در
کتابخانه
بازدید : 483008تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Collapse 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Expand الف برهان نظم 1الف برهان نظم 1
Collapse ب راه هدایت موجودات 1ب راه هدایت موجودات 1
Expand ج راه خلقت 1ج راه خلقت 1
Expand 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
منطقیین از قدیم یك حرفی داشته اند و حرف خوبی هم بوده است، می گویند در استدلالها سه عنصر دخالت دارد: عنصر اصغر و اكبر و حد وسط. مثلا در این مثال:

«سقراط انسان است و هر انسانی فانی شونده است، پس سقراط فانی شونده است» یك انسان داریم، یك فانی شونده. هدف ما این است كه بفهمیم آیا سقراط فانی شونده است یا نیست. اینجا یك حد وسط هست یعنی واسطه در كار است كه تكرار هم می شود. می گوییم: سقراط انسان است و هر انسانی فانی شونده است، پس سقراط فانی شونده است. این حد وسط، رابط میان اصغر و اكبر است. اگر این رابط نمی بود، ما نمی توانستیم بفهمیم سقراط فانی شونده است، ولی این رابط كه پیدا شد، این [نتیجه ] كشف می شود، یعنی این دو [مقدمه ] با یكدیگر ارتباط پیدا می كنند.

مثال می زنم. مثال خیلی قدیمی است و من در این كتابهای روان شناسی جدید این مثال را دیده ام. كسی كه در یك طرف جویی قرار گرفته است و می خواهد برود به آن طرف جوی بدون اینكه كفش و جورابهایش را از پایش بكند و برود توی آب، می بیند نمی تواند از این طرف جوی بپرد به آن طرف جوی، می گوید چه كار باید كرد؟ دنبال یك رابط می گردد. می گردد یك چیزی پیدا كند. می رود یك قلوه سنگی از یك گوشه ای پیدا می كند، قلوه سنگ را می اندازد وسط آب، بعد خیز می گیرد، می پرد روی قلوه سنگ و از روی قلوه سنگ می پرد آن طرف جوی آب. این قلوه سنگ اینجا برای او رابط شده است و وسیله شده است برای اینكه بتواند از این طرف به آن طرف بپرد. البته طرفداران صد در صد علوم تجربی یك بحثی دارند كه اساسا این طور استدلال صحیح است یا صحیح نیست؟ این خودش مطلب دیگری است كه ما فعلا نمی خواهیم وارد آن بحث بشویم. حالا چون مدعای ما این مطلب نیست، به قول كسانی كه این راه را قبول دارند- كه البته درست هم هست- [استناد می كنیم ] .

یك مثال ساده ی دیگر هم عرض می كنم: ممكن است شما یك گرفتاری داشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 141
باشید كه آن گرفتاری به دست فلان كس كه دارای فلان مقام است حل شدنی است.

یك پرونده ای برای شما درست كرده اند و دادستان كل آمده روی این پرونده ادعانامه صادر كرده است. این برای شما مشكلی شده است. شما فكر می كنید كه از چه راهی می توانید این دادستان را روشن كنید، ولی همین قدر می دانید كه خود شما- كه از نظر او متهم هستید و هیچ سابقه ندارید- اصلا نمی توانید راه به او پیدا كنید.

شروع می كنید به فكر كردن تا یك راه حل پیدا كنید. در این بین یك رابط پیدا می كنید.

یك وقت به نظرتان می رسد آقای الف با این دادستان دوست است، با شما هم دوست است. چون با شما دوست است، پس اگر از او خواهش بكنید خواهش شما را می پذیرد.

چون او با دادستان دوست است، پس اگر از دادستان خواهشی بكند دادستان خواهش او را می پذیرد. ذهن شما همین كه واسطه را پیدا كرد می رود سراغ واسطه، از این شخص خواهش می كند من چنین گرفتاری ای دارم و چنین چیزی هست و این كار از شما ساخته است، شما بلند شو برو، و او می رود، مشكل را هم حل می كند. این را می گویند واسطه. این جور كاركردن ها برای ذهن انسان خیلی عادی است.

در تعریف «فكر» هم معمولا این طور می گویند: ترتیب دادن یك سلسله اموری كه برای ذهن معلوم است، برای كشف یك مجهول. دو مقدمه ی معلوم را انسان به كار می برد ولی آنها را ترتیب می دهد، تا ترتیب ندهد و به آنها نظم ندهد، آن مجهول به دست نمی آید. اگر دو مقدمه ی معلوم از یكدیگر جدا باشند، انتقال ذهن به نتیجه ممكن نیست ولی وقتی كه به شكل مخصوصی اینها با یكدیگر نظم پیدا كردند، انتقال ذهن به نتیجه آسان است. نتیجه در واقع مولود دو مقدمه است و مثل این است كه این دو مقدمه با یكدیگر آمیزش می كنند، ازدواج می كنند، از ازدواج آنها آن نتیجه به دست می آید.

این خیلی ساده است. حاجی سبزواری می گوید: «الفكر حركة الی المبادی- و من مبادی الی المراد» فكر حركت ذهن است از مقصودش كه برایش مجهول است به سوی مقدمات، همین كه مقدماتش را به دست آورد و ترتیب داد، آن وقت از مقدمات حركت می كند، می رود به سوی مقصود خودش و مقصودش را كشف می كند.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است