در
کتابخانه
بازدید : 483027تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Expand 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Collapse 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
نوع دوم از شرور، تفاوتها و تبعیضها نامیده می شوند، می گویند اساسا چرا اشیاء این طور در سطحهای مختلف آفریده شده اند؟ البته وقتی بشر روی مقیاس منافع خودش صحبت می كند، تا می گوید تفاوت، فورا ذهنش متوجه همین مسأله ی جزئی (نسبت به مسأله ی كل عالم) می شود، مثلا تفاوت افراد در فقر و غنا، یكی ثروتمندتر، یكی فقیرتر، یكی قویتر، یكی ضعیفتر، یكی باهوش تر، یكی كم هوش تر، در صورتی كه تفاوت محدود به این نیست.

تفاوتها یكی این است كه بالأخره بعضی از موجودات حشره آفریده شده اند، بعضی انسان و مسلّم انسان یك موجود كاملتری از حشرات است، یكی گیاه آفریده
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 305
شده، یكی جماد، می گویند این كه اشیاء، متفاوت آفریده شده اند، با عدل الهی سازگار نیست، لازمه ی عدل الهی این است كه اشیاء در یك سطح متساوی آفریده شده باشند. این هم به نظر می رسد خیلی اشكال حساب نشده ای است، چون اگر هیچ تفاوتی میان مخلوقات نباشد، آن وقت آیا می تواند كثرت و تعدد وجود داشته باشد؟ یعنی اگر افراد انسانها از هیچ جهت با یكدیگر اختلاف و تفاوت نداشته باشند، لازم می آید كه دیگر دوتا بودن وجود نداشته باشد و افراد متعدد نباشند، تمام افراد انسان باید یك انسان باشند و اگر تمام انواع یكی باشند و با یكدیگر اختلاف نداشته باشند، باز همه ی انواع باید یك نوع باشند. پس نتیجه اش این است كه تمام افراد، یك فرد و تمام انواع، یك نوع باشند، یعنی باید ما این طور فرض كنیم كه هستی محدود بشود به یك فرد، یعنی هستی از نظر تعدد فردی و تعدد نوعی انبساط پیدا نكند.

بعلاوه، شما می گویید هستی تعدد و كثرت پیدا كند (كثرت زمانی، كثرتی كه [افراد آن ] در عرض یكدیگرند) ، حالا هر موجودی حق دارد سؤال كند، مثلا مار بگوید چرا من را مار آفریدی و انسان نیافریدی؟ انسان بگوید چرا من را فرشته نیافریدی؟ این فرد انسان بگوید چرا من را او نیافریدی؟ در جلسه ی پیش عرض كردم این من و او گفتن، بر اساس این توهّم است كه وقتی می گوییم چرا من را فرشته نیافریدی، خیال می كنیم من بودن من مربوط به اینكه من من باشم و آن فرشته فرشته باشد نیست، یعنی من می توانستم من باشم و در عین حال همین من فرشته می بود. مثل اینكه فرض كنید یك چوبی اینجا داریم، این چوب همین چوب است، می تواند این چوب راست باشد، می تواند این چوب كج باشد. خیال می كنیم در [وجود] اشیاء هم این طور است، می گوییم چرا من فرشته نیستم؟ یعنی همین من می توانستم من باشم و فرشته باشم، یا فرشته بگوید چرا من انسان نیستم؟ یعنی او همان فرشته باشد و در عین اینكه خودش خودش است، انسان باشد، آن مار هم بگوید چرا من را انسان نیافریدی؟ یعنی آن منیّت و ذات و خودش خودش باشد ولی انسان باشد، در صورتی كه این طور نیست. آن كه مار است اگر انسان می بود، این طور نبود كه «او» انسان بود، مار اگر هست، همین مار است. آن ماهیتی كه ماهیت مار است، اگر بخواهد موجود بشود مار است، انسان هم ماهیتش اگر بخواهد موجود بشود همین انسان است، نه اینكه یك اشیائی بوده اند و از این اشیاء، آن می توانست انسان باشد، این می توانست مار باشد، با یك قرعه كشی و یا با یك تبعیض و بی عدالتی گفته اند تو چشمت كور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 306
شود، باید مار شوی و او هم چشمش كور شود، باید انسان باشد، مثل افرادی كه همه ی آنها صلاحیت دارند پستهای بالا و پایین را اشغال كنند، یكی را انتخاب كرده، در رأس گذاشته اند و گفته اند تو رئیس اداره، دیگری را گذاشته اند زیر دست و گفته اند تو معاون، به دیگران گفته اند شما كارمندهای عادی، در صورتی كه اگر كارمند عادی را هم رئیس قرار داده بودند، می شد رئیس باشد. این طور نیست.

