در
کتابخانه
بازدید : 483079تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Collapse راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Expand پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حالا یك مطلب دیگر عرض می كنم. این مصریها یك تخم لقی را به اصطلاح در دهان ما شكسته اند و در دهان آنها هم شاید فرنگیها شكسته اند و آن این است:

ما راههای گذشته را عرض كردیم و استحكام آنها را هم تأیید كردیم، گفتیم اگر كسی از راه قلب و فطرت وارد شود، از راه خوبی وارد شده، راهی است كه قرآن آن را تأیید كرده و علم و عقل بشر هم هر چه جلوتر رفته، آن را بیشتر تأیید كرده است. راه نظام مخلوقات را گفتیم راه بسیار خوبی است، ساختمان مخلوقات ساختمانی است كه از وجود ناظم حكایت می كند. [راجع به ] راه هدایت گفتیم كه این موجودات ساخته شده، در عین حال ساختمان و سازمانشان كافی نیست كه آنها را ماشینی نشان بدهد كه [به طور] خودكار راهی را كه می رود طی بكند، باز این موجودات در راهی كه طی می كنند یك جاذبه ی دیگری را نشان می دهند. این را هم تأیید كردیم. حتی راه خلقت را هم تأیید كردیم. ما همه ی راهها را درست رفتیم. آن تخم لقی كه آنها شكسته اند این است كه یك دفعه آمدند گفتند: ای آقا! این راههای فلسفه چیست؟ اینها همه از راههای غلط است، كوره راه است. ببینید! قرآن فقط از راه مخلوق (این كلمه ی «فقط» را هم اضافه می كنند) ، فقط از راه نظم موجودات وارد شده، فقط بشر را به آیات خلقت دعوت می كند: «وَ مِنْ آیاتِهِ اَللَّیْلُ وَ اَلنَّهارُ وَ اَلشَّمْسُ وَ اَلْقَمَرُ» [1]، «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» [2]، قرآن هرگز از آن راهها نرفته است و آن راهها غلط است! اما اینكه قرآن از این راهها رفته است یا نرفته است، بعد برایتان صحبت می كنیم، قرآن بالاتر از این چیزی كه ما تا امروز گفته ایم گفته است. یك چیز دیگر را هم می خواهم به شما بگویم و آن این است كه آن راهها راههای درستی است، راه فطرت كه اصلا به عقل و استدلال كار ندارد، دل آدم خودش گواهی می دهد، كه می گویند «گواه عاشق صادق در آستین باشد» . برای كسی كه در دل خودش [وجود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 204
خدا را] احساس می كند [همین احساس كافی است ] ، نمی خواهد برای دیگری هم استدلال كند، در دل خودش هست. راه نظم هم راه درستی است اما به كمك فطرت یا به كمك همین استدلالهای فلسفی. خیال نكنید كه اگر فطرت از یك جا به كمك راه نظم نیاید [راه نظم به تنهایی كافی است ] . راه نظم همان راهی است كه قرآن هم زیاد گفته، چون اكثر مردم را از همان راه باید هدایت كرد. عرض كردیم نظر كتابهای آسمانی بیشتر به این است كه مردم را از چه راه می توان سوق داد و [راه نظم ] بهترین راه برای سوق دادن مردم است، فطرت هم به كمك آن می آید. فعلا به فطرت كار نداشته باشیم، چون آن یك امر شخصی است و ما می خواهیم برای دیگری استدلال كنیم. اگر ما راههای فلسفی را [به راه نظم و راه خلقت و. . . ] ضمیمه نكنیم، خیال كرده اید كه آن راهها به تنهایی كافی است؟ نه. چرا كافی نیست؟ حالا من سؤال می كنم، شما جواب بدهید:

شما چه چیز را می خواهید اثبات كنید؟ فقط می خواهید ثابت كنید كه این عالم موجد یا مدبّر دارد؟ خوب، «عالم موجد یا مدبّر دارد» اعمّ از این است كه خدا داشته باشد. تصور ما و شما از خدا چیست؟ آیا اگر یك موجودی باشد كه مدبّر و موجد این عالم باشد ولی خودش موجد یك موجود دیگری باشد، او خداست؟ نه، مسلّم است كه او خدا نیست. خدایی كه شما قبول دارید، یعنی یك موجودی كه اولین صفتش خدایی بودن (خودآیی بودن) است، یعنی اولین صفتش اول بودن است، اولین صفتش این است كه او دیگر مخلوق و موجود یك موجود دیگری نیست، او برترین موجودات است، و الاّ شما یك موجودی را ثابت كنید كه علمش ازلی و ابدی است، علمش بر همه ی اشیاء است، بر همه ی اشیاء قدرت دارد، مدبّر و موجد همه ی این عالم هم هست، اما خودش چطور؟ خودش هم باز مخلوق و موجود دست یك خالق دیگری است، او كه خدا نشد.

