در
کتابخانه
بازدید : 483116تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Collapse عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال سوم كه شاید لازم باشد بیشتر درباره ی آن بحث كنیم این است:

یك ماركسیست در توجیه عدم تناقض میان دفاع از ارزشهای انسانی و مادّیّت (راجع به آنچه كه قبلاً بحث كردیم كه میان فلسفه ی مادّی و قول به ارزشهای انسانی یك نوع تناقض هست) می تواند بگوید كه ما انسان را یك موجود ثابت نمی دانیم (و قهراً ارزشهای انسانی هم ثابت نیست) و به تبع نظام اجتماعی، او را متكامل می دانیم. از این رو انسان در هر دوره، ارزشهای اخلاقی مختصّ به آن دوره را دارد كه می توان به آن متّكی بود. اخلاق فئودالی با اخلاق كمونیستی فرق می كند امّا طبقه ی پرولتاریا در یك مرحله ی مشخّص تاریخی می تواند از یك مجموعه ی ارزشهای اخلاقی كمونیستی دم بزند. پس تناقضی وجود ندارد و قبول ارزشهای اخلاقی متحوّل، قبول فطریّات و غیر مادّه را ضروری نمی كند.
سؤال و بحث خوبی است كه باید دنبالش را بگیریم. سخن اوّل این است كه انسان یك موجود متحوّل است، پس ارزشهای انسانی هم یك سلسله ارزشهای متحوّل است، و به عبارت دیگر چون انسان ثابت نیست پس ارزشها هم قهراً ثابت نیست. این یك مطلب.

مطلب دیگر این است كه حال كه [انسان و ارزشهای انسانی ] ثابت نیست و متغیّر است، متكامل هم هست، و بعد بگوییم ملاك تكامل چیست؟ در این باره جداگانه باید بحث كنیم. بعد می گویند:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 525
از این رو انسان در هر دوره، ارزشهای اخلاقی مختصّ به آن دوره را دارد كه می توان به آن متّكی بود. اخلاق فئودالی با اخلاق كمونیستی فرق می كند. . .
در اینجا روی دو جهت تكیه شده است و یك مقدار هم شاید خلط مبحث شده باشد. یكی مسأله ی اینكه ارزشهای انسانی ثابت نیست و متغیّر است. این همان مسأله ی نسبیّت اخلاق است، یعنی در میان ارزشهای انسانی، آن قسمت كه مربوط به اخلاق است، متغیّر است، مسأله ی متغیّر بودن و نسبی بودن اخلاق. آیا خود این مطلب حرف درستی است؟ یعنی واقعاً ارزشهای انسانی و از جمله ارزشهای اخلاقی متغیّر است؟ همین چندتایی كه ما نام بردیم [یعنی مقولات پنج گانه ی فطریّات احساسی ] آیا اینها واقعاً متغیّر و متحوّل است؟ مثلاً گفتیم حقیقت جویی خودش برای انسان یك ارزش است. آیا این یك ارزش متغیّر است؟ یعنی در دوره های مثلاً اشتراك اوّلیّه، كشاورزی، بردگی، فئودالی، سرمایه داری و كمونیستی، این ارزش برای انسان تغییر كرده است؟ یا این به صورت یك ارزش ثابت برای انسان هست؟ ثانیاً اگر ارزشها متغیّر باشد معنایش این است كه هر ارزشی در زمان خودش درست است و در زمان دیگر محكوم است. مثلاً اخلاق فئودالی را در نظر می گیریم. آیا ما می توانیم این اخلاق را كه «اخلاق فئودالی» می نامیم، به دلیل اینكه وابسته به دوره ی فئودالیسم بوده امضاء و تصحیح كنیم؟ یعنی ما باید ببینیم در آن دوره، آنها چه چیز را اخلاق می دانستند [همان را تأیید كنیم ] و لو آنكه اخلاق دانستنشان مثلاً به این بوده است كه- اگر چه افسانه است- ضحّاك بیاید روزی یك جوان را بكشد برای اینكه مارهای روی دوش خود را با مغز آنها تغذیه كند؟ یا این كه نه، یك سلسله اصول ثابت در كار است. كار فرعون در زمان خودش هم محكوم است؛ نه اینكه كار فرعون چون تعلّق به زمان فرعون دارد در زمان خودش درست است، ما در زمان دیگری هستیم و نباید ارزشهای زمان خودمان را به زمان فرعون و موسی (علیه السّلام) تحمیل كنیم، فرعون به زمان دیگری تعلّق داشته و آنچه كه در آن زمان، آنها آن را اخلاق می دانستند اخلاق درستی است. آیا ما می توانیم چنین حرفی بزنیم؟ !
ثالثاً در این بیان روی اخلاق طبقاتی تكیه شده است. قاعدتاً هم همین جور باید باشد، یعنی ماركسیسم نمی تواند به اخلاق انسانی- یعنی اخلاقی كه برای كلّ انسانها اخلاق است- قائل باشد. مطابق این بیان مثلاً در زمان ما كه نمونه ای از همه ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 526
این نظامها هست- نمونه ی فئودالیسم، نمونه ی كاپیتالیسم و نمونه كمونیسم- باید بگوییم كه واقعاً اخلاق برای كمونیست یك چیز است (اخلاق كمونیستی) و برای كاپیتالیست چیز دیگر. حرف یك كاپیتالیست به یك كمونیست- و بالعكس- باید این باشد كه تو نمی توانی اخلاق خودت را به من تحمیل كنی زیرا تو در شرایط من نیستی و من در شرایط تو نیستم. اگر من در شرایط تو می بودم اخلاق تو را می پذیرفتم، و اگر تو در شرایط من می بودی اخلاق من را می پذیرفتی، پس نه من می توانم به تو حرفی بزنم و نه تو می توانی. نه یك كمونیست می تواند یك كاپیتالیست را از نظر اخلاقی محكوم كند و نه یك كاپیتالیست می تواند یك كمونیست را از نظر اخلاقی محكوم كند، زیرا یك اخلاق مشترك انسانی و فطری كه [بر اساس آن ] یك كمونیست بتواند یك كاپیتالیست را تقبیح كند و بالعكس، وجود ندارد و یك امر مشترك در كار نیست، و هر یك می تواند در پاسخ به دیگری بگوید اخلاق من متعلّق به خود من است و اخلاق تو متعلّق به تو؛ تو نمی توانی اخلاق من را داشته باشی و من نمی توانم اخلاق تو را داشته باشم.

بنابراین، اخلاق نه تنها وابسته به زمانها می شود، وابسته به خصوصیّات طبقاتی هم می شود. مثلاً در اینهمه از نقاط دنیا كه اكنون نظام فئودالیسم حكومت می كند، اخلاق صحیح آنها همان اخلاق فئودالیته است.

حرف ما این است كه انسان از آن جهت كه انسان است یك سلسله اخلاقیّات دارد كه این اخلاقیّات بر دوره ی بدویّت انسان آن گونه صادق است كه بر این دوره ی تمدّن صنعتی او.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است