در
کتابخانه
بازدید : 483019تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Collapse 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Expand 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اصل مطلب در راز تكامل است. این موجودها بنا بر «تبدّل انواع» از ساده ترین حالات به پیچیده ترین و منظم ترین حالات رسیده اند. این را می دانید كه از جمله ایرادهایی كه به امثال لامارك و داروین كرده اند، این است كه در ساختمان موجود زنده جهازاتی هست كه این جهازات فقط وقتی كه به صورت كامل باشد، به حال موجود مفید است اما اگر به صورت ناقص باشد، اصلا به حال موجود مفید نیست. یك وقت هست كه حساب یك چیز نظیر حساب پول است، یك آدم پولدار، میلیونر می شود، [یعنی ] پول از یك ریال آن به حال انسان مفید است و هر چه بالا برود بیشتر مفید است. خوب، پول را انسان تدریجا جمع می كند، آن پول اول را هم كه جمع شده است نگهداری می كند. ولی یك چیز هست كه وقتی تمام این مجموعه به صورت كامل به وجود بیاید، آن اثر بر وجودش بار می شود، حتی اگر یك چیز ناقص در آن باشد به درد نمی خورد، مثل یك كارخانه. یك كارخانه ی قند آن وقت مفید است كه تمام ابزارهایش كامل و مجهز سوار شده، به كار بیفتد، و الاّ اگر یكی از لوازمش نباشد [مفید نیست ] . گاهی اوقات می بینید كه كارخانه ای عظیم به لوازم یدكی احتیاج پیدا می كند و چون نیست، چقدر خسارت متحمل می شوند تا وقتی كه آن لوازم یدكی را پیدا كنند. این تشكیلات و نظاماتی كه در جاندارها هست، این طور نیست كه هر جزئی به تنهایی خودش مفید باشد، بلكه به صورت دستگاه و كارخانه است. مثلا چشم به حال انسان مفید است، ولی چشم یك دستگاه بسیار بسیار مجهزی است كه اگر تمام این دستگاه [موجود] باشد، از چشم می شود استفاده كرد و اگر نباشد (مثلا نصف این ساختمان باشد، نصف دیگر آن نباشد) از چشم نمی توان استفاده كرد، اگر تمام آن وجود داشته باشد ولی یك عصب یا یك پرده از آن اعصاب و پرده هایی كه باید وجود داشته باشد وجود نداشته باشد، دیگر فایده ندارد و لهذا نه نظریه ی لامارك می تواند پیدایش چشم را توجیه كند و نه نظریه ی داروین. با نظریه ی لامارك كه می گوید انسان در محیطی كه مقابل آفتاب قرار می گیرد، به چشم احتیاج پیدا می كند و بعد مجبور می شود به استعمال، آیا اگر یك موجود زنده در چنین محیطی یك نقطه ی بدن خودش را مرتبا تحریك كند، چشم به وجود می آید؟ اگر یك ذره از آن چیزهایی كه در چشم هست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 254
(مثلا یك برآمدگی مختصر) قدری به حالش مفید بود، می گفتیم بسیار خوب، تدریجا در نسل بعد یك مقدار بیشتر، در نسل بعدتر یك مقدار بیشتر [شده ] تا بعد از میلیاردها سال چشم انسان و حیوانات به وجود آمده، اما فرض این است كه این طور نیست، بلكه این چشم یك كارخانه ی عظیمی است كه تا تمام آن به وجود نیاید، فایده ای به حالش ندارد. من نمی خواهم بگویم چشم در یك «آن» پیدا شده، یا باید این طور باشد كه مثلا با یك جهش- به قول آنها- پیدا شده باشد، یا اگر هم تدریجا پیدا شده، طبیعت از همان روزی كه شروع كرده كه تدریجا این چشم را به وجود بیاورد هدف داشته و متوجه آن آخرین مرحله و نقطه بوده است، و الاّ به طور تصادفی با این قوانین استعمال و عدم استعمال لامارك یا تنازع بقا و انتخاب اصلح داروین، دستگاه چشم یا دندان یا ریه یا قلب، بلكه هیچ دستگاهی كه فقط به صورت دستگاه در وجود موجود زنده مؤثر است، قابل توجیه نیست.