پس اولین صفت «حق» این است: وجوب وجود، برتر بودن از هر چیزی، «لَیْسَ كَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ» [3] كه اصلا مانند برایش تصور نشود. تازه برهان نظم (برهانی كه شما از راه نظام خلقت وارد می شوید) فقط ثابت می كند كه عالم موجد و مدبّر دارد. اصلا قرآن ملائكه را «مدبّر» معرفی می كند. قرآن و عترت «محیی و ممیت» را- یعنی آن كه احیاء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 205
و اماته به دست اوست- دو فرشته می داند، احیاء به دست یك فرشته است و ممیت فرشته ی دیگری است. رزق و روزی را به فرشته ی دیگری و علم را به فرشته ی دیگری مستند می كند. از نظر قرآن اصلا برای خدا تنها این صفات مدبّر بودن، محیی بودن، ممیت بودن، رازق بودن و حتی خالق و آفریننده و موجد بودن كافی نیست، چون خدا این صفات را به ملائكه اش هم نسبت می دهد. اگر یك كسی آمد گفت آقا! شما خیلی زحمت كشیدید، مثل آقای كریسین موریسن رفتید اینهمه استدلال كردید از راه خلقت موجودات، همه حرفها دلیل بر این است كه یك ناظم شاعری و یك مدبّری در عالم هست. می گوید من قبول ندارم كه مدبّری در عالم نیست، [اما] آن مدبّر هم یك خالقی دارد، آن خالق هم یك خالقی دارد و. . . الی غیر النهایه، یعنی یك نوع دیگر انكار خداست، گواینكه مادیون عقلشان به این حرفها نرسیده است.

حتی برهان ارسطو از راه «محرّك اول» هم ناقص است. محرّك اول یعنی موجود ثابت غیر طبیعی، یعنی وجودی كه خاصیت طبیعت در آن نباشد، تغیّر و تحول در آن نباشد. خوب نباشد، تازه می شود یك موجود غیر طبیعی، تازه به قول خود ارسطو می شود یك عقل (او اسم هر موجود غیر طبیعی را می گذارد عقل و مجرّد) . خوب، آن عقل معلول یك عقل دیگری است و او معلول یك عقل (یك مجرّد) دیگری است و. . .

الی غیر النهایه.

پس ما در استدلالات خودمان این اشتباه را نكنیم. این حرف را هم اول مصریها آوردند و در دهان ما انداختند، گفتند «نه آقا! قرآن از این راه می رود، همه ی آن حرفها غلط بوده، بیایید از این راه وارد شوید» . بله، این خودش یك راهی است، درست هم هست، عوام الناس را هم باید از همین راه سوق داد، چون برای عوام الناس اساس این است كه باید ایمان داشته باشند. اصلا عوام الناس فكر نمی كند، وقتی كه آمد یك موجود مخلوقی را دید و آثار قدرت و علم و اراده را دید، همین قدر [كه فهمید] در ماورای محسوسات هم حقیقتی هست، او دیگر به خدا ایمان پیدا می كند و ما، ماورای ایمان به خدا، از او چیز دیگری نمی خواهیم. یك وقت هست كه ما می خواهیم ببینیم از چه راه مردم را بهتر و بیشتر می شود سوق داد، اما یك وقت ما می خواهیم ببینیم آن راهی كه در عین حال تمام راههای منطقی و عقلانی خلاف را سد كرده باشد، یعنی صد در صد شكل یك برهان به خود گرفته باشد [كدام راه است ] . تا این براهین فلسفی به آن حرفها ضمیمه نشود، آنها شكل «برهان بر وجود خدا» به خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 206
نمی گیرند. پس مكمل و متمم آن براهین، براهینی است كه از راههای عقلانی و فلسفی اقامه شده باشد.

راههای فلسفی تنها این راه (راه سینوی) نیست. من در آن استدلالهایی كه كردم، آن كه متناسبتر با این جلسه دیدم، همین راه سینوی بود كه انتخاب و عرض كردم. آن راهی كه صدرا رفته است، از این راه خیلی شریفتر و عالیتر و متین تر است.

