در
کتابخانه
بازدید : 482977تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Collapse <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نظر اسلام درست بر خلاف نظر ماركسیسم است. قرآن- همان گونه كه در آغاز این بحث اشاره كردیم- جریان هستی را بر اساس حق می داند و حق را اصیل معرّفی می كند و در مقابل، هر چند باطل را نفی نمی كند امّا آن را اصیل نمی داند. از این رو قرآن به تاریخ خوشبین است و برای انسان اصالت قائل است. قرآن نمی گوید انسان فقط یك ابزار است و در مسیر یك جبر كور واقع شده است، چون برای ایمان اصالت قائل است. اسلام برای انسان یك گرایش ذاتی به صداقت و امانت و عدالت معتقد است. به تعبیر قرآن انسان حنیف است، حق گراست؛ یعنی میل به كمال و خیر و حق بالفطرة در او وجود دارد؛ در عین حال از آزادی و اختیار برخوردار است و لذا ممكن است از مسیر خودش منحرف شود و حق كشی كند، ظلم كند، دروغ بگوید؛ قرآن اینها را به صورت یك جریانهای موقّت می پذیرد.

پس در این بینش، باطل به عنوان یك امر نسبی و تبعی و به عنوان یك نمود و یك امر طفیلی مطرح می شود. ظلم كه پیدا می شود از كجا پیدا می شود؟ از اینجا پیدا می شود كه ستمگر، آن حسّ ملكوتی و خدایی خودش را به جای آنكه در مسیر خدایی ارضاء كند در مسیر غیر خدایی و شیطانی ارضاء می كند.

بطلان و شر از یك نوع تغییر مسیر پیدا می شود كه لازمه ی مرتبه ی وجودی انسان یعنی مختار و آزاد بودن انسان است. حق اصیل است و باطل غیر اصیل، و همیشه بین امر اصیل و غیر اصیل اختلاف و جنگ است، ولی این طور نیست كه حق همیشه مغلوب باشد و باطل همیشه غالب. آن چیزی كه استمرار داشته و زندگی و تمدّن را ادامه داده حق بوده است، و باطل نمایشی بوده كه جرقّه ای زده، بعد خاموش شده و از بین رفته است. فطرت بشر در همه جا حتّی در شوروی همین طور است. از آن ده میلیون كمونیستش كه بگذرید كه آنها هم شاید پنج میلیونشان اغفال شده اند، اگر شما سراغ صد و نود میلیون دیگر بروید یك عدّه انسانهای فطری می بینید، یعنی مسلمان فطری، مسلمان بالفطرة، یعنی یك انسان سالم. اگر جامعه ای به گونه ای كه ماركسیستها می گویند باشد: ظلمت بر نور بچربد، شر بر خیر بچربد، همه به همدیگر دروغ بگویند، همه به یكدیگر خیانت كنند، یك نفر تقوا نداشته باشد، یك نفر ایمان و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 428
حقیقت نداشته باشد، محال است اصلاً این جامعه سر پای خودش بایستد.

فرق است بین جامعه ی بیمار و جامعه ای كه شر در آن غالب شده باشد. شما آن قلّه های شامخ را در نظر نگیرید، آنها مقیاس جامعه نیستند. جامعه مثل [بدن ] یك فرد است. حكما می گویند حالتی كه حیات بدن را حفظ می كند بین دو حدّ است و به تعبیر آنها مزاج نوسان دارد؛ مثلاً فشار خون انسان بین دو حد باید باشد، از یك حد كمتر باشد می میرد و از یك حد بیشتر هم باشد می میرد؛ مزاج یك حدّ تعادل دارد. انسان كوشش می كند كه مزاج را در این حدّ تعادل نگاه دارد؛ اوره اگر از یك حد كمتر باشد خوب نیست، بیشتر هم باشد خوب نیست؛ گلبولهای سفید یا قرمز از یك حد نباید كمتر باشند، از یك حد هم نباید بیشتر باشند؛ قند از یك حد كمتر نباید باشد، از یك حد هم نباید بیشتر باشد. جامعه هم همین طور است. حقّ و حقیقت در جامعه اگر از یك حد كمتر باشد آن جامعه می میرد. اگر جامعه ای باقی باشد معلوم می شود در میان دو حدّ باطل افراط و تفریط نوسان دارد. حال اگر در آن حدّ معتدل باشد، جامعه ای مترقّی است؛ و در مقابل، ممكن است در مرز از هم گسیختگی باشد از این طرف، یا در مرز از هم گسیختگی باشد از آن طرف. جامعه هایی كه قرآن می گوید آنها هلاك شدند كدام جامعه هاست؟ جامعه هایی كه باطل بر آنها غلبه كرده است.

تأكیدی كه قرآن می كند این است كه جامعه باید در حال تعادل واقعی باشد. پس مریض بودن جامعه غیر از این است كه بر جامعه، باطل غلبه داشته باشد. این دو نباید با یكدیگر اشتباه شود. جنگ میان حقّ و باطل همیشه وجود داشته است. انسان می بیند باطل به طور موقّت می آید روی حق را می پوشاند، ولی آن نیرو را ندارد كه بتواند به صورت دائم باقی بماند و عاقبت كنار می رود.

باطل وجود تبعی و طفیلی دارد، وجود موقّت دارد. آن چیزی كه استمرار دارد حقّ است. هر وقت جامعه ای در مجموع به باطل گرایید، محكوم به فنا شده است؛ یعنی به باطل گراییدن به طور كامل و از حق بریدن همان و فانی شدن همان. باطل، یك شی ء مردنی است، محكوم به مرگ است، از درون خودش دارد می میرد؛ نظیر اینكه امروزه می گویند فلان تمدّن محكوم به مرگ است، رو به زوال است، یعنی از درون خودش دارد می میرد، در حال مردن است؛ چون بعضی مرگها تدریجی است و ضرورت ندارد دفعی باشد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 429
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است