در
کتابخانه
بازدید : 483013تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Expand فطرت فطرت
Collapse توحیدتوحید
Expand مقدمات مقدمات
Collapse راههای اثبات وجود خداراههای اثبات وجود خدا
1راه فطرت
Expand 2راههای علمی و شبه فلسفی 2راههای علمی و شبه فلسفی
Collapse 3راههای عقلانی و فلسفی 3راههای عقلانی و فلسفی
Expand راههای عقلانی و فلسفی (1) راههای عقلانی و فلسفی (1)
Expand راههای عقلانی و فلسفی (2) راههای عقلانی و فلسفی (2)
Collapse پاسخ به شبهات پاسخ به شبهات
Expand 1توحید و تكامل 1توحید و تكامل
Collapse 2توحید و مسأله ی شرور2توحید و مسأله ی شرور
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
همیشه در دنیا دو دعوت وجود دارد، از یك طرف دعوت به خیر و صلاح و از طرف دیگر دعوت به شر و فساد، و این انسان است كه در میان این دو دعوت باید به حكم اختیار خودش، آن دعوت خیر و صلاح را بپذیرد، مصداق «وَ هَدَیْناهُ اَلنَّجْدَیْنِ» [1] است، مصداق «إِنّا هَدَیْناهُ اَلسَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً» [2] است.

اگر در وجود خود انسان، نفس امّاره، یا در خارج از وجود انسان، آن كه الهام بخش به نفس امّاره است، نبودند، اگر نفس امّاره ای نبود و اگر شیطانی نبود، اگر دعوت به شر و فسادی نبود، اگر امكان شر و فساد در انسان نمی بود، خوبی هم دیگر {TZنداریم. اگر من از خودم دارایی می داشتم البته آن حساب دیگری بود، اما من از مال عموم دارم زندگی می كنم T} {TZ (آن وقت وضع عموم هم خیلی بد بوده است) و ناچارم این طور باشم. T}
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 335
نبود، چرا؟ برای اینكه خوبی آن وقت خوبی است كه انسان، هم امكان خوبی را داشته باشد و هم امكان بدی، از میان خوبی و بدی، خوبی را انتخاب كند، اما اگر راه بدی در وجود انسان بسته باشد، اگر به تعبیر قرآن: «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» [3] «الْهَمَها تَقْواها» باشد، میل به تقوا در انسان باشد ولی میل به فجور در انسان نباشد، آن تقوا دیگر تقوا نیست. تقوا آن وقت تقواست كه انسان در حالی كه میل به فجور و دعوت به فجور در او هست، تقوا و عدالت را انتخاب می كند. اطاعت كی محقق می شود؟ شما می گویید خداوند امر كند، ما اطاعت كنیم. اطاعت در وقتی است كه ما می توانیم اطاعت نكنیم، می توانیم اطاعت بكنیم، اما در جایی كه اجبارا باید یك كاری را انجام بدهیم، آن دیگر اطاعت نیست. اطاعت كه نبود، مدح و ذمّی نیست. مدح و ذمّی كه نبود، ثواب و عقابی نیست، تكلیفی نیست، قانونی نیست، اجتماعی نیست، انسانی نیست، هیچ چیزی نیست.

بنابراین اگر شیطان نباشد، اگر دعوتهای به بدی نباشد، عمل صالحی نیست، یعنی اگر شیطان نباشد و آن امكانات شیطانی در انسان نباشد، عمل صالح، عمل صالح نمی شود. عمل صالح، صالح بودن خودش را از این دارد كه نفس امّاره ای و شیطانی هست و امكان رفتن آن راه هست ولی امكان رفتن این راه هم هست و انسان از میان دو راه «هَدَیْناهُ اَلنَّجْدَیْنِ» این راه را انتخاب می كند.

