ویلیام جیمز در كتاب دین و روان می گوید: به دلیل یك سلسله تمایلات كه در ما
هست كه ما را به طبیعت وابسته كرده است، یك سلسله تمایلات دیگری هم در ما وجود
دارد كه با حسابهای مادّی و با حسابهای طبیعت جور در نمی آید و همین تمایلات
است كه ما را به ما وراء طبیعت مربوط می كند، كه توجیه و تفسیرش همان است كه
حكمای اسلامی كرده اند و معتقدند كه این حالت فنایی كه عاشق پیدا می كند در واقع
مرحله ی تكامل اوست، این فنا و نیستی نیست؛ اگر معشوق واقعی اش همین شی ء مادّی
و جسمانی می بود، فنا و غیر قابل توجیه بود كه چطور یك شی ء به سوی فنای خودش
تمایل پیدا می كند؟ ولی در واقع معشوق حقیقی او یك واقعیّت دیگر است و این
(معشوق ظاهری) نمونه ای و مظهری از اوست و این در واقع با كامل تر از خودش و با
یك مقام كامل تر متّحد می شود و به این وسیله این نفس به حدّ كمال خودش می رسد.