در
کتابخانه
بازدید : 316545تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی اول مسأله ی نیاز به رسالت بود. بدون شك اگر ما مسأله ی آخرت را بپذیریم یعنی اگر قبول كنیم كه زندگی بشر با مردنش در این دنیا پایان نمی پذیرد و نشئه ی دیگری ما وراء نشئه ی دنیا هم وجود دارد و بشر در آن نشئه حیات و زندگی دارد و در آنجا هم به نوعی مرزوق است، سعادتی دارد، شقاوتی دارد: «وَ لا تَحْسَبَنَّ اَلَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ، `فَرِحِینَ بِما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ» [1](این جزو خبرهایی است كه پیغمبران آورده و داده اند و از جنبه های علمی و فلسفی هم بحثهایی شده) اگر ما تنها مسأله ی آخرت را بپذیریم (برزخ و آخرت و اینها) بدون شك علم و عقل بشر كافی نیست برای تحقیق در مسائل آخرت و تشخیص
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 349
اینكه چه چیز برای سعادت اخروی نافع است و چه چیز مضر. حتی بشر با علم و عقل خودش اصلا نمی تواند پی ببرد به وجود یك نشئه ای. تا امروز هم كه علم بشر اینهمه پیش رفته است هنوز ما بعد مرگ به عنوان یك مجهول برای بشر تجلی می كند، هنوز هم واقعا قطع نظر از هر فكری، اگر از نظر كلی بخواهیم ببینیم، به صورت یك مجهول است برای بشر، یعنی نمی تواند این را از نظر علمی صد در صد اثبات كند كه چنین چیزی هست (البته یك قرائن و دلائلی هست اما یك امری كه از نظر علم، قطعی تلقی شده باشد نیست) كما اینكه از نظر علم نمی تواند این را صد در صد نفی كند بگوید نه، علم كشف كرده كه چنین چیزی نیست. جزء مجهولات بشر است.

پس اگر مسأله ی عالم آخرت را- كه باز خود پیغمبران هستند كه اصل وجود آن را خبر داده اند و راه سعادت و راه شقاوت در آنجا را نشان داده اند- در نظر بگیریم نیاز به انبیاء صد در صد قطعی است و جای بحثی در آن نیست.

آن چیزی كه بیشتر باید رویش بحث كرد مسأله ی زندگی اجتماعی است كه آیا واقعا این زندگی دنیایی بشر نیازی به پیغمبران دارد یا ندارد؟ اولا ببینیم خود قرآن چه می گوید؟ آیا در قرآن به این مسأله عنایتی هست یا قرآن فقط توجه به عالم آخرت دارد؟ ما می بینیم قرآن تنها مسأله عالم آخرت را بیان نمی كند، مسأله ی زندگی دنیا را هم از نظر هدف انبیاء مطرح می كند، خیلی هم واضح و صریح، در آن آیه معروف: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ» [2] پیامبران خودمان را با دلایل و بینات فرستادیم، كتاب و مقیاس همراه آنها فرستادیم تا در میان مردم عدالت برپا بشود. پس معلوم می شود قرآن این را یك نیازی دانسته است و برای این اصالتی قائل شده است، و در اینجا حتی آن هدف دیگر [یعنی شناخت خداوند] را هیچ ذكر نمی كند، در جاهای دیگر ذكر می كند ولی در اینجا این هدف را ذكر نمی كند شاید برای اینكه نشان بدهد كه این هم اصالتی دارد و واقعا این جهت مورد نیاز است و باید باشد. پس قرآن كه نظر داده است كه از ضرورتهای زندگی بشر وجود عدالت است وجود پیغمبران را برای برقراری عدالت لازم و ضروری می داند.

از نظر علمی چطور؟ از نظر مطالعات اجتماعی چطور؟ آیا چنین ضرورتی هست یا نه؟ راجع به این خیلی می شود بحث كرد، ما یك بحث مختصری عرض
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 350
می كنیم، اگر باز نیاز باشد ممكن است كه بیشتر بحث كنیم.

