در
کتابخانه
بازدید : 483050تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Expand فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Collapse مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
جناب فویرباخ كه یك فیلسوف مادّی است حرف عجیبی زده است. خواسته دین و مذهب را تحلیل روانشناسانه و جامعه شناسانه كرده باشد بر همان اساسی كه گفتیم از اوّل فرض بر این است كه مذهب مبنای منطقی ندارد. می گوید انسان دارای دوگانگی وجود است. (خود همین حرف را از مذهب گرفته) . انسان، وجودی عالی دارد و وجودی دانی. همین چیزی كه ما می گوییم جنبه ی علوی و جنبه ی سفلی. جنبه ی سفلی انسان جنبه ی حیوانیّت انسان است كه مانند حیوان جز خور و خواب و خشم و شهوت چیزی سرش نمی شود، و جنبه ی علوی انسان همان انسانیّت انسان است- كه فویرباخ این را دیگر جزء وجود انسان دانسته و ناچار برای آن اصالت قائل شده است- و آن همانی است كه دارای یك سلسله فضائل است؛ شرافت، كرامت، رحمت، خوبی، نیكی، همه ی این حرفها در آنجاست. بعد می گوید انسان (ناچار باید بگوید همه ی انسانها این جور هستند) تن می دهد به دنائتها یعنی تابع جنبه ی سفلی وجودش می شود؛
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 554
بعد كه تابع جنبه ی سفلی وجود خودش شد می بیند آن جنبه های علوی با خودش جور در نمی آید، چون خودش حالا یك حیوان پست منحط شده است. بعد در حالی كه همین شرافتها و اصالتها در خودش است فكر می كند پس اینها در ماورای اوست، و خدا را بر اساس وجود خودش می سازد.

یك فیلسوف فرنگی گفته است كه در تورات آمده است: «انّ اللّه خلق آدم علی صورته خدا آدم را بر صورت خویش آفرید، یعنی آدم را نمونه ی صفات كمالیّه ی خودش قرار داد» - آن فیلسوف فرنگی گفته- ولی قضیّه بر عكس است: انسان خداوند را بر سیرت خود آفرید، یعنی انسان چون دارای یك طبیعت ذاتی كمالی ای بود كه در آن طبیعت همه، شرافت و كمال و رحمت و غیره بود و اینها را از خودش جدا كرد و با خودش بیگانه شد، آنگاه فكر كرد كه اینها از آن وجودی است ماورای من، و فكر نكرد كه همه ی اینها در درون خودش است.

پس، از اینجا- به قول او- انسان خودش با خودش بیگانه شد یعنی برخی امور را كه در وجود خودش بود از وجود خودش انتزاع كرد، و فرض كرد كه اینها در ماورای وجود اوست. ولی می گوید تدریجاً این جنبه ی ماورایی نزدیك شده. اوّل از انسان دور شد؛ در خدایان مذاهب بدوی خیلی دور بود، بعد در خدای یهود [نزدیكتر شد] ؛ خدای یهود شبیه انسان می شود، مانند انسان احساسات و عواطف و خشم و رضایت دارد؛ در مسیحیّت از آن هم نزدیكتر می شود، به صورت یك انسان در می آید كه مسیح باشد، و مسیح می شود خدا. در واقع یك «قوس» طی كرده است: ابتدا انسان این صفات را از خودش جدا كرده، آن دوردورها قرار داده و بین آن موجود دور و انسان هیچ رابطه ای برقرار نبوده، بعد كم كم آن موجود، برگشته و آمده به طرف انسان، به مسیح كه رسیده دیگر خیلی نزدیك شده و یك انسان خدا شده (چون در دین مسیحیّت، مسیح همان خداست، یعنی انسان است و خدا، در آن واحد هم انسان است و هم خدا) ، فقط یك قدم دیگر باقی مانده، هر چه انسان خودش را بیشتر بشناسد بیشتر این «از خود بیگانگی» را از خودش دور می كند، یك مرتبه می رسد به آنجا كه اصلاً من خودم هستم و این صفات همه مال من است نه مال جای دیگر. پس یك قدم دیگر بیشتر باقی نمانده است. (در حالی كه اسلام بعد از مسیحیّت آمده و تكامل یافته تر از مسیحیّت است ولی در عین حال این جنبه ی انسانی خدا یا خدایی یك انسان كه مسیح باشد، الوهیّت مسیح و ابن اللّهیّت مسیح، همه ی اینها را به شدّت نفی كرده) .
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 555
طبق نظریّه ی آقای فویرباخ، مذهب عن قریب پایان پیدا می كند، یعنی انسان هر چه خودش را بیشتر بشناسد نیاز او به فرض خدا كمتر می شود و وقتی انسان خودش را خوب شناخت دیگر اصلاً جایی برای مذهب باقی نمی ماند و انسان به جای این كه خدا را بپرستد خودش را می پرستد، به جای این كه خدا را تجلیل كند خودش را تجلیل می كند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است