در
کتابخانه
بازدید : 316615تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Collapse معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مفسرین این آیات را چه تفسیر كرده اند كه با معجزات منافات نداشته باشد؟ آنها در اینجا دو سه تا حرف دارند كه حرفهای خوبی است، و آن این است كه می گویند مسأله ی معجزه اولا برای این است كه یك عده افرادی كه می خواهند حقیقت را بفهمند و در صدق نبوت تردید دارند، پیغمبر مجاز است معجزه ای ظاهر كند كه آنها بفهمند او صادق است یا صادق نیست. اما پیغمبر از طرف خدا ملزم نیست- و از طرف عقل هم همچنین- كه هر اقتراحی كه هر كسی بیاید بكند فورا جواب بدهد، كارخانه معجزه سازی وارد نكرده اند. اینها نه به عنوان اینكه واقعا تو یك معجزه بكن كه اگر این كار را كردی می خواهیم به تو ایمان بیاوریم، [چنین درخواستهایی می كردند] ، اینها از پیغمبر معجزات زیادی دیده بودند، در عین حال باز به عنوان اینكه یك امر تازه ای را ابتكار كرده باشند آمدند این حرفها را اختراع كردند.

ثانیا آنچه كه در اینجا آمده است حساب معجزه نیست، یك قسمتش كه اصلا یك امر محال است، از جمله اینكه «خدا را با فرشتگان بیاور با ما روبرو كن» . این یك امر محال است، این كه معجزه به آن تعلق نمی گیرد. و همچنین بعضی قسمتهایش بی معنی است، می گوید: «برو به آسمان، از آنجا نامه ای خطاب به ما با امضای خدا بیاور» . یك آدم دیوانه باید چنین حرفی بزند. اگر كسی این مقدار قدرت داشته باشد كه خودش را ببرد بالا از شما مخفی بكند، می تواند به دست خودش هم نامه ای بنویسد، امضای خدا را هم پایینش بگذارد و بگوید از طرف خدا آورده ام.

حكایت می كند از احمقی درخواست كننده. قسمتهایی از درخواستهای اینها معامله بود و راست هم هست: «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ اَلْأَرْضِ یَنْبُوعاً» . نگفتند «لَنْ نُؤْمِنَ بِكَ» ، گفتند ما به نفع تو ایمان نمی آوریم مگر اینكه به نفع ما چنین كاری بكنی. خلاصه رشوه می خواستند، پول می خواستند: بیا تو در سرزمین مكه یك نهر جاری كن، وسیله كشاورزی فراهم كن، یك چنین خدمتی به ما بكن، ما هم در ازای آن به تو ایمان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 443
می آوریم، خدمتی به تو می كنیم، بیا باغستانی چنین و چنان در اینجا ایجاد كن، چنین نفعی به ما برسان تا ما هم به نفع تو ایمان بیاوریم. آن كه ایمان نیست، معامله است، و لهذا تمام اینها را تحت عنوان «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» ذكر كرده است نه تحت عنوان «لَنْ نُؤْمِنَ بِكَ» چون در قرآن حساب «یُؤْمِنُ لَه» و «یُؤْمِنُ بِهِ» از هم جداست. در جای دیگر راجع به خود پیغمبر اكرم تعبیری دارد كه: «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» [1]. پیغمبر اكرم در عین اینكه استقامت فوق العاده داشت و وقتی كه تصمیم می گرفت هرگز دیگر منصرف نمی شد، در مسائل جزئی خیلی نرمش نشان می داد، هر كسی كه می آمد یك چیزی می گفت حرفش را گوش می كرد و چنان با مهربانی گوش می كرد كه او راضی بر می گشت و می رفت. بعضی خیال می كردند كه واقعا پیغمبر به حرف همه گوش می كند «یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ» گفتند ما كه رفتیم حرفمان را به پیغمبر گفتیم، بعد مخالفین ما هم رفتند حرفشان را به پیغمبر گفتند، حرف ما را گوش می كند، حرف آنها را هم گوش می كند، این كه فقط گوش است، سر تا پا گوش است «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَكُمْ» بگو ولی گوش خوبی است برای شما «یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَ یُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِینَ» به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنین تصدیق می كند، نه «یُؤْمِنُ بِالْمُؤْمِنین» ، یعنی اگر چیزی را تصدیق می كند به خاطر مصلحت مؤمنین است، نه واقعا آن حرف را قبول دارد، یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی كند نه این است كه آن حرف را قبول دارد و رد نمی كند، او یك تصدیق می كند، همان تصدیق به نفع شماست. شما خیال كرده اید پیغمبر هر كه هر چه گفت حرفش را قبول می كند؟ اینجور نیست.