بشر یك موجود خاصی است كه زندگی اش باید زندگی اجتماعی باشد یعنی بدون اینكه با یكدیگر زندگی كنند و با یكدیگر ارتباط داشته باشند و زندگی تعاونی داشته باشند امكان پذیر نیست، ولی بر خلاف سایر جاندارهای اجتماعی كه به حكم غریزه و اجبار زندگی شان اجتماعی هست، به حكم غریزه اجبار ندارد كه زندگی اش اجتماعی باشد. مقصودم این جهت است كه حیوانهای اجتماعی از طرف خود خلقت و طبیعت مسخر و مجبورند كه اجتماعی زندگی كنند، تقسیم كار را خود خلقت و طبیعت در میان آنها انجام داده، قانون اجتماعی شان را خود خلقت جبرا برای آنها وضع كرده است و آنها هم به طور خودكار، كار خودشان را انجام می دهند. مثلا زنبور عسل، ما داریم می خوانیم و می بینیم كه تكلیف و وظیفه ی خودش را اجبارا می داند، یعنی لزومی نیست با تعلیم و تربیت یاد بگیرد و كوشش كند تا بفهمد راه چیست، اجبارا به او داده شده است. وظیفه و راه خودش را اجبارا می داند. پستها هم عوض نمی شود، هر كدام یك مقام معلومی دارند، آن كه كارگر است، كارگر است و آن كه مهندس است، مهندس است و آن كه حاكم و حكمران و ملكه است، ملكه است. حتی ساختمانهای اینها هم با هم متفاوت است، بر عكس بشر كه باید زندگی اش زندگی اجتماعی باشد و به حكم اینكه یك موجود مختار و عاقل و آزادی آفریده شده است تمام اینها را خودش باید انجام دهد به اختیار خودش، خودش باید فكر [كند و] [3] برود برای خودش انتخاب كند. این نقصها از نظر غریزی در بشر هست به این معنا كه به او این غریزه داده نشده است. حالا چرا داده نشده است، آن خودش یك حساب دیگری دارد كه گفته اند چرا داده نشده است. آن وقت بشر به موجب همین كه مختار و آزاد آفریده شده است امكان تخلف از وظیفه همیشه برایش هست، و به حكم اینكه غریزه ی حیات دارد و می خواهد زندگی بكند، نفع جو آفریده شده و دنبال منفعت خودش هست، این است كه هر فردی آن چیزی كه ابتدائا درباره ی آن فكر می كند این است كه در اجتماع دنبال هدفهای شخص خودش و فرد خودش برود نه دنبال مصلحت اجتماع، یعنی آن چیزی كه اول برای بشر و برای فكر بشر مطرح است منفعت فرد است نه مصلحت اجتماع، مصلحت اجتماع را نه خوب تشخیص می دهد و نه به 4
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 351
فرض تشخیص دادن رعایت می كند. حیوان اجتماعی به حكم غریزه مصلحت اجتماع را تشخیص می دهد می رود دنبالش و به حكم غریزه هم آن را اجرا می كند، و بشر در هر دو ناحیه این نیاز را دارد: نیاز دارد به یك هدایت و رهبری كه او را به سوی مصالح اجتماعی اش هدایت و رهبری كند، و نیازمند است به یك قوه و قدرتی كه حاكم بر وجودش باشد كه آن قوه ی حاكم بر وجودش او را دنبال مصالح اجتماعی بفرستد. می گویند پیغمبران برای این دو كار آمدند، هم او را به مصالح اجتماعی رهنمایی می كنند و هم- كه این دومی شاید بالاتر است- او را موظف می كنند، یك قدرتی بر وجودش مسلط می كنند به نام «ایمان» كه به حكم این قدرت آن مصالح اجتماعی را اجرا می كند، دنبال آنچه كه مصلحت اجتماعی تشخیص می دهد (حالا یا به حكم وحی یا به حكم عقل و علم، فرق نمی كند) می رود و اگر حكومت دین و حكومت انبیاء در میان بشر در گذشته و حال نبود، به عقیده اینها اصلا بشریتی نبود، یعنی اصلا امروز بشری روی زمین نبود، بشر خودش را خورده بود، اصلا بشر فانی شده بود. بشر بقای خودش را در روی زمین و همین تمدنی را كه امروز در روی زمین دارد مدیون پیغمبران است. آنها، هم او را رهبری كردند و هم خودش را از شر خودش نگهداری كردند، و حتی امروز هم كه اینهمه علم پیش رفته و عقل بشر كامل شده است بازهم نقش انبیاء محفوظ است، یعنی همین الآن هم بشر تربیتهای انسانی ای كه دارد، ارث از گذشته ای است كه سر منشأش پیغمبران بوده اند، و مقدار انسانیتی كه دارد بازهم از بقایای همان تعلیمات دینی و كتابهای آسمانی است كه اگر فرض كنیم همین الآن تأثیر كتابهای آسمانی را با یك قوه و قدرتی از روح بشر به كلی بیرون بكشیم، این مساوی خواهد بود با فنای بشریت یعنی با از بین رفتن روح انسانیت به طور كلی و قهرا فنای بشریت، بشر به صورت یك موجودات درنده ای در خواهد آمد كه هیچ روح اجتماعی نداشته باشند و همه مجبور باشند با همدیگر باشند ولی نه مجموع شیرها بخواهند با هم زندگی كنند، چون خیلی تفاوت است میان افراد بشر، مثل یك جنگلی [خواهد بود] كه در آن عده ای گوسفند باشد، عده ای گرگ، عده ای شغال، عده ای شیر، عده ای ببر، عده ای پلنگ، عده ای شتر و عده ای اسب، اینها به جان یكدیگر بیفتند و قوی ضعیف را پایمال خواهد كرد.

این یك خلاصه ای بود كه خواستم در این باره عرض كنم، چون خودم نمی دانم كه لازم هست ما درباره ی این مطلب زیاد بحث كنیم یا نه. این به عبارت دیگر همان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 352
بحث «نیاز به دین» است كه بشر در زندگی اجتماعی خودش به دین نیاز دارد. روح مطلب همین بود كه عرض كردم، كه اگر بیش از این نیاز باشد بعد روی آن بحث می كنیم.

پس راهی كه از جنبه نیاز به نبوت ذكر شده است دوتاست: مسأله ی آخرت، مسأله ی زندگی اجتماعی و فردی.


[1] . آل عمران/169 و 170.
[2] . حدید/25.
[3] . [چند ثانیه روی نوار ضبط نشده است. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است