نوشته اند در همین اثنا بود كه نظریات معروف مالتوس (دانشمند اقتصادی
معروف كه گویا كشیش هم بوده است) راجع به افزایش جمعیت، نظرش را جلب كرد.
نظریه ی او راجع به جمعیت این بود كه نیروی توالد و تناسل به طور كلی در انسان زیاد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 245
است، به طوری كه با یك تصاعد هندسی بالا می رود (دو نفر می شود حد اقل چهار نفر،
چهار نفر می شود هشت نفر، هشت نفر می شود شانزده نفر) و با این تصاعدی كه
جمعیت بالا می رود، مواد غذایی زمین (هر اندازه كه بخواهند تهیه كنند) هرگز وافی
به جمعیت نیست. بعد او آمد گفت كه همیشه این توازن و تعادل را میان افراد بشر و
مواد غذایی موجود، قحطیها، جنگها، مرضهای مسری و. . . ایجاد می كنند، اگر اینها
نباشند، اصلا بشر از گرسنگی می میرد. بعد هم پیشنهاد كرد كه از تكثیر اولاد
جلوگیری بشود برای اینكه مواد زمین كافی باشد.
داروین از اینجا یك برقی در مغزش پیدا شد كه این [امر] اختصاص به انسان
ندارد، مربوط به این است كه قوه ی تكثیر اولاد در انسان زیاد است، خوب در همه ی
حیوانات زیاد است، مواد غذایی و احتیاجاتی كه در طبیعت هست، به این اندازه ای
كه قدرت تولید در طبیعت هست وافی نیست، مسكن و سایر احتیاجات هم كافی
نیست. (حتی او موضوع انتخاب جنسی را هم پیش كشید كه البته می گویند در مقابل
عامل غذا یك عامل ضعیفی است) . در حیوانات هم همین طور است. از اینجا متوجه
عامل «تنازع بقا» در طبیعت شد، گفت از باب اینكه مواد غذایی وافی بر روی زمین
برای حیوانات وجود ندارد، خواه ناخواه مجبورند كه همیشه در یك كشمكش و تنازع
دائم زندگی كنند (تنازع میان افراد یك نوع با افراد نوع دیگر و احیانا تنازع میان
افراد یك نوع) . در این تنازع، خواه ناخواه آن كه قویتر و نیرومندتر است غالب
می شود و باقی می ماند و آن كه ضعیفتر است یا كشته می شود یا غذا به او نمی رسد و
می میرد.