بنابراین در راز تكامل و اینكه موجودات به سوی كمال می روند، در نهایت باید به این مطلب توجه كرد كه طبیعت، آن كمال آخری را از اول در نظر داشته و متوجه به سوی آن كمال بوده است و حتی اگر در یك مراحلی، مقدماتش را تهیه می كرده و هنوز اثری از آن نمی گرفته است، برای این بوده كه می خواسته است در آینده، كامل آن را برای نسلهای بعد به وجود بیاورد. داروین در راز تكامل یك حرف مبهم معناداری گفته است و عبارت هم از خود اوست كه اینجا آورده اند:

«انتخاب طبیعی با حفظ كردن و جمع نمودن تدریجی تغییراتی كه در شرایط زندگی به حال موجود زنده مفید است، در هر جانداری مؤثر واقع می شود. نتیجه غایی این انتخاب آن است كه هر جاندار بیش از پیش با شرایط محیط زندگی سازش یابد.

پس این تكمیل دائمی باید قسمت اعظم موجودات زنده ی منتشره در روی زمین را به سمت كمال تدریجی سوق دهد. [1]» در یك جا بعد از آنكه عوامل تغییر را ذكر می كند- كه ما گفتیم آن عوامل را قبول داریم و ایرادی به آن نداریم ولی از نظر خود او هم یك عامل مجهولی هست- می گوید:

«اما آنچه محقق است آن است كه بسیاری از تغییرات شبیه در محیطهای مختلف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 255
حاصل می شود و عده ی زیادی از تغییرات گوناگون در محیط معینی به ظهور می رسد. » داروین به این مطلب- كه خصوصا مخالف نظریه ی لامارك است- متوجه شده است. آنها می گفتند محیط مؤثر است، بعد دیدند كه گاهی اوقات در محیطهای مختلف اثر واحد پیدا می شود و در محیط واحد آثار مختلف پیدا می شود، یعنی قانون تأثیر محیط، صد در صد صادق نیست. از همه ی حرفهای او صریحتر در باب اصل علت غایی این مطلب است كه بعد از آنكه می گوید بسیاری از تغییرات مثل هم در محیطهای مختلف پیدا می شود و تعداد زیادی از تغییرات گوناگون در محیط واحد پیدا می شود، می گوید:

«به نظر داروین عامل مهم باید قاعدتا تمایل به تغییر باشد كه تحت اثر عامل مجهولی صورت می گیرد. » این همان حرف الهیون است.

- تماس این مسأله با ادله ی توحید چیست؟ استاد: من معتقدم كه با نظریه ی «تبدّل انواع» نمایش اصل علت غایی را بهتر می شود درك كرد، خیلی هم بهتر می شود درك كرد.

- جنابعالی راجع به تكامل صحبت فرمودید، اما راجع به تبدّل انواع كه بیشتر با خداشناسی و قرآن و سایر كتابهای مذهبی تناسب دارد، صحبتی نفرمودید.

استاد: عرض كردیم كه طرح مسأله از نظر تماس با كتابهای مذهبی، مرحله ی بعدی است. تكامل هم كه عرض كردیم، مقصودمان فقط تكامل فرد نبود، بلكه مقصود همان تكامل از نوعی به نوع دیگر و همین رابطه ی نسلی بود، و عرض كردیم از نظر خداشناسی به عنوان یك مسأله ی عقلی و علمی، اینكه قائل بشویم رابطه ی نسلی افراد هر نوعی فقط با اجداد نوع خودشان است نه با اجداد نوع دیگر، یا قائل بشویم با اجداد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 256
نوع دیگری است، بین این دو [یعنی بین این نظریه و خداشناسی ] هیچ تماسی نیست، تماسش فقط در همان نقطه ای بود كه عرض كردم. بله، از نظر كتابهای آسمانی این مطلب قابل بحث است. این كتاب آقای دكتر سحابی هم در همین زمینه است و آن این است كه از نظر علم امروز تقریبا امر مسلّمی است كه انسان از نسل حیوانات و جاندارهای گذشته است. حالا اگر به صورت تغییرات تدریجی باشد، اینكه آیا آن احتمالات- كه خود داروین چندان نگفته است و دیگران گفته اند- در باب اینكه [انسان ] از نسل میمون است یا از نسل میمون نیست، با آنچه كه در كتابهای آسمانی آمده تضادی دارد یا تضادی ندارد، اگر لازم باشد، در یك جلسه ی علی حده باید روی آن بحث كنیم.

- اینكه چشم را مثال زدید كه تا تمام اجزای آن كامل نشده باشد، برای انسان فایده ای ندارد بر خلاف پول كه یك ریال آن هم مفید است، باید عرض كنم كه دستگاه بینایی، تنفس و. . . در موجودات پایین هم وجود دارد منتها به صورت ناقصتر و به تدریج این دستگاهها كامل و كاملتر می شود.

استاد: این كه جناب عالی می فرمایید درست است ولی در جهتی كه ما تشبیه كردیم. ببینید، من عرض نكردم كه موجودات كامل دستگاه بینایی دارند و موجودات پست تر دستگاه بینایی ندارند، یا دستگاه بینایی به همین شكل منحصر است. البته همین طور كه گفتید و در اصول الهیون هم هست، هر موجودی در مرتبه ی خودش از یك هدایتی استفاده می كند. صحبت بر سر همین دستگاهی است كه موجود كامل دارد.

این دستگاهی كه موجود كامل دارد، آیا در مرتبه ی ضعیف، از ناقص همین دستگاه استفاده می كرده یا از دستگاه دیگری؟ اگر از دستگاه دیگری استفاده می كرده، بحث این است كه همین دستگاه كامل چطور تدریجا به وجود آمد؟ اگر این دستگاه كامل این طور می بود كه [آن موجود] از ناقصش هم ناقص استفاده می كرده و تدریجا هر چه كامل شد، كاملتر استفاده كرده، پیدایش تدریجی این دستگاه كامل قابل توجیه بود، اما شما بهتر می دانید كه این دستگاه كامل این طور نیست كه در ابتدا از ناقصش ناقص و از كاملش كامل بشود استفاده كرد. اگر او دستگاه بینایی دارد، دستگاه دیگری غیر از این دستگاه است. مثلا حشرات به نحو غریزه یا به شكل دستگاه یا به نحو دیگری، چطور از بینایی استفاده می كنند؟ با این دستگاه چشم كه استفاده نمی كنند.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 257
- آنها هم دستگاه ناقصی دارند كه بر حسب احتیاجات خودشان استفاده می كنند.

استاد: ولی همین دستگاهی كه الآن در انسان و حیوان هست به نام دستگاه چشم، آیا این تدریجا به وجود آمده؟ و تدریجا هم كه به وجود آمده، در هر مقداری كه به وجود آمده، مورد استفاده بوده و می شده از همین دستگاه چشم استفاده بكنند یا نه؟ - نظریه ی داروین فعلا مطرح نیست. الآن نظریات توسعه پیدا كرده و مثلا نظریه ی «موتاسیون» پیدا شده است و آن هم تكامل پیدا كرده و امروز نظریه ای كه در تكامل مورد بحث علمای مغرب است، نظریه ی «تكامل دیویژه» (تكامل متوجه و هدفدار) است. بنابراین فینالیزم و تكامل هدفدار مورد حمله نیست. تكامل هدفدار اتفاقا مورد حمله ی آن عده از علماست كه از لحاظ اجتماعی فكر ماركسیستی دارند. نظریه ی داروین بر اساس تنازع بقا پایه و مبنایی برای اصل نزاع طبقاتی است كه ماركسیستها روی تعصب بر آن تكیه می كنند. امروز تكامل به عنوان یك نظریه مطرح است ولی با نظریه ی داروین از زمین تا آسمان تفاوت دارد.

استاد: ما در نظر داشتیم همانها را هم در اینجا مطرح كنیم، خواهش هم كردیم آقایانی كه اطلاعات بیشتری دارند در اختیار ما بگذارند كه بتوانیم استفاده كنیم. ولی در حدود اطلاعات خودمان خواستیم از بسیطترین نظریه- كه در نظریات علمی، نظریه ی لامارك است- بگیریم برویم جلو تا ببینیم به كجا رسیده است. بحث ما فقط روی داروینیزم نبود، روی تكامل بود و لذا عنوانی كه انتخاب كردیم «توحید و تكامل» است، و ما احساس كردیم كه هر چه این نظریه ی تكامل پیش رفته است، نظریه ی «هدفداری» تقویت شده، نه اینكه تضعیف شده باشد.

بحث ما درباره ی تكامل از نظر علمی تا یك حدودی تقریبا روشن شد كه چه می خواهیم بگوییم. مراحل بعد یعنی از «موتاسیون» به بعد را، از آقایان هر كس داوطلب است بیاید اینجا بیان كند تا ما هم استفاده كنیم.

- به نظر من مسأله ای كه خیلی مهم است، مسأله ی موجود زنده است. اگر این مسأله را به عنوان یك اصل بپذیریم، مسائل دیگر حل می شود ولی نكته اینجاست كه این مسأله هنوز حل نشده است. موجود زنده به موجودی می گوییم كه دارای صفات مشخصی است از قبیل حركت، تغذیه، صیانت نفس و تولید مثل، و مطالعه در احوال و سیر تكامل موجود زنده منتج به قوانینی است كه در طبیعت وجود دارد و درباره ی موجود زنده صادق است. آنچه مهم است این است كه مثلا وقتی به نظر لامارك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 258
گوسفندی برای دفاع، سر خودش را به سر گوسفند دیگر می زند و شاخ در می آورد، چرا هر قدر روی سر گوسفند می زنیم شاخ در نمی آورد؟ اگر ما صیانت نفس را به عنوان یك اصل بپذیریم، مسائل دیگر حل می شود ولی خود صیانت نفس كه هر موجودی سعی می كند خودش را حفظ كند، این را باید اول حل كرد.

استاد: نفس حیات تحت نظر هر خصوصیتی، خودش یك مسأله ی مهمی در طبیعت است. اگر مقصودتان این است كه تنها بحث درباره ی صیانت نفس و صیانت ذات كافی است، تازه آن هم كافی نیست. ببینید، همان كه الآن می فرمایید، خود آقای لامارك هم در اینجا اعتراف كرده است. فرض كنید كه دو تا گوسفند سر یكدیگر را به هم می زنند و بعد در آن محل اصابت، كم كم ابزاری كه متناسب با این عمل باشد پیدا می شود.

این حتی از حدود حس صیانت ذات هم خارج است، یعنی این طور نیست كه آن موجود احتیاج خودش را به یك چنین چیزی درك می كند، طرحش را می ریزد و بعد در وجود خودش می سازد، همان قوه ی حیات در لاشعوری یعنی یك شعور مافوق [2] شعور او این را به وجود می آورد. مسلّما این طور نیست كه موجود زنده (مثلا همان گوسفند) وقتی كه سر خود را به دشمن می زند، احساس می كند و می گوید افسوس! من اینجا یك ابزاری از فلان جنس و ماده و تركیبات ندارم، اگر می داشتم، دشمن را چنین و چنان می كردم. قطعا در شعور او [چنین احساسی وجود ندارد] . انسانها هم بعد از مدتها كه تكامل پیدا كردند تازه می فهمند ماده ای كه مثلا شاخ گوسفند از آن تركیب می شود چیست تا بروند از نو آن را تركیب كنند. ولی یك نیروی مرموز مجهولی در طبیعت هست كه متناسب با احتیاجات حیوان برای او عضو می آفریند، یعنی جنبه ی درونی قضیه تقویت می شود. آنها می گویند عوامل خارجی [تأثیر دارد] .

عوامل خارجی مؤثر است، اما به این معنا مؤثر است كه مؤثر «موجد» نیست، بلكه به قول حكما مؤثر «معدّ» است، علت اعدادی است نه علت ایجابی. علت اعدادی یعنی چه؟ یعنی اینكه او را آماده می كند تا علت خودش او را به وجود بیاورد و به تعبیر دیگر، عمده آن عكس العملی است كه طبیعت خود موجود زنده در مقابل این عامل خارجی نشان می دهد و باید روی آن حساب كرد.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 259
[لامارك ] می گوید محیط مختلف، احتیاج مختلف ایجاد می كند (راست هم می گوید) ، احتیاج به چه؟ احتیاج به یك عضو جدید. بعضیها خیلی ساده حرف می زنند، می گویند احتیاج خودش خلق می كند. آخر این كه لفظ است! اینكه می گویید احتیاج خلق می كند، اگر می خواهید بگویید در زمینه ی احتیاج چیزی خلق می شود، حرف درستی است، [اما اگر مقصود] نفس احتیاج است، احتیاج كه جز نداشتن و نیازمندی چیزی نیست، این كه واقعیتی نیست، یعنی نه تنها بر خلاف نظریه ی مادیون است، بر خلاف نظریه ی الهیون هم هست. آنهایی كه به «نامحسوس» به عنوان یك امر مثبت معتقد نیستند، می خواهند برای یك امر عدمی شخصیت قائل شوند. در موجود زنده یك نیرویی، یك چیزی هست كه در زمینه این احتیاجات، یك عضو را می آفریند.

پس غرضم این جهت است كه تنها حس صیانت ذات هم كافی نیست. درست است كه آن یك رمز بزرگی در طبیعت است، [ولی ] اصلا خود صیانت ذات یعنی چه؟ می گویند انطباق با محیط، سازش با محیط. انطباق با محیط، سازش با محیط، حرف درستی است اما چرا روی آن خیلی حساب می شود؟ اگر مقصود این است كه محیط روی آن اثر می گذارد و لازمه ی اثری كه محیط می گذارد این است، خوب بله، مثل اینكه ما قالی را در مقابل آفتاب می گذاریم و آفتاب روی آن اثر می بخشد. اگر ما همین قالی را در آفتاب بگذاریم یك جور است، در سایه بگذاریم وضع دیگری دارد.

اما آیا موجود زنده فقط تحت تأثیر محیط و منفعل از محیط است، یا عكس العمل نشان می دهد؟ عمده آن عكس العمل هایش است كه جنبه ی هدفداری طبیعت موجود زنده را به او نشان می دهد، می بیند كه در محیطی كه تا حالا زندگی می كرده باید وضع ساختمانش این طور باشد [و در محیط جدید به گونه دیگر] . حتی مثلا می گویند كه گلبولهای خون كم و زیاد می شود، در یك محیط یك مقدار معینی گلبول هست، در محیط دیگر احتیاج بیشتری پیدا می كند و فورا خود طبیعت گلبول می سازد. عمده، آن نحوه ی عكس العمل نشان دادن طبیعت موجود زنده است كه هدفداری این موجود را می رساند.

بنابراین ادلّه ی الهیون به همان استحكام خودش كه از قدیم بوده است باقی است، بلكه قویتر شده، یعنی این جهت كه طبیعت هدفدار است، از آن مقداری كه در قدیم درباره ی انواع و حیوانات و جاندارها درك كرده بودند بیشتر نشان داده می شود و حالا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 260
خیلی بهتر درك می شود.

- تكامل به این صورت مطرح نیست كه ابزار یك دستگاه ماشین را یكی یكی انتخاب كرده باشند، یكی ناقص باشد و آخری همه را به راه بیندازد، بلكه تكامل در نوع است، یعنی از یك نوع ساده به تدریج تكمیل نوعی پیدا كرده است.

استاد: من هم همین را می خواستم بگویم كه به این شكل بوده نه به آن شكل.

فرق است بین اینكه تدریجا اعضای یك كارخانه ای را یكی یكی عوض كنند و آن را كاملتر كنند (مثلا موتورش را بردارند، یك موتور دیگر در همان جا نصب كنند) و اینكه یك دفعه دستگاه نخ ریسی و بافندگی آن روز تبدیل بشود در یك نوع دیگری به یك كارخانه ی ریسندگی كه امروز وجود دارد، در واقع آن را برداشته اند و به جای آن چیز دیگری گذاشته اند. این یك چیزی نیست كه قابل توجیه باشد كه [بگوییم ] خوب، تدریجا هر جزئش كه مفید بوده، خود به خود باقی مانده تا جزء دیگری پیدا شده و به این صورت در آمده است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 261

[1] . با آن مقدار بیاناتی كه او گفته است، كافی نیست.
[2] . البته «مافوق» می گویم، مقصودم این است كه حتما باید جدا باشد، مثل شعور باطن و شعور ظاهر در انسان كه می گویند شعور باطن فعالیتهایی دارد مخفی از شعور ظاهر.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است