلا در صد احتمال، شصت احتمال، هشتاد احتمال، نود احتمال این جور است؟ می گویید: نه، صد در صد این جور است. بعد بگوید: حال آیا این مانعی دارد كه یك روزی یك مثلثی هم استثنائا در دنیا پیدا بشود كه مثلث باشد و سه زاویه اش مساوی با دو قائمه نباشد؟ می گویید: نه، محال است. این دركی كه انسان از «محال» دارد، از حوزه ی محسوسات خارج است. انسان هرگز محال بودن را [با حواس ] درك نمی كند، كما اینكه «ضرورت» یعنی اجتناب ناپذیری را هم كه نقطه ی مقابل محال است هرگز درك نمی كند. این زمینه زمینه ی خیلی طولانی ای است. این فكر فكر غلطی است كه انسان بگوید حوزه ی مدركات و قلمرو ادراكات انسان محدود است به محسوسات، و هر چیزی كه محسوس نباشد غیر قابل [تحقیق ] است نفیا و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 35
اثباتا.

همان «زمان» هم كه عرض كردیم، همین طور است. زمان را علم پذیرفته است ولی آیا زمان محسوس است؟ زمان را انسان با چشم می بیند؟ با دست لمس می كند؟ با گوش می شنود؟ با كدام حس از این حواسی كه بشر دارد وجود زمان را حس می كند؟ هیچ حسی. پس این جور نیست كه ما بگوییم اساسا این مسائل از حوزه و قلمرو تحقیق بشر خارج است. نه، بشر دارای یك نیروی فكری و یك استعداد فكری هست كه می تواند درباره ی این مسائل اظهار نظر كند. حالا یك مثال ذكر كنم خوب است. لا بد به این مسأله ای كه به نام «دور» معروف است توجه دارید. خوب، فلاسفه می گویند ولی غیر فلاسفه هم می گویند، دور را هر كسی عقلا محال می داند. اصلا محالها كه محسوس نیست؛ اگر محسوس بود باید موجود باشد تا آدم احساس كند، و اگر موجود بود كه محال نبود. آیا كدام ذهن است كه یقین و قطع نداشته باشد به محال بودن دور، بلكه علمش به محال بودن دور از علمش به وجود خورشید ضعیف تر نیست.

دور چیست؟ اگر شما یك مسأله ای را بخواهید اثبات كنید، چنانچه پایه ی اثبات آن را یك مسأله ی دیگر قرار بدهید، یعنی این مسأله را اثبات كنید به دلیل یك مسأله ی دیگر كه آن مسأله را پایه قرار داده اید، بعد وقتی می خواهید آن مسأله را اثبات كنید، این مسأله را پایه برای آن قرار بدهید، می گویید آقا این درست نیست، برای اینكه صحت مسأله ای كه اسمش «الف» است موقوف به این است كه من اوّل مسأله ی «ب» را اثبات كرده باشم، بر من ثابت شده باشد تا بتوانم مسأله ی «الف» را اثبات كنم. بعد به مسأله ی «ب» كه می رسید مسأله ی «ب» را شما به دلیل مسأله ی «الف» می خواهید اثبات كنید، می گویید پس اوّل مسأله ی «الف» باید برای من اثبات شده باشد تا مسأله ی «ب» [اثبات شود] . این درست نیست؛ چنین چیزی محال است. هیچ وقت این دو مسأله برای من اثبات نخواهد شد. محال است كه این دو مسأله بتوانند همدیگر را ثابت كنند.

[مثال ] ساده ترش: شما یك نفر را نمی شناسید كه این آدم خوبی هست یا نه.

می گویید من نمی دانم این آدم درستی است یا نه. دیگری می گوید آقا از آقای «الف» بپرسید. می گویید آخر من آقای «الف» را هم نمی شناسم. من باید او را بشناسم كه آدم خوبی است یا نه؟ می گوید از آقای «ب» بپرس. می گویید این كه درست در نمی آید؛ من می خواهم بفهمم آقای «ب» آدم خوبی است یا نه، شما می گویید از آقای «الف» بپرس. من آقای «الف» را هم نمی شناسم. می گوید خوب، او را هم اگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 36
می خواهی بدانی آدم خوبی است یا نه، از آقای «ب» بپرس. می گویید پس محال است كه من از این راه بتوانم خوبی و بدی آقای «ب» را بفهمم، چون اگر بخواهم خوبی آقای «ب» را بفهمم باید به دلیل آقای «الف» خوبی او را بفهمم و اگر خوبی آقای «الف» را بخواهم بفهمم به دلیل خوبی آقای «ب» [باید بفهمم ] ؛ یكی از اینها قبلا از راه دیگر باید برای من اثبات شده باشد. امثال اینها البته خیلی زیاد است.

تسلسل هم از این قبیل است و هزارها مثال از این قبیل می شود پیدا كرد. پس این مسأله را هم ما طرد می كنیم، بیش از این هم درباره اش بحث نمی كنیم كه كسی بگوید خدا یك مسأله ی قابل اثباتی نیست برای اینكه محسوس نیست. نه، این دلیل نمی شود.

ممكن است یك امر، معقول باشد و محسوس نباشد و قابل اثبات باشد. این هم یك مطلب دیگر و در حقیقت مقدمه ی دوم.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است