در
کتابخانه
بازدید : 482965تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Collapse 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Expand الف برهان نظم 1الف برهان نظم 1
Expand ب راه هدایت موجودات 1ب راه هدایت موجودات 1
Collapse ج راه خلقت 1ج راه خلقت 1
Expand 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
وقتی رسیدیم به اینكه همه چیز حركت است، همه ی عالم سراسر (یعنی تمام اجزای عالم در تمام شئونش) یك حركت دائم است، بعد [صدر المتألهین ] تحلیلی از حركت می كند، می گوید وقتی شما حركت را بررسی كنید می بینید حقیقت آن حدوث تدریجی است، یعنی شی ء دائما و تدریجا حادث می شود، یعنی یك درجه از وجودش عقب می افتد، یك درجه ی دیگر پیدا می شود. پس عالم مستمرّ الحدوث است. چرا ما برویم سراغ روز اول، بگوییم در یك لحظه عالم به وجود آمده؟ عالم در تمام لحظاتش در حال حادث شدن است. چیزی در عالم نیست كه باقی باشد. اصلا بقایی در عالم نیست. هیچ چیزی دو لحظه در عالم باقی نیست. تمام عالم- من اوّله الی آخره- دائما در حال حادث شدن است. این [نظر] به طریق اولی وجود خدا را ثابت می كند. چطور اگر ما همان فرض نامعقول را بكنیم، بگوییم نیست مطلق بود و در یك لحظه عالم به وجود آمد، می گویید پس یك محدثی بوده، اما اگر عالم این طور باشد كه دائما در حال حدوث است، محدث نمی خواهد؟ قطعا محدث می خواهد. چیزی كه وجودش وجود حركتی و حدوثی بخواهد باشد كه دائما در حال حدوث باشد، این بدون اینكه متكی به غیر باشد و از ناحیه ی دیگر فیض بگیرد، امكان پذیر نیست.

پس اینها مسأله ی پیدایش عالم را این طور حل كرده اند كه اصلا سراغ روز اول نمی روند، می گویند عالم دائما در حال پیدایش است. آنها كه می گویند عالم دائما در حال پیدایش است، از راههایی وارد نمی شوند كه به این نظریه ی بقای ماده و بقای انرژی- كه امروز می گویند- لطمه و ضربه ای وارد بیاورند. این بقایی كه اینها می گویند غیر از عدم بقایی است كه آنها می گویند.

ولی در عین حال من شخصا علاقه مند هستم كه این مسأله ی بقای ماده به مفهومی كه امروز می گویند همان طوری كه طرح كرده اند حل شود كه ما درست بفهمیم آیا علم امروز به اینجا رسیده كه خواسته است بگوید مقدار ماده ی عالم ثابت است و یا اینكه نه، واقعا به شیئی در دنیا رسیده اند كه آن شی ء را ثابت گرفته اند و خود آن شی ء ثابت همیشه موجود است و حالات آن همیشه متغیر است؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 170
- درباره ی ماده می توانیم این مثال ساده را بزنیم كه: كسی كه وزنش ثابت است، معمولا آنچه وارد بدن او می شود با آنچه خارج می شود مساوی است، اما سلولهای بدنش هیچ كدام سلولهای اولیه نیستند، بلكه همه عوض شده اند. در مورد عنصر، مطلب به این شكل نیست. می گویند اشیاء یا مركّب هستند یا بسیط. مركّب آن چیزی است كه اقلا از دو عنصر بسیط به وجود آمده باشد، كه هم معدوم می شود و هم تغییر می كند. اما عنصر بسیط آن، هم وجود دارد و هم آنچه هست وجود دارد، یعنی خاصیت خودش را از جمیع جهات حفظ می كند و آن دیگر تغییر نمی كند و معدوم هم نمی شود. مثلا یك اتم گوگرد یا اكسیژن اگر تمام خواص خودش را در تمام تغییر و تحولات حفظ كند، این همان است كه اول بوده. بنابراین از خواص ماده تغییراتی ایجاد می شود و از تغییرات آن حركت به وجود می آید. البته حركت هم نسبی است و آن را در سه بعد تعریف می كنند: حركتهای خطی روی یك محور، حركتهای سطحی روی دو محور و حركتهای حجمی روی سه محور. اگر محور خودش متحرك باشد، حركت معنی ندارد. بنابراین باید گفت اشیاء نسبت به هم متحركند.