پس «یُؤْمِنُ لَه» با «یُؤْمِنُ بِهِ» در قرآن دو مفهوم دارد. آنها هم نگفتند كه «لَنْ نُؤْمِنَ بِكَ» گفتند «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» خیال كردند پیغمبر آمده و می خواهد یك بساطی راه بیندازد و احتیاج دارد به یك افرادی كه بیایند دورش را بگیرند و لشكر و حامی و مبلّغش باشند، گفتند این كار را برایمان بكن تا آن كار را هم ما برای تو بكنیم، سبحان اللّه «هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً» من یك پیغمبرم، من آمده ام در شما ایمان به خدا و ایمان به خودم ایجاد كنم، من كه نیامده ام اینجا جمعیت و حزب برای خودم درست بكنم. پس «سُبْحانَ رَبِّی هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً رَسُولاً» معنایش این نیست كه پیغمبر كه دیگر كار خارق العاده ندارد، [بلكه معنایش این است كه ] یك پیغمبر كه با كسی معامله ندارد: «هَلْ كُنْتُ إِلاّ بَشَراً
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 444
رَسُولاً» . من در باب توجیه این آیات، از افراد زیادی تفسیرهای مختلف شنیده ام و یادم است یك وقتی همین آقای خمینی درس اخلاق می گفتند، ایشان تكیه شان در این آیات بیشتر روی این مسأله بود كه خلاصه كارخانه ی معجزه سازی نیست، معجزه آیت پروردگار است و پیغمبران هم هیچ وقت بر خلاف سنت الهی كاری نمی كنند مگر آنجا كه ضرورت ایجاب كند، كه اگر نكنند مردم گمراه می شوند، آن وقت به حكم آن ضرورت این كار را می كنند. مرحوم اشراقی [2] طور دیگری می گفت، مثلا می گفت مطلب واضح است، وقتی واضح است دیگر معجزه نمی خواهد. آقای حاج میرزا ابو الفضل زاهدی قمی (چون حق هر كسی را باید ادا كرد) پیر مردی است، الآن هم پیشنماز است در مسجد امام، ایشان مفسر بود، نسبتاً مفسر خوبی هم هست، تفسیر می گفت و این بیانی كه در آخر عرض كردم بیانی بود كه از این مرد شنیدم و به نظرم آمد بسیار بیان خوبی است راجع به همین «لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ» كه اصلاً اساس این كار بر معامله بود نه بر ایمان به خداوند و ایمان به پیغمبر.

البته آیات دیگری نظیر این آیات هست كه باز بعضی ها گفته اند كه پیغمبران گفته اند ما یك بشری هستیم و پیغمبر، و بشرِ پیغمبر معجزه ندارد، كه آنها را هم ان شاء اللّه جمع كنیم و در هفته آینده مورد بحث قرار دهیم. اگر آقایان هم از اینجور آیات پیدا كردند به ما ارائه دهند.

- فرمودید كه آقای شریعتی در مقاله ی «وحی و نبوت» عقیده شان این است كه قوانین طبیعی هیچ كدام ثابت و لا یتغیر نیست.

استاد: ضرورت ندارد كه خلافش محال باشد.

