در
کتابخانه
بازدید : 483009تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Collapse راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Expand پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
صحبت ما در ادلّه ی اثبات صانع بود. بحث ما در آن ادلّه ای بود كه از راه فلسفه ذكر كرده اند نه از راه فطرت وجدانی هر كس و نه از راه علوم (یعنی از راه محسوسات و مشهودات و مخلوقات) . مطلبی را ما در جلسه ی گذشته عرض كردیم و دلم می خواهد كه آقایان به این مطلب بسیار توجه بفرمایند و اگر به نظرشان ایراد و اشكالی می رسد بفرمایند، و آن این است كه راههای علمی به اصطلاح امروز، یعنی آن راههایی كه از طریق نظام مخلوقات و هدایت مخلوقات برای اثبات صانع ذكر می شود، راههای بسیار خوبی است، اما تا همین حدود خوب است كه انسان را متوجه می كند كه این عالم و این صفحه ای كه موجود و محسوس ماست، تحت یك نیروی مدبّری است، یك قوه ی مدبّری هست كه آن را تدبیر می كند و به آن نظام بخشیده و می بخشد. برای عامه ی مردم [این راهها] به كمك آن شهادتی كه دل هر كسی به وجود خدا می دهد، كافی است كه او را عملا یك آدم موحّدی بكند، اما اگر ما بخواهیم صرفا از راه علوم- نه از راه وجدان شخصی، كه وجدان هر كسی مربوط به شخص خودش است- معرفت و خداشناسی پیدا كنیم، دیگر ما از همین حدی كه عرض كردم نمی توانیم تجاوز كنیم، یعنی همین قدر ما مثل كسی هستیم كه یك اثری را می بیند و اجمالا كشف می كند كه یك مؤثری در اینجا وجود دارد (مثل همان مثالهایی كه ذكر كرده اند) ، حد اكثر این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 209
است كه از وجود یك نظم، ناظمی را درك می كند و نه بیشتر. تازه مسأله برای او به صورت یك مجهول در می آید، نه به صورت یك امر معلوم قطعی، یعنی باز جای سؤالات بسیار دیگر در این زمینه هست. اگر به همین مجهول قناعت كند، خوب یك مطلبی است، اگر قناعت نكند سؤالهایش همه بلا جواب می ماند، چون این خیلی واضح است: حد اكثر این است كه شما می گویید این عالم ما نشان می دهد كه صانع و ناظمی دارد. خوب، فورا شخص سؤال می كند كه خود آن صانع از كجا آمده است و چطور به وجود آمد؟ خود آن ناظم كه علم دارد، علمش از كجا آمد و چطور شد كه او خودش عالم شد؟ آیا خود آن ناظم و آن مدبّر همیشه بوده است و همیشه خواهد بود یا این طور نیست؟ و از اینها بالاتر، آن مدبّر و آن ناظم یكی است یا بیشتر؟ اصلا توحید كه از كلمه ی «وحدت» است، معنایش این است: «خدای یگانه» . بسیار خوب، علم و حس (گواهیهای حسی) به وجود ناظم و مدبّر و صانع برای این مخلوقات شهادت می دهد، اما شما این سؤال را جواب بدهید: آیا علم كه شهادت می دهد بر وجود صانع و مدبّر و حتی خالق، شهادت هم می دهد كه آن صانع و ناظم و مدبّر یكی است نه بیشتر؟ شاید دو تا باشد، شاید پنج تا باشد، شاید هزارتا باشد، شاید بی نهایت ناظم و مدبّر در عالم باشد و حال آنكه ما می دانیم كه مسأله ی خداشناسی تا پای وحدت در كار نیاید، اصلا توحید و خداشناسی نیست، خداشناسی ملازم است با توحید. كدام دلیل از دلایل علمی عالم- به اصطلاح امروز- اصلا می تواند درباره ی این موضوع كوچكترین قضاوتی بكند كه ناظم و مدبّر عالم یكی است یا یكی نیست؟ بله، ممكن است شما بگویید: ولی علم بعضی از صفات خدا را كشف می كند. می گویم علم نمی تواند هیچ یك از صفات ذات باری تعالی را آن طوری كه باید درباره ی آن معتقد بود، برای ما كشف كند. مثلا یكی از صفات واجب تعالی «علم» است. ما كی موحّد هستیم؟ وقتی كه معتقد به خدای علیم باشیم و الاّ مبدأ غیر علیم را كه غیر موحّد (مادّی) هم قبول دارد. ممكن است شما بگویید: ولی علوم علم را ثابت می كند، وقتی كه نظم را ثابت كرد، نشان می دهد كه مدبّر، علیم است. می گویم بله، نشان می دهد كه مدبّر، علیم است اما آن علیمی كه شما درباره ی خدا معتقد هستید این است: «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» [1].

