در
کتابخانه
بازدید : 482995تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
نبرد حقّ و باطل، فطرت، توحید
Expand <span class="HFormat">حقّ و باطل</span>حقّ و باطل
Collapse فطرت فطرت
Expand معنای فطرت معنای فطرت
Collapse فطریّات انسان فطریّات انسان
Expand گرایشهای مقدّس گرایشهای مقدّس
Expand عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی عشق و پرستش *توجیه گرایشهای انسانی
Expand عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی عشق روحانی ماركسیسم و ثبات ارزشهای انسانی
Expand تكامل اصالتهای انسانی تكامل اصالتهای انسانی
Expand مبنا و منشأ مذهب مبنا و منشأ مذهب
Expand عشق و عبادت عشق و عبادت
Expand فطری بودن دین فطری بودن دین
Expand بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم بررسی و نقد نظریّه ی دوركهیم
نظر قرآن درباره ی منشأ دین
Expand توحیدتوحید
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سؤال دیگری مطرح شده است كه:

مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 472
آیا در اثبات وجود فطرت برای انسان، به همین اكتفا می كنیم كه فطریّات را در خودمان می یابیم، و یا استدلال دیگری هست؟ چون در صورت اوّل، غرائز، هوسها و فطریّات كاملاً قابل تداخل اند و تكیه بر تفاوتهای اصطلاحی و لفظی، كافی نیست و خلاصه مرز دقیق تر «فطرت» و «غریزه» در انسان چیست؟ و آیا این مرزها قراردادی است (مثلاً تقسیمشان به خودآگاه و ناخودآگاه) یا واقعی؟
این در واقع دو سؤال در طول یكدیگر است. می گویند آیا برای اثبات فطری بودن یك امر به همین جهت اكتفا می كنیم كه «ما آن امر را در خود می یابیم» ؟ جواب این است كه اوّلاً ما هنوز در مقام اثبات فطری بودن و یا علائم فطری بودن یك امر برنیامده ایم و بعد درباره ی آن صحبت می كنیم، ثانیاً فرضاً چنین چیزی باشد، این یك چیز عجیبی نیست كه یك امری برای ما فطری باشد و دلیل ما بر فطری بودنش این باشد كه خود فطری بودنش را در ضمیر خودمان می یابیم. این نظیر آن است كه ما یك سلسله بدیهیّات اوّلیّه داریم، مثلاً می گوییم اینكه «كل از جزء بزرگتر است و محال است كه جزء برابر با كل یا بزرگتر از كلّ خودش باشد» بدیهی است؛ بعد كسی بگوید چه دلیلی بر بدیهی بودن این مطلب هست؟ خودش بدیهی است ولی این كه بدیهی است آیا نظری است یا بدیهی؟ می گوییم این هم كه بدیهی است، بدیهی است. اگر ما فرض كنیم كه [بدیهی بودن آن ] بدیهی نباشد و نظری باشد باید برایش دلیل بیاوریم، آن دلیل ما چگونه است؟ نظری است یا بدیهی؟ اگر فرض كنیم دلیل ما نظری باشد پس آن هم دلیل می خواهد. حال دلیل دلیل چطور؟ نظری است یا بدیهی؟ اگر در آخر به یك بدیهی رسیدیم كه آن، بدیهی بودنش احتیاج به دلیل ندارد این می تواند درست باشد؛ امّا اگر به چنین بدیهی ای هرگز نرسیم پس هیچ بدیهی ای نداریم و هیچ نظری ای نداریم، یعنی وقتی هیچ بدیهی ای نداشته باشیم هیچ استدلالی نمی توانیم داشته باشیم، چون [در این صورت ] استدلال ما بر یك امر نظری- یعنی بر یك امر مجهول- [مبتنی است. ] اگر ما بخواهیم بر یك امر مجهول، از یك امر نظری (یعنی از یك امر مجهول دیگر) دلیل بیاوریم این كار مثل ضمّ صفر به صفر است كه اثری ندارد.

پس تعجّبی ندارد كه كسی بگوید كه ما یك سلسله امور فطری داریم و فطری بودن آنها را در ضمیر خودمان وجدان می كنیم و هیچ نیازی به دلیل نداریم. در عرایض بعد درباره ی این مطلب توضیح بیشتر داده می شود.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج3، ص: 473
در ادامه ی سؤال گفته اند كه:

در این صورت فرقی میان «غریزه» و «هوس» و مانند آن باقی نمی ماند.
اتّفاقاً آن بحثی كه ما كردیم بحث لغوی بود یعنی بحث ما بر سر این بود كه این لغت «فطرت» كه در قرآن و بعد در اصطلاحات علما به كار برده شده در چه موردی به كار رفته است؟ ما ابایی نداریم كه كسی بر روی همه ی این مسائل فطری اسم غریزه را بگذارد. مگر اسم غریزه را كه رویش گذاشتند دیگر قضیّه حل شده است؟ ! بحث در ماهیّت آن امر غریزی و آن امر فطری است، حال شما می خواهید اسمش را «غریزه» بگذارید یا «فطرت» . ما به لغت كاری نداریم [1] كه آیا لغت «فطرت» با لغت «غریزه» فرق دارد یا فرق ندارد؛ بحث در این است كه آیا آنچه كه به نام «انسانیّت» نامیده می شود و به عنوان ملاكهای انسانی شناخته می شود اكتسابی است یا غیر اكتسابی؟ آیا آن ملاكها از خارج بر انسان تحمیل شده است یا از ذات انسان می جوشد؟ بحث ما این است. وقتی می گوییم این ملاكها فطری است، یعنی از ذات انسان می جوشد و انسان موجودی است كه بذر این ملاكها در عمق وجودش كاشته شده است و وجود دارد. حال شما می خواهید اسم این را هم غریزه بگذارید بگذارید؛ این، بحث لغوی می شود. ما فقط خواستیم بگوییم كه معمولاً در این گونه موارد لغت «غریزه» را اطلاق نمی كنند. كسی هم بخواهد لغت «غریزه» را اطلاق كند بكند. معمولاً در مورد حیوانات «فطرت» نمی گویند، كسی بخواهد لغت «فطرت» را هم به كار ببرد به كار ببرد. پس بحث، بحث لغوی نیست.

امّا در آن جهت كه گفته اند آنچه كه در انسان هست آگاهانه است و در حیوان آگاهانه نیست، بحثی نیست كه یك چنین تفاوتی هم در كار هست. پس این نباید برای ما منشأ ایراد و سؤال و اشكال شود. حال به ادامه ی بحث خودمان می پردازیم.


[1] . البتّه «كاری نداریم» به این معنا كه می خواهیم بگوییم لغت، تأثیری در مدّعای ما ندارد، ولی با لغت هم كار داریم.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است