- بنده سؤالم این است كه آیا اولاً عقیده خود جنابعالی هم این است و ثانیاً این نظر آقای شریعتی شاهد و دلیلش چیست، ایشان به چه دلیل این حرف را می زنند؟ اینجور فرمودند كه قوانین طبیعی هیچ كدام ثابت نیست. یك زمانی یك قانون هست
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 445
بعد آن قانون عوض می شود مثل قوانینی كه بشر وضع می كند، مانند قوانین حقوقی. بنده می خواستم عرض كنم كه اصل قوانین طبیعی هیچ وقت تغییر نمی كند، آن استنباط و بیانی كه بشر از آن قوانین می كند آنهاست كه تغییر می كند، درك ماست كه تغییر می كند و ما هم تكامل پیدا می كنیم و مرتباً چیزهای جدیدی باید درك كنیم. من باب مثال قانون جاذبه قانونی است كه نیوتن كشف كرد كه در عالم جاذبه ای بین اشیاء و اجزاء عالم وجود دارد. تا حدود چهار قرن این قانون حاكم بود یعنی هیچ گونه رد و نقضی بر این قانون كسی نمی توانست پیدا كند ولی به تدریج از اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مواردی در عالم پیدا شد كه دیدند این قانون كافی نیست، بیان این قانون كافی نیست برای اینكه آن موارد را هم توجیه كند. این بود كه به دنبال این رفتند كه یك بیان دیگری از قانون جاذبه پیدا كنند كه این مواردی كه حالا تناقض پیدا كرده و نمی شود توجیه كرد، اینها را هم توجیه كند و در بر بگیرد و این بود كه قوانین دیگری پیدا شد. مثلاً قانون جاذبه عمومی اینشتین یك حالت كلی است از قانون جاذبه ی نیوتنی، چنانكه قانون جاذبه اینشتینی را با فرمولی بیان می كنند كه وقتی فواصل اجزاء به قدر كافی زیاد می شود درست همان حالت قانون نیوتنی صادق است و وقتی فواصل خیلی كم می شود قانون نیوتنی اصلاً بر عكس می شود. پس می بینیم كه یك حقیقت و واقعیتی در عالم هست، در زمان نیوتن آنجور از آن درك كرده اند و مدتی هم آن درك برای همه افراد بشر كافی بود و قبول داشتند و نمی توانستند نقضش بكنند، بعد از مدتی، كشفیات یا شواهد تازه نشان داد كه آن بیان كافی نیست، بیان را تغییر دادند. حالا زمان باز پیش می رود چنانكه خود اینشتین هم در ابتدای كارش نظریه نسبیت عمومی او به اینجا رسید كه در عالم دو میدان هست، یكی میدان جاذبه و یكی میدان الكترومغناطیس، ولی بعدها خودش به این فكر رسیده بود- حالا آن یك بحث جدایی است كه از كجا به این فكر رسیده بود- كه نمی شود دو چیز در عالم باشد، عالم یك وحدتی دارد و قانون واحدی آن را اداره می كند. این است كه در شرح حالش می گویند سی سال آخر عمرش تمام وقتش را روی این كار می كرد كه بین این دو قانون هم یك تلفیقی بدهد یعنی بگوید یك قانون هست، یك میدان هست، یك جاذبه هست در عالم كه الكترومغناطیس یك حالتش هست، مثلاً جاذبه ی مادی هم یك حالت دیگرش است كه این را بالأخره تمام نكرد و دنبال كارش را دیگران گرفتند.

منظور بنده این است كه پس قانونی در طبیعت هست ولی درك ماست كه فرق می كند، و اگر این را ما قبول كنیم آن وقت قبول كردن معجزه هم برای ما آسانتر است برای اینكه معجزاتی كه پیامبران می كنند طبق قوانین واقعی طبیعت انجام می شود
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 446
منتها آن قوانین هنوز بر ما پوشیده است. ای بسا معجزات پیغمبران را در زمان خود آنها كسی نمی توانست درك كند ولی صد سال بعد، دو قرن بعد یك راههایی پیدا شد كه دركش برای انسان آسانتر گردید. پس قوانین وجود دارد و ما دركمان غلط یا ناقص است.