استاد: اینجا دو مطلب بود، یكی مسأله ی حركت كه بعد عرض می كنم و یكی این مسأله كه ببینیم مثلا آیا واقعا یك ملكول اكسیژن از ازل به همین حالت بوده است؟ من در كتابهایی كه به طور سطحی خوانده ام [دیده ام كه ] این جور نیست، خود اتمهایی كه تشكیل دهنده ی همین اكسیژنها هستند، یك وضع ثابتی ندارند. وقتی شما می گویید آن هسته ی اتم از تكاثف [1] انرژی به وجود آمده، یعنی اصلا انرژی متكاثف شده است تا این به وجود آمده، نه اینكه حقیقت آن، انرژی متكاثف است كه احیانا ما آزاد می كنیم، یعنی انرژی ممكن است متكاثف شود و هسته ی اتم از آن به وجود بیاید، كما اینكه ممكن است آزاد شود و اصلا اتم از حالت اتمی و مادی بودن خودش خارج شود و در عالم یك اتم هم پیدا نمی كنیم كه بگوییم از ازل به همین حالت بوده و تا ابد خواهد بود. وقتی خود اتمها این طور باشند قهرا عناصری مثل اكسیژن به طریق اولی وضع ثابتی ندارند.

اما به مسأله ی حركت هم اشاره ای بكنیم. یك بحث در حركت مكانی است، این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 171
حركت نوع خاصی از حركت است كه شما در فیزیك از آن بحث می كنید، و یكی هم در حركت مطلق یعنی مطلق تغییر به طور كلی است. آن چیزی كه شما می گویید «حركت یك امر نسبی است» این مخصوص حركت مكانی است.

در باب حقیقت مكان كه اصلا مكان چیست؟ مكان جز وضع و نسبتی كه شی ء با محیط خودش دارد چیز دیگری نیست. وقتی كه شما تمام محیط را ثابت گرفتید، اساسا مكان تغییر نكرده است و لهذا این بحث را داشتند كه می گفتند یك آدمی در كشتی نشسته است، تمام محیط كشتی حتی هوایی را كه در داخل كشتی است برایش حفظ می كنند، كشتی در دریا حركت می كند، یعنی وضع خودش را با آبها تغییر می دهد، آیا این آدم واقعا حركت می كند یا آدم داخل كشتی ساكن است؟ می گفتند او واقعا ساكن است. قدما اسم این حركت را «حركت بالمجاز» می گذاشتند یعنی شی ء مجازا حركت می كند.

در مقابل، البته نظریه ی دیگری هست و آن اینكه قطع نظر از موادی كه عالم را پر كرده است، عالم خودش یك فضایی دارد، یعنی الآن یك فضایی وجود دارد كه مجموع این هوا و اجسام و فلزات و. . . آن را پر كرده است و آن فضا همیشه ثابت و ساكن است.

واقعا الآن فضایی كه من در اینجا نشسته ام و فضایی كه شما نشسته اید، در ذات خودشان ثابت هستند. پس وقتی من حركت می كنم فضایی را تغییر می دهم. اگر ما فضا را قبول داشته باشیم و نسبت به آن فضا و اجزای آن فضا حساب كنیم، حركت نسبت به آن همیشه مطلق است. وقتی یك جسم حركت می كند، محیط مادی اش تغییر نمی كند، یعنی نسبت به آنها ساكن است ولی نسبت به فضای واقعی اش متحرك است. البته نظریه ای بوده- خیلی هم قدیمی است- كه آیا مكان بعد مجرد است، یا مكان عبارت است از سطح مقعر جسم محیط بر جسم محاط، یعنی مكان عبارت است از سطح داخلی هوا كه بر این جسمی كه اینجا داریم و هوا آن را احاطه كرده، چسبیده است؟ خوب، اگر هوا ساكن باشد پس این [جسم ] حركت نكرده است. البته بر اساس این [نظریه ] هم حرفهای دیگری زده می شود.

اگر ما حركت را به مفهوم مطلق تغییر در نظر گرفتیم، هیچ لزومی ندارد كه شی ء دیگری را در نظر بگیریم، مثل تغییرات كیفی. مگر در تغییرات كیفی لازم است محیط را در نظر بگیریم؟ ما در تغییرات كیفی، گذشته ی خود شی ء را در نظر می گیریم. اگر شی ء در گذشته ی خودش مثلا دارای یك درجه ی خاصی- به قول قدما- از رنگ باشد و در حالت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 172
دوم در زمان بعد دارای درجه ی بیشتری از آن رنگ شد، این شی ء تغییر كرده است. این تغییر به محیطش هم هیچ ارتباطی ندارد. حركت جوهری به طریق اولی به ضعف و نقصان وجود مربوط است، یك شی ء در یك حدی از وجود ضعیف است، بعد در یك حد از وجود كاملتر [قرار می گیرد] . بنابراین می توانیم نسبت به كل عالم، حركت فرض كنیم. بله، نسبت به كل عالم، حركت مكانی فرض نمی شود. اینكه گفتید «نسبت به كل عالم حركت مكانی فرض نمی شود» حركت مكانی نسبت به اجزای عالم فرض می شود كه یك جزئی بخواهد نسبتش را با اجزای دیگر تغییر بدهد، ولی در كل عالم حركت مكانی موضوع ندارد.

یك موضوع دیگر را هم یادآوری كنم تا آقایان برای من توضیح بدهند. در ضمن عرایضم عرض كردم كه از نظر علمی گاهی اگر چیزی را بخواهیم تعریف كنیم، همین قدر كه نشانه ای باشد بر این مطلب كه تفهیم و تفهّم در آن آسان باشد كافی است. به اصطلاح می گویند در علوم اگر تعریفات از حدود «رسم» تجاوز نكند كافی است، لازم است فقط نشانه ای بدهند، چون فقط می خواهند این موضوع با غیر آن اشتباه نشود. از نظر فلسفی، تعریف كه می خواهند بكنند، باید به حقیقت و ماهیت آن چیز نزدیكتر بشوند. یكی همین موضوع انرژی است در مقابل ماده. انرژی را چیزی غیر از ماده می دانند به معنای همین مقدار غیریت كه ماده از انرژی پیدا می شود یا به انرژی تبدیل می شود. خیلی چیزها را ما در عالم خارج خیال می كنیم وجود دارد و وجود ندارد، در ذهن ما وجود دارد، مثل رنگ. آنها را ما قبول داریم. ولی چند چیز است كه آیا قطع نظر از ذهن ما در دنیا وجود دارد یا نه؟ یكی از آنها حركت است.

ناچار می گویید حركت قطع نظر از ذهن ما در خارج وجود دارد. یكی از آنها بعد است.

البته فرضیه ی ما این است كه بعد وجود دارد. می خواهیم ببینیم در این بیانی كه می كنید، وجود بعد را قبول می كنید یا نه.

در باب ماده، آن چیزی كه نقطه ی مقابل انرژی می گیرند، مثل همین عناصر و یا اتمهایی كه عناصر از آنها تشكیل شده است، برای آنها ابعاد قائل می شویم، طول و عرض و عمق قائل می شویم، بعد، امتداد و جهت قائل می شویم. لهذا می گوییم این اتم مثلا در اینجا قرار دارد نه در آنجا، می تواند اینجا باشد، می تواند آنجا باشد، در اینجا هم كه هست، این طرف و آن طرف دارد. این طرف و آن طرف داشتن، فرع بر این است كه خودش بعد و امتداد داشته باشد، و الاّ یك نقطه كه این طرف و آن طرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 173
ندارد.


[1] . [به معنی تراكم ] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است