در مقام تشبیه- من تشبیه نكرده ام، دیگران تشبیه كرده اند اما تشبیه خوبی است - می گویند نظیر این است كه یك نفر مهندس و معمار كه می خواهد نقشهایی را به وجود بیاورد، اول آن نقشها را تصور می كند، مثلا دایره ای، مربعی، مثلثی، خط منحنی، خط مستقیم و خطوط زیاد را در ذهن خودش رسم می كند، بعد دایره، مثلث، خط مستقیم و خط منحنی را ایجاد می كند. مثلث را كه قبل از آنكه ایجاد كند در علم خودش مرتسم كرد، او مثلث نكرد و دایره را هم او دایره نكرد، كه دایره بگوید چرا مرا مثلث نكردی و مثلث بگوید چرا مرا دایره نكردی؟ همان ذات دایره را (كه دایره بودنش به ذات خودش هست) و ذات مثلث را (كه در ذات خودش مثلث است) به وجود می آورد.

جمله ی معروفی هست از بوعلی سینا كه گفت: «ما جعل اللّه المشمشة مشمشة بل اوجدها» كه آن سر و صداها را در دنیا به وجود آورد. گفت: خدا زردآلو را زردآلو نكرده است، زردآلو را وجود داده است. البته نه اینكه زردآلو قبل از وجود، یك وجودی دارد، بلكه اینكه ما در فكر خودمان خیال می كنیم كه یك چیز را كه در ذات خودش می توانست گلابی باشد، می توانست زردآلو هم باشد، آن را زردآلو كرد و گلابی نكرد، این طور نیست. معنی «عدل» تساوی نیست، معنی عدل این است كه هر موجودی آن وجودی را كه استحقاق دارد و می تواند داشته باشد، به او بدهند. آن ذات، این وجود را می توانست داشته باشد و غیر از این وجود را نمی توانست داشته باشد و آن ذات دیگر هم این وجود را می توانست داشته باشد و غیر از این وجود نمی توانست داشته باشد. عدل این نیست كه آنچه را كه اولی نمی تواند داشته باشد، به او بدهند و آنچه را كه دومی می تواند داشته باشد، از او كم كنند تا به اولی برسد. این، یك جهت در باب تفاوتها كه خیلی ریشه فلسفی دارد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 307
جهت دوم در باب تفاوتها ساده تر است و آن این است كه همان طور كه درباره ی نیستیها گفتیم در نظام كلی و جملی عالم آن نیستیها ضرورت دارد، این تفاوتها هم از نظر جملی و كلی عالم ضرورت دارد. ما در این تفاوتها یكی را می گوییم خوب و یكی را بد، و می گوییم آن خوبش كه هست، این بدش چرا هست؟ نمی دانیم كه اگر این بد نبود، آن خوب هم نبود. مثال می زنند به یك تابلوی نقاشی. در تابلوی نقاشی، روشنایی و تاریكی توأما وجود دارد، این تفاوت میان قسمتها هست كه یك قسمت روشن است یك قسمت تاریك، ولی این تابلو، تابلو بودن خودش را و زیبایی و كمال خودش را به همین دارد كه روشنیها و تاریكیها به یكدیگر آمیخته است. اگر به جای تاریكیها هم روشنی بود، آیا آن وقت تابلو وجود داشت؟ آیا آن وقت زیبایی وجود داشت؟ آیا اگر در دنیا محرومیت نبود، موفقیت وجود داشت؟ آیا اگر در دنیا زشتی نبود، زیبایی وجود داشت؟ آن را كه الآن ما می گوییم زیبایی، در مقابل آن مات و مبهوت می مانیم و آن را درك و توصیف می كنیم، برای این است كه همه جای دنیا آن طور نیست. اگر همه جای دنیا یك جور و یك شكل بود، تمام مردهای دنیا نظیر همان زیباترین مرد دنیا می بودند (همه یوسف می بودند) و تمام زنهای دنیا كلئوپاترا می بودند، دیگر نه یوسفی وجود داشت و نه كلئوپاترایی، اصلا زیبا وجود نداشت. پس آن كه ما آن را زیبا می نامیم، زیبایی خودش را مدیون همین زشتی زشت است، اگر این نبود، آن هم نبود. در تمام خوبیها این طور است. آن عادلها و عدالتخواهان درجه اول دنیا كه اینهمه جلوه و جلال دارند، برای این است كه در كنار آنها دیگران این را ندارند. اگر همه ی افراد بشر خصیصه ی علی بن أبی طالب را می داشتند، دیگر علی بن أبی طالبی هم در دنیا وجود نداشت.

پس گذشته از اینكه نفس تفاوتها ذاتی اشیاء است (یعنی اگر بناست كثرتی به وجود بیاید، ناچار باید اشیاء، متفاوت باشند و این اشیاء متفاوت هم تفاوت را از ذات خودشان دارند) ، در نظام كلی و جملی عالم، برای همان چیزی كه شما خیر می نامید، این تفاوت لازم است، مثل این است كه ما می گوییم كوه چقدر شكوه دارد! حالا اگر دره و پستی نبود، كوهی در دنیا وجود داشت؟ این هم راجع به تفاوتها كه برای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 308
آنها خیلی مثال می توان ذكر كرد.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است