استاد: سؤال جنابعالی اول این بود كه آیا من خودم این بیان را قبول دارم یا قبول ندارم، نه، من بعد عرض می كنم كه قبول ندارم. و اما بیانی كه جنابعالی فرمودید به عنوان سؤال كه آیا ایشان منظورشان چیست، منظور ایشان هر دوتاست یعنی به هر دو مطلب تكیه كرده اند، هم اینكه استنباطهای بشر راجع به قوانین علمی متغیر است یعنی آنچه را كه قانون علمی می داند قانون جهان نیست، بعد معلوم می شود قانون جهان چیز دیگری بوده، و هم این را قبول ندارند كه قانونی در جهان وجود داشته باشد كه لا یتخلّف باشد. هر قانونی را كه شما فرض كنید آن قانونِ واقعی است، اعم از آنكه بشر به آن رسیده یا نرسیده، می گویند بالأخره یك قانون قراردادی است كه خدا آن را قرار داده، چون قانون قراردادی است [و] خدا قرار داده برای ما تخلف از آن قانون غیر ممكن است چون این قیام در مقابل مشیّت الهی است، برای غیر خدا امر محالی است، اما برای خود خدا كه دیگر امر محالی نیست و وقوع هم دارد. بستگی دارد به مشیتش. اینجور مشیت كرده، شده قانون واقعی، یك دفعه مشیتش را عوض می كند می شود معجزه، كه از نظر ایشان معجزه عوض شدن مشیت الهی است در مورد قانونی كه خودش وضع كرده. البته ما می گوییم این حرف درست نیست، منتها این چیزی كه جنابعالی الآن فرمودید، با توجیه سوم كه توجیه حكمای اسلامی است سازگار است، آنها هم معتقدند كه قانون واقعی عالم تغییرپذیر نیست و استنباطهای بشر تغییر می پذیرد. آقای طباطبایی مخصوصاً روی این مطلب تكیه دارند، منتها اگر كسی بگوید شما چه دلیلی می توانید برای این مطلب اقامه كنید، اگر من به جای آقای شریعتی بگویم شما كه می گویید عالم یك قانون واقعی دارد كه تغییر نمی پذیرد، آنچه كه تغییر می پذیرد استنباطهای بشر است، شما چه دلیلی دارید بر این كه همان قانون واقعی عالم هم تغییر نمی پذیرد یا امكان تغییر در آن نیست، این به نظر من (من اینجور فكر می كنم، حالا شما اگر بیانی دارید بفرمایید) از راه علوم امكان ندارد ما بتوانیم اثبات كنیم كه قانون واقعی عالم تغییرپذیر نیست، كه ما تحت عنوان «اشكالات» می خواستیم این را عرض كنیم. آنچه كه می تواند دلیل بیاورد كه قانون واقعی عالم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 447
تغییرپذیر نیست فقط فلسفه است. حالا شما روی این قضیه فكر كنید، ببینید می توانید از راه علمی این را ثابت كنید. ایشان كه تكیه اش به مسائل علمی است می گوید كه اصلاً از راه علمی كسی نمی تواند این را ثابت كند كه عالم یك قانون واقعی تغییرناپذیر دارد، هر چه كه شما بگویید قانون واقعی، بسیار خوب قانون واقعی، اما چرا تغییرناپذیر باشد؟ قانون واقعی یعنی مشیت الهی فعلاً اینجور خواسته، معجزه هم یعنی تغییر مشیت. شما اگر خودتان راهی پیدا كردید بفرمایید، دلیلی دارید یا نه؟ بعد هم ما دلیلی را كه فلاسفه در این زمینه ذكر می كنند برایتان عرض می كنیم، ببینیم آن دلیل قابل قبول است یا قابل قبول نیست. اگر آن دلیل قطعی شد، همین چیزی كه شما الآن می خواهید كه قانونهای واقعی عالم تغییر نمی پذیرد، آن وقت نوبت این می رسد كه ما دنبال آن توجیه ها برویم ببینیم با اینكه تغییر نمی پذیرد معجزه به چه شكل صورت می گیرد؟ كه ما بعد خواهیم گفت كه معجزه حكومت قانونی است بر قانونی نه ابطال یك قانون. ما بعد در توجیهی كه حكما كرده اند همین را [مورد بحث قرار خواهیم داد] . بسیار حرف حسابی هم هست: معجزه حكومت كردن یك قانون است بر قانون دیگر، نه باطل كردن یك قانون یا آمدن قانونی و نسخ كردن قانونی.

هیچ قانونی در جهان نسخ نمی شود، و این بسیار حرف خوب و حسابی هم هست، ان شاء اللّه در جلسات آینده [درباره ی آن صحبت می كنیم ] و البته این بحث یك بحث خیلی عالی است.

- اصلاً اثبات علمی یعنی چه؟ آنطوری كه آقای شریعتی می فرمایند و جنابعالی می فرمایید اثبات علمی را ما نبایستی با اثبات ریاضی اشتباه كنیم.

استاد: ایشان می گوید اثبات علمی یعنی قراردادی، می گوید آنچه كه شما می گویید یعنی قراردادی.

- آن قراردادی نیست.

استاد: بسیار خوب، صحبت كنیم، شما هم راجع به این قضیه باز یك بیانی بیاورید ببینید می توانید اثبات علمی را از راه فقط علم- كه در عین اینكه ریاضی نیست قطعی و لا یتخلف باشد- بیان كنید یا نه.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 448

[1] . توبه/61.
[2] . [واعظ مشهور معاصر]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است