مثال واضح آن زیاد است. مثلا ما دو نفر داریم، یكی اساسا برایش امكان دزدی نیست، از اول آنچنان او را مراقبت می كنند كه اصلا راه دزدی را بكلی بر او بسته اند، بیست سال خدمت می كند بدون اینكه یك دینار دزدی كرده باشد. یكی دیگر راه دزدی به رویش باز است، راه صلاح هم به رویش باز است، هر سال می توانست میلیونها از بودجه ی دولت دزدی كند، نكرد. هیچ كدام از این دو نفر دزدی نكرده اند، اما آیا این یكی امین و دارای كمال است و به كمال نفسانی خودش رسیده است یا آن یكی؟ دزدی نكردن اجباری كه راه بر انسان بسته باشد، اصلا برای انسان كمال نیست.

بنابراین وجود شیطان از نظر نظام كلی [ضرورت دارد] . البته نفس امّاره كه ما می گوییم، از نظر غرائز داخلی می گوییم، ملك و شیطان كه می گوییم، به عنوان دو منبع برای الهامات خیر و الهامات شر، القائات خیر و القائات شر، یعنی تصور و میل به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 336
خوبی [و بدی می گوییم ] . در احادیث ما هست كه برای قلب انسان دو گوش است (گوش دل) : «انّ للقلب اذنین» [4]، از یك گوش ملك همیشه به او القاء می كند كه بیا كار خیر بكن، و از گوش دیگر شیطان به او القاء می كند كه بیا كار شر بكن، ولی خودش همیشه در میان این دو القاء وجود دارد. پس اگر واقعا شیطان و نفس امّاره ای وجود نداشته باشد، اصلا عمل صالحی وجود ندارد، و اگر عمل صالحی وجود نداشته باشد، سعادتی كه ناشی از عمل صالح است وجود ندارد.

فقط یك سؤال باقی می ماند و آن این است: پس شیطان وجودش برای زندگی بشر- كه زندگی بشر هم او را از عالم ملائكه جدا كرد- برای سعادت بشر و برای اینكه بشر این راه اختیاری خودش را طی كند ضرورت دارد، اما شیطان خودش برای خودش چطور؟ مطلبی كه البته قرآن آن را توضیح نداده است، شاید هم توضیح دادنی نباشد، این است: قرآن می گوید كه طبیعت شیطان طبیعت آتشین است «خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ» [5] و می گوید اساسا شیطان مثل انسان نیست كه در او تمایلات مختلف باشد، در او جز این یك میل كه همان تمایل به مسائل مربوط به شهوات و همانهایی است كه ما به اصطلاح بدی می گوییم- كه بدی نسبی است- چیز دیگری وجود ندارد.

بسیار خوب، شیطان به اصل خودش ملحق می شود كه همان جهنم است، آیا در جهنم همان طور كه اگر یك انسان برود معذّب است، او هم معذّب است یا بهشت او همانجاست؟ این دیگر رازی است كه كسی كه می گوید: «إِنِّی كَفَرْتُ بِما أَشْرَكْتُمُونِ» آن یك چیز دیگری است.

مولوی یك داستان خیلی عجیبی را آورده (قصه ی شیطان و معاویه) و قصه ی بسیار شیرینی هست. می گوید معاویه خواب بود، یك وقت شیطان آمد پیدایش كرد و گفت:

نماز دارد قضا می شود، پاشو نمازت را بخوان! معاویه گفت: تو دیگر چرا دعوت به نماز می كنی؟ (قصه خیلی مفصل است، آخرش البته به سرشكستگی معاویه تمام می شود) شیطان گفت تو تازه خدا را شناخته ای، ما از قدیم شناخته ایم:

ما هم از مستان این می بوده ایم*ساكنان درگه وی بوده ایم آب رحمت خورده ایم اندر بهار*روز نیكو دیده ایم از روزگار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 337

[1] . بلد/10.
[2] . دهر/3.
[3] . شمس/8.
[4] . بحار الانوار، ج /63ص 206.
[5] . اعراف/12.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است