اصلا لازمه ی اعتقاد به خدا این است كه جهل در ذات او وجود ندارد، به همه چیز عالم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 210
است، مجهولی ندارد. علم حد اكثر می گوید این ناظم عالم در این كاری كه ساخته، این را می دانسته است، ولی آیا علم می تواند ثابت كند كه «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» ؟ آن مفهومی را كه شما در خداشناسی و خداپرستی دارید «وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» كی می توانید از راه علوم ثابت كنید؟ علوم می گوید آن قدرتی كه عالم به این عظمت را به وجود آورده، از روی علم به وجود آورده است. می گویم راست می گویی، این را كه به وجود آورده است می دانسته و به وجود آورده است، اما این در باب خداشناسی كافی نیست، در باب خداشناسی آن كه لازم است این است كه «بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» ، اصلا جهل در ذات او راه ندارد. باز پای علوم در اینجا قاصر است. قدرت ذات حق را چطور؟ بله، ما از راه علوم همین مقدار می فهمیم كه آن موجودی كه عالم به این عظمت را به وجود آورده است، قادر بوده و توانایی داشته كه به وجود آورده است، اما یك مسأله ی دیگر هم هست و آن اینكه آیا «عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» ؟ یك قدرت نامحدود مطلق است كه بر هر چیزی قادر است؟ عجز و ناتوانی در ذات او راه ندارد؟ ما از این راه نمی توانیم آن را اثبات كنیم، حد اكثر این است كه بگوییم این كار را كه كرده قدرت داشته كه كرده است، اما اینكه آن مبدأ عالم بر همه چیز قدرت دارد یا ندارد، ما نمی دانیم. در آن كاری كه كرده قدرت دارد اما آن كاری كه نكرده، ما از كجا بدانیم كه قدرت دارد یا قدرت ندارد؟ پس اگر شما درست توجه بفرمایید می بینید كه از راه علوم فقط همین مقدار- و نه بیشتر- انسان می تواند جلو برود: عالم ناظمی دارد، اما آیا ناظم واجب الوجود است، قائم به ذات است یا از جای دیگر آمده؟ من نمی دانم. این ناظم عالم، علیم هم هست، اما «بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلِیمٌ» ؟ هیچ نمی شود این را فهمید، قادر هم هست اما «عَلی كُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ» ؟ باز نمی دانیم، آیا ازلی و ابدی است؟ باز نمی دانیم. همه چیز را می گوییم نمی دانیم. این است كه از این راهها امكان ندارد خداشناسی به صورت یك علم مثبت و یك فن در بیاید به طوری كه واقعا خداشناسی لا اقل نظیر مورچه شناسی، روان شناسی و حیوان شناسی بشود به طوری كه بتوان بر ذات و صفات او به طور جدی استدلال كرد، چون تا وجوب وجود برای ذات او ثابت نشود [معرفت كامل به ذات و صفات او حاصل نمی شود] و تمام اینها هم بر محور «غیر متناهی» می چرخد، تا آن اثبات نشود، خداشناسی حد اكثر این است كه به صورت یك مجهول در می آید، عجالتا نتوانسته ایم عالم را توجیه كنیم كه این نظام را از خود دارد، پس از جای دیگر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 211
این نظام را آورده، اما آن جای دیگر از كجا آمد؟ علمش از كجا آمد؟ همه برای ما مجهول می شود، و تازه این كه خداشناسی نشد! حتی بعضی از آقایانی كه اخیرا درباره ی همین موضوعات صحبت كرده اند، به همین جا كه رسیده اند می گویند خوب، وقتی كه ما گفتیم این عالم ناظمی دارد، اگر كسی از ما سؤال كند كه خود ناظم از كجا آمده است؟ می گوییم «ما دیگر چه می دانیم او از كجا آمده، لازم هم نیست كه ما بدانیم، انبیا هم تكلیف نكرده اند كه ما این چیزها را درك كنیم، ما همین قدر می فهمیم كه نظمی هست و ناظمی هم هست» . می گوییم این كه چیزی نشد، اصلا صفر شد! اگر بنا بشود اساسا علمی به نام «خداشناسی» در كار باشد كه در آن، شناختن، معرفت، شناسایی و درك باشد- نه اینكه فقط ما مجهولی را درك و كشف كنیم، یعنی عجالتا مجهولی برای ما خودنمایی كند- جز از همان راهی كه به آن «علم وجود» گفته اند، راه دیگری وجود ندارد. من خواستم این مطلب كاملا برای آقایان روشن بشود كه عجالتا مقصود ما در این زمینه چیست.


[1] . انعام/101.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است