در
کتابخانه
بازدید : 316546تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Collapse معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
شخصی است در مشهد به نام آقای سید ابو الحسن حافظیان؛ همین [شخص ] بود كه چند سال پیش ضریح حضرت رضا را ساخت یعنی اعلان كرد و مردم پول دادند و ساخت. وی شاگرد مرحوم آقا شیخ حسن علی اصفهانی معروف بوده كه لا بد كم و بیش اسمش را شنیده اید و در اینكه او كارهای خارق العاده زیاد داشته من خیال نمی كنم اصلا بشود تردