اینهایی كه متحرّك بودن انسان را با متزلزل بودن معیارهای انسانیّت یكی
دانسته اند مرتكب این اشتباه شده اند. این بود كه ما گفتیم اگر ما قائل به فطرت
انسانی باشیم یعنی معیارهای انسانیّت را معیارهایی ثابت كه ریشه اش فطرت انسانی
است بدانیم «انسانیّت» معنی و مفهوم پیدا می كند؛ نه تنها انسانیّت، تكامل انسانیّت
نیز معنی و مفهوم خواهد داشت و لهذا امروز این تردید میان علما هست و در «فلسفه ی
تاریخ» این بحث به شدّت مطرح است كه آیا انسان در آنچه كه به نام «انسانیّت» و
«معنویّت» نامیده می شود تكامل پیدا كرده یا نكرده است؟ ویل دورانت در كتاب
درسهای تاریخ تیتری كه برای این بحث قرار داده به این صورت است: «آیا پیشرفت
واقعیّت دارد؟ » . البتّه شك ندارد كه پیشرفت انسان در صنعت واقعیّت دارد؛ ولی آیا
پیشرفت انسان در انسانیّت واقعیّت دارد؟
پس این مسأله اكنون مطرح است كه بدون شك بشر از نظر فنّ و تكنیك و
رابطه اش با طبیعت، تكامل پیدا كرده و بدون شك بشر از نظر نظامهای ساختمان
جامعه، تكامل پیدا كرده، ولی آنچه كه مورد تردید است [تكامل در انسانیّت است. ]
حتّی گفتند اصلاً باید در این زمینه لغت «
Progress »
[1] را برداشت چون چنین چیزی
وجود ندارد. نویسنده ی كتاب تاریخ چیست؟ خودش با این نظر مخالف است، می گوید
نه، در جنبه های انسانی هم پیشرفت بوده ولی آهنگش با آهنگ تكاملهای دیگر یكی
نبوده، با آنها هماهنگ نبوده و خیلی كند بوده است؛ ولی نظریّاتی را در این زمینه نقل
می كند و بعد می گوید نه، اصلاً بشر در این جهت هیچ پیشرفتی نكرده است.
[1] . [به معنی پیشرفت ] .