حال برویم سراغ اصل مطلب. این پنج مقوله ای كه در این دو جلسه عرض
كردیم: مقوله ی حقیقت و دانایی، مقوله ی هنر و زیبایی، مقوله ی خیر و فضیلت، مقوله ی
خلاّقیّت و فنّانیّت، و مقوله ی عشق و پرستش، اینها را ما چه بدانیم و چگونه توجیه كنیم؟
به طور كلّی دو توجیه اساسی دارد: یك توجیه این است كه همه ی اینها از فطرت انسان
سرچشمه می گیرند. حقیقت خواهی (حقیقت جویی) گرایشی است كه در سرشت
روحی انسان نهاده شده است. انسان حقیقتی است مركّب از روح و بدن و روحش
حقیقتی است الهی:
«وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی» [1]. در انسان، عنصری غیر طبیعی وجود
دارد همچنانكه عناصری طبیعی وجود دارد. عناصر طبیعی، انسان را به طبیعت وابسته
كرده اند و این عنصر غیر طبیعی، انسان را به اموری غیر طبیعی و غیر مادّی وابسته
كرده است. این كه انسان حقیقت جو و طالب حقیقت است، خواسته ای است مربوط
به روح او و سرشت روحی او. زیبایی، گرایشی است در روح او. فضیلت اخلاقی
همچنین. تمایل به خلاّقیّت، فنّانیّت و ابداع همچنین. و همینطور است تمایل به
پرستش معشوق كه در واقع پرتوی است از پرستش معشوق حقیقی، یعنی معشوق
حقیقی انسان ذات مقدّس باری تعالی است و به هر چیز دیگری هرگاه عشق روحانی
پیدا كند، این، زنده شدن همان عشق حقیقی است و عشق به ذات حقّ است كه به این
صورت پیدا شده است. این یك نوع توجیه از همه ی اینها.