در
کتابخانه
بازدید : 483055تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Collapse عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
اتّفاقاً مطلبی را دو سه شب پیش در روزنامه خواندم، خیلی جالب بود و قصد داشتم كه آن را یك وقتی برایتان بخوانم. امروز هم كه بحث ما همین جور به این امور گذشت؛ اكنون برایتان می خوانم. در روزنامه ی كیهان هشتم تیر ماه [1] مصاحبه ای شده بود با آقای پروفسور هشترودی تحت عنوان «گفتگوی خبرنگار ما با آقای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 527
هشترودی» و با تیتر «انسان زمینی به صورت موجودی كیهانی درمی آید» . او گاهی حرفهای عجیب و غریبی می زند. یك سلسله حرفها در این زمینه ها دارد كه همیشه آنها را تكرار می كند كه اهرام مصر را انسانهای روی زمین نساخته اند بلكه انسانهای دیگری از كراتی كه در تمدّن پیشرفته تر بودند آمدند و ساختند و امكان ندارد این را انسان آن روز ساخته باشد و از این حرفها، و اخیراً برای خودش یك «فلسفه ی اخلاق» ساخته، یعنی او هم یك نوع امانیزم به اصطلاح از خودش اختراع كرده است. در آن مصاحبه، آقای هشترودی مقدّمه ای ذكر كرده و در آن، علم و تمدّن امروز را محكوم كرده است. می گوید علم و تمدّن چون نتیجه اش فعلا به ضرر بشر است اكنون محكوم است. قسمتهایی از عبارتهای او را برایتان می خوانم؛ می گوید:

«هیچ حكمی مطلق نیست. همه ی احكام، نسبی است. شاید به شما گفته باشند كه احكام ریاضی مطلق است. احكام ریاضی هم مطلق نیست. »
خبرنگار كیهان می گوید:

«پروفسور هشترودی ریاضی دان پیر ایران با این منطق كه هیچ حكمی مطلق نیست به جنگ نامهربانیها می رود و مردم را از تیره ها و ملّتهای گوناگون به زیر پرچم مهرورزیها می خواند و اینكه همه ی مردم همدیگر را برادر و خواهر بدانند. »
اینجا من نوشته ام: این كه می گوید هیچ حكمی مطلق نیست، خود همین حكم كه «هیچ حكمی مطلق نیست» حكمی است مطلق یا غیر مطلق؟ یك وقت ما می گوییم هیچ حكمی مطلق نیست مگر این حكم كه هیچ حكمی مطلق نیست، این دیگر مطلق است. در این صورت، استثناء چرا؟ اگر بناست هیچ حكمی مطلق نباشد دیگر دلیل ندارد كه این یكی استثناء بشود. منطقیّین می گویند بعضی از قضایا هست كه محال است این قضایا به نحو عموم صادق باشد، حتماً استثناء می خورد؛ مثل این كه كسی بگوید: «همه ی گفته های من دروغ است» . این نمی تواند راست باشد به طوری كه همه ی مصداقهایش راست باشد، چون اگر همه ی گفته های من دروغ باشد، از جمله همین گفته ی من هم باید دروغ باشد. اگر این گفته ی من دروغ باشد پس باید همه ی گفته های من دروغ نباشد و الاّ نمی شود این دروغ باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 528
حال، از جمله حرفهایی كه نمی تواند صادق باشد این است كه «هیچ حكمی مطلق نیست» . این اگر بخواهد صادق باشد شامل خودش هم می شود. اگر شامل خودش بشود پس خود این هم مطلق نیست. وقتی خود این مطلق نباشد پس ما احكام مطلقی داریم، و به عبارت دیگر چون این مطلق نیست پس باید یك سلسله احكام مطلق داشته باشیم. این یكی.

دیگر اینكه می گوید: «مردم را به مهرورزی می خواند و این كه همه ی مردم همدیگر را برادر و خواهر بدانند» . از این آقا باید پرسید این دستور العمل اخلاقی كه «همه ی مردم باید یكدیگر را برادر و خواهر یكدیگر بدانند» حكم مطلق است یا حكم نسبی؟ تعلّق به زمان خاص دارد یا در همه ی زمانها [صادق است؟ ] آیا این دستور العمل برای همه ی زمانها- از گذشته و آینده و حاضر- خوب بوده است یا فقط برای زمان حاضر است؟ همچنین آیا در همه ی مكانها و در همه ی شرایط برای همه ی مردم صادق است یا برای بعضی از مردم؟ بعد خبرنگار می گوید:

استاد دانشگاه تهران كه از پیشرفت تكنیك و دانش و از استخدامشان در خدمت ظلم و آدمكشی سخت رنج می برد می گوید:

«احكام لا یتغیّر قرون وسطایی در قرن ما درهم شكسته و اعتبار خود را نه تنها از دست داده بلكه احكام جدیدی جای آنها را گرفته كه به هیچ وجه مطلق نیست.

حكمت عالیه ی سقراط و اخلاق متعالی كانت با آن همه طنطنه و دبدبه به عنوان ریا و دروغ و حسّ اثبات نفس و خوددوستی و حبّ ذات تعبیر شده است. اینشتین اعتبار علمی مطلق بودن زمان و مكان را درهم ریخت. از سوی دیگر با نظریّه ی جنسی فروید اعتبار مبانی اخلاقی كه به صورت موهبت مطلق الهی تلقّی می شد از دست رفت.

اكنون كه كلّیّه ی احكام، نسبی است نباید به خاطر اینكه فلانی حكم مورد قبول مرا نمی پذیرد برادركشی راه بیندازیم. حكمی كه ما قبول می كنیم برای ما مطلق است ولی این حكم ممكن است برای دیگری مطلق نباشد. وقتی احكام ریاضی مطلق نیست و همه چیز نسبی است عدّه ای چگونه می توانند با حكم مطلق، برادركشی و خواهركشی كنند و از تكنیك در این راه استفاده كنند؟ »
می گوید اصلاً این جنگها از بقایای احكام مطلق قرون وسطاست، یعنی در قرون وسطی مردم احكام خودشان را [مطلق می دانستند. ] مقصودش این است كه مثلاً پیروان فلان دین، خودشان را حق می دانستند حق مطلق، و مخالفین را باطل
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 529
می دانستند باطل مطلق؛ آنها هم در مقابل، همین طور بودند و این امر منجر به آدمكشی می شد. ما باید همین قدر بفهمیم كه هیچ چیز مطلق نیست. اگر من می گویم حرف من حقّ است، اگر حق هم باشد به طور مطلق حق نیست، او را هم اگر می گوییم باطل، اگر باطل هم باشد به طور مطلق باطل نیست. من حقّ نسبی هستم و باطل نسبی، او هم حقّ نسبی است و باطل نسبی. پس بیاییم با همدیگر برادر باشیم. این اساس حرفش است.

بعد احكام اخلاقی را با مسائل ریاضی و غیره مخلوط می كند، می گوید همه ی آن اخلاق سقراط، تازه امروز می گویند در واقع نوعی خوددوستی، دروغ و ریاست.

به این آقا باید گفت: شما الآن با این بیان خودت ریا را محكوم كردی، دروغ را محكوم كردی، اثبات نفس و خوددوستی و حبّ ذات را هم محكوم كردی. البتّه این حرف، حرف بی اساسی است كه حكمت سقراط باطنش اینهاست، یعنی گفته اند كه این نوعی خوددوستی است كه به صورت اخلاق جلوه كرده. بسیار خوب، ما قبول كردیم كه حكمت سقراط نوعی خوددوستی، خودپرستی، حسّ اثبات نفس، تظاهر، ریا و غیره است به نام «اخلاق» و اخلاق سقراط را محكوم می كنیم، ولی در نتیجه قبول كردیم كه اینها را به طور مطلق نفی كردیم و به طور مطلق ضدّ اخلاق دانستیم. آیا ریا یك ضدّ اخلاق است به طور مطلق یا به طور نسبی؟ دروغ ضدّ اخلاق است به طور مطلق یا به طور نسبی؟ خوددوستی و خودپرستی ضدّ اخلاق است به طور مطلق یا به طور نسبی؟ اگر اینها به طور نسبی ضدّ اخلاق اند پس اخلاق سقراط نیز حقّ نسبی است و نفی نشده. شما می خواهید بگویید حكمت سقراط به كلّی منسوخ است به دلیل این كه باطنش اینهاست، پس شما [ضدّ اخلاق بودن ] اینها را به طور مطلق در اینجا پذیرفته اید.

انسان نمی تواند قائل به اخلاق باشد و در عین حال اخلاق را متغیّر و نسبی بداند (حرف ما این است، بازهم درباره اش بحث خواهیم كرد) ، یعنی اخلاق لااقل از نظر اصول مساوی است [با ثبات و اطلاق. ] ما یك اصول اخلاقی داریم و یك فروع اخلاقی. فروع اخلاقی غیر از اصول اخلاقی است. اصول اخلاقی یا اخلاق است و ثابت و مطلق، [و یا اخلاق نیست ] ، و اگر ما ثبات و اطلاق را از اخلاق بگیریم اخلاق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 530
دیگر از جنبه ی اخلاقی بودن خارج می شود؛ بله به شكل یك سلسله آداب- یك سلسله قواعد قراردادی مثل آیین نامه ها- در می آید، نه آن امر مقدّس و نه آن امری كه واقعاً فضیلت و خیر است. . . [2]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 531

[1] . [سال 56] .
[2] . [بقیّه ی بیانات استاد متأسّفانه روی نوار ضبط نشده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است