بوعلی سینا اولین بار این حرف را در اشارات زده و خودش هم ابتهاج كرده است و می گوید كه این آیه ی كریمه ی قرآن: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی اَلْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ اَلْحَقُّ، أَ وَ لَمْ یَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ شَهِیدٌ» [4] [گواه صحت این راه است ] . در زبان قرآن مثلا می خوانیم: «شَهِدَ اَللّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ» [5] ذات حق خودش بر خودش شهادت می دهد، یعنی ما از چیز دیگر بر ذات حق استدلال نمی كنیم، از خود ذات حق به ذات حق استدلال می كنیم. این منطق در آیه ی «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا. . . » هست. یا مثلا ما در دعای صباح می خوانیم: «یا من دلّ علی ذاته بذاته» ای كسی كه ذات خودش دلیل بر ذات خودش هست. در دعای ابو حمزه می خوانیم: «بك عرفتك و انت دللتنی علیك» . در دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه می خوانیم: «أ یكون لغیرك من الظّهور ما لیس لك حتّی یكون هو المظهر لك» .

این مضمون در اسلام زیاد بوده است كه اصلا در یك منطقی ذات خدا خودش دلیل بر خودش هست و هیچ احتیاج نیست كه ما از راه اشیاء بر وجود خدا استدلال كنیم. آن شعر شبستری هم ناظر به همین است، كه:

زهی نادان كه او خورشید تابان*به نور شمع جوید در بیابان ابن سینا در این راهی كه كشف كرده است، اصلا سراغ مخلوقات و موجودات نرفته، از اول آمده از یك تقسیم وارد شده- همان طور كه عرض كردم- گفته موجود بر دو قسم است: یا واجب است یا ممكن. می گوید: «هذه هی طریقة الصّدّیقین» راه «صدّیقین» همین است، كه دیگر از راه مخلوقات بر خدا استدلال نكرده است. ولی بعد صدرا و دیگران آمده اند گفته اند درست است، این قدری با راه آنها فرق می كند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 207
كه از راه مخلوقات استدلال نكرده ای، اما از راه خود حق هم استدلال نكرده ای.

صدر المتألهین از یك راه دیگری وارد شده است، می گوید راه «صدّیقین» یعنی همان راه «بك عرفتك. . . » یا «یا من دلّ علی ذاته بذاته» راهی است كه من بیان می كنم، كه آن راه یك مقدار مقدمات بیشتری لازم دارد. آن راه را من به دو جهت است كه می خواهم عرض كنم و آن این است:

اروپاییها از زمان فیلسوفی به نام «آنسلم» برهانی بر وجود خدا اقامه كرده اند به نام «برهان وجودی» . كتابها پر است [از بحث درباره این برهان ] . در كتابهای فارسی هم كه اخیرا می نویسند، چه به نفع خدا چه بر ضد خدا، حرفهایی می زنند. بعد دكارت و دیگران آمدند. دكارت تقریبا همان «برهان وجودی» را با یك كم و زیادی گفته است.

بعد لایب نیتس و دیگران آمدند، این فلاسفه ی فرنگی هم راجع به «برهان وجودی» خیلی بحث كرده اند. برهانی كه صدر المتألهین آورده، نوعی برهان است كه بی شباهت به «برهان وجودی» آنها نیست. من شما را دعوت می كنم كه این «برهان وجودی» فرنگیها را از اول تا آخر بخوانید، بعد من حرف صدر المتألهین را می گویم تا ببینید تفاوت از زمین است تا مافوق آسمان! - مسلمانان صدر اسلام كه برهان ابن سینا را یاد نگرفته بودند، پس خداشناسی آنها چگونه بوده است؟ استاد: شما اگر آن راه عمومی را می گویید، كه آن، راهی است كه همه رفته اند، و اگر آن راه بالاتر از راه عمومی را می گویید، كه بالاتر از راه سینوی است و یك معرفت تامّه ی كامله ای بوده است. آن، راهی است كه ما بعدا ثابت می كنیم كه در صدر اسلام آن راه را رفته اند، یعنی كسانی كه خداشناسی شان در یك مرحله ی بالاتری بوده است، از آن راه می رفته اند. راه سینوی یك راه متوسط فلسفی است كه فقط به خودش اختصاص دارد. این راه خیلی شكل فلسفی دارد و شكل عرفانی به آن صورت ندارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 208

[1] . فصلت/37.
[2] . روم/21.
[3] . شوری/11.
[4] . فصّلت/53.
[5] . آل عمران/18.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است