در
کتابخانه
بازدید : 483003تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Expand 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Collapse 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردیم اینجا سه مرحله وجود دارد: مرحله ی اول، مرحله ی تحلیل حقیقت و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 282
ماهیت شرور و بدیهاست. در اینجا حكما یك حرفی زده اند كه در ابتدا شاید یك حرف خیلی كوچك و سخیفی به نظر بیاید، در صورتی كه حرف خوبی است، گفته اند برگشت تمام بدیهای عالم به نیستی است نه به هستی، هستی خیر است و هر چه كه شما بدی می بینید نیستی است. پس هستیهای عالم دو تیپ نیست: هستیهای خوب و هستیهای بد، كه بعد بگویید آن كسی كه فاعل هستی است و هستیهای خوب را آفرید، چرا هستیهای بد را آفرید؟ تمام بدیها نیستی است. شما می گویید مرگ [چرا هست؟ ] مرگ غیر از فقدان حیات چیز دیگری نیست، این طور نیست كه خالق حیات، خالق موت هم جداگانه باشد. خالق حیات، خالق حیات است، منتها حیات وقتی محدود به یك حدی شد، بعد از آن حد وقتی كه چیزی نیست، نیستی است. این، نظیر یك خطی است كه شما دارید می كشید. اگر شما یك متر خط كشیدید، فاعل این خط هستید. این خط یك متری را در مقابل یك خط دو متری كه بگذارید، فاقد یك متر دیگر است اما آن یك متر دیگر كشیده نشده است نه اینكه عدم آن یك متر دیگر كشیده شده است.

هر چه كه شما در دنیا بدی می بینید، بالأخره وقتی تحلیل می كنید می بینید آن چیزی كه می گویید بد، یا خودش نیستی و فقدان است یا یك هستی است كه آن هستی نه از جنبه ی هستی اش بد است، [بلكه ] از آن جهتی كه منشأ یك فقدان شده است بد است (باز آن هم كه بد است، از آن جهت بد است كه منجر به یك فقدان شده است) .

كوری بد است، خود كوری فقدان است، اما عملی كه منجر به كوری می شود، خود این از آن جهت كه یك عمل و یك كار است، یك هستی است. یك كسی كس دیگر را كور می كند و این كار نام ظلم به خودش می گیرد و ظلم بد است. درست است كه ظلم بد است، اما شما ظلم را باید تحلیل كنید. چرا ظلم بد است؟ آن كسی كه با كارد چشم دیگری را در می آورد، آیا این از آن جهت كه نیروست، نیرو داشتن او بد است؟ آیا اراده داشتن او بد است؟ آیا حركت كردن دستش بد است؟ آیا برّندگی چاقویش بد است؟ اگر همه ی اینها وجود داشته باشد و فقط منجر به آن نیستی و كوری نشود، بد است، ظلم است؟ نه، تمام این هستیها از آن جهت صفت بدی به خود می گیرند كه منتهی می شوند به یك فقدان و یك كوری. فقر چرا بد است؟ چون نیستی است. ضعف چرا بد است؟ چون نیستی است. جهل چرا بد است؟ چون نیستی است. تمام هستیهایی هم كه منجر به این نیستیها بشوند، به خاطر رابطه شان با این نیستیها صفت «بدی» را به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 283
خود می گیرند، پس به اصطلاح شرّ بالعرض می شوند، یعنی شر به واسطه ی شی ء دیگر، نه به خودی خود.

این مطلب را گاهی بعضی اشخاص به این صورت تلقی می كنند، می گویند:

گفته اند شرور نیستی است، پس مثلا عقرب را كه گفته اند شر است، نیستی است، فقر را كه گفته اند شر است، یعنی اصلا فقری وجود ندارد، شما خیال می كنید فقری وجود دارد، بدی نیستی است، ظلم وجود ندارد. نه، به این شكل نیست، [حكما] نمی خواهند بگویند در دنیا فقر وجود ندارد یا فقیر وجود ندارد یا عقرب وجود ندارد، عقرب نیستی است، صحبت این است كه این شروری كه در عالم وجود دارند، یا خودشان نیستی هستند یا هستی ای هستند كه این صفت نیستی (نیستی یك شی ء) را دارا هستند. مثلا ممكن است كسی بگوید آیا شما می گویید كوری نیستی است؟ می گوییم بله. می گوید پس چه فرق است بین اینكه بگوییم زید كور است و كوری نیستی است یا بگوییم زید كور نیست؟ مثل این است كه یك وقت من می گویم زید پول ندارد، و یك وقت می گویم زید پول دارد و پول نیستی است. هر دو یكی شد. چه فرق است میان اینكه شما بگویید فلان كس كور است و كوری نیستی است و اینكه بگویید نه، اصلا كور نیست. مسلّم میان این دو فرق است و این مغلطه است. وقتی كه ما می گوییم فلان كس كور است، یعنی متّصف به این نیستی است، اصلا كوری یعنی این نیستی. «كور است» یعنی متّصف به این نیستی است، «كور نیست» یعنی متّصف به این نیستی نیست. پس آنها كه می گویند اینها نیستی است، یعنی یك سلسله صفات عدمی است در این دنیا كه این صفات عدمی منشأ انتزاعش- به اصطلاح فلاسفه- وجود دارد، خودش نیستی است و الاّ منشأ انتزاع این نیستی، مسلّم وجود دارد. وقتی یك وجود محدود شد به یك حدی، برای آن حد هم به مناسبت محدود، یك نوع اعتبار هستی می شود، گواینكه آن هستی یك هستی اعتباری است. خیال نمی كنم در این مطلب كه تمام شرور و بدیهای عالم از نیستیها انتزاع می شود، ایرادی باشد. ممكن است این بیانی كه من امروز كردم بیان كاملی نباشد، بعد سؤال كنید و روی آن بحث می كنیم، ولی مطلب مطلب درستی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 284
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است