حقیقت این است كه در این كه جامعه یك واحد حقیقی است نه یك واحد
اعتباری، شكّی و تردیدی نیست. این مقدار را تفسیر المیزان هم مكرّر و در جاهای
متعدّد بحث كرده است كه جامعه یك وحدت و یك حیات مخصوص به خود دارد و به
موجب این كه یك وحدت و یك حیات مخصوص به خود دارد اجل دارد، قوّت دارد،
ضعف دارد، سرنوشت مشترك دارد و. . . ، كه من در این جزوه ی كوچكی كه اخیراً منتشر
كرده ام به نام قیام و انقلاب مهدی علیه السّلام از دیدگاه فلسفه ی تاریخ، چون جزوه، خیلی
مختصر بود، ضمن اشاره به این بحث، چند جا- كه جای این بود كه باید مراجعه كرد-
در پاورقی به تفسیر المیزان ارجاع كرده ام. تعبیراتی كه در قرآن هست:
«لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ،
إِذا جاءَ أَجَلُهُمْ فَلا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ» [1]، و اساساً این كه قرآن حكم را روی قوم
می برد: اقوامی چنین بودند و ما اقوام را هلاك كردیم، و [از نظر قرآن ] در میان اقوام
سرنوشت مشترك در كار نیست، اگر یك اقلّیّت صالح در میان یك قوم باشد تأثیری در
وضع قوم نمی گذارد- چنانكه عكس قضیّه هم همین جور است- از باب این كه خود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 594
قوم و ملّت یك حكم واحد دارد، [این امر مؤیّد آن است كه جامعه یك واحد حقیقی
است نه یك واحد اعتباری. ]
تا اینجای نظریّه ی مذكور همه درست است ولی این كه تركیب جامعه چگونه
تركیبی است، ما روی این قضیّه كه بحث كردیم به اینجا رسیدیم كه تركیب جامعه ی
انسانی یك تركیب نوع سوم است، یعنی نه از نوع تركیب اعتباری است (چون واقعاً
یك تركیب حقیقی است) و نه از نوع تركیبهای طبیعی یا شیمیایی، زیرا در تركیبهای
طبیعی و شیمیایی اصلاً شخصیّت اجزاء به هیچ نحو استقلال ندارد، مستحیل است در
شخصیّت كل، ولی افراد در جامعه در این حد شخصیّتشان مستحیل نمی شود و لازمه ی
نظریّه ی دوركهیم و اشخاصی كه در این حد اصالت اجتماعی هستند، جبر اجتماعی
است، یعنی لازمه اش این است كه فرد از خودش هیچ اراده ای و هیچ تشخیصی
نداشته باشد؛ یعنی وقتی كه حس می كند، این جامعه باشد كه حس می كند، وقتی كه
اراده می كند این جامعه باشد كه اراده می كند و فرد اساساً در مقابل جامعه هیچ
استقلال نداشته باشد؛ و حال آنكه در عین اینكه جامعه یك حقیقت و یك نوع تركیب
است، استقلال فرد در یك حدّ معیّن محفوظ است و لهذا فرد می تواند جامعه ی خودش را
عوض كند. جزء مستحیل شده امكان ندارد كه بتواند [وضع «كل» را] تغییر بدهد و
عوض كند. فرد می تواند علی رغم سیر و جریان رودخانه ی جامعه، در جهت خلاف
جامعه سیر و حركت كند، می تواند سیر جامعه را شدیدتر كند، می تواند كندتر كند،
می تواند متوقّف كند و می تواند مسیر تاریخ را عوض كند، و این همان مسأله است كه
انسان كه اختیار و آزادی دارد، در مقابل جبر جامعه هم آزادی و استقلالش در یك حدّ
زیادی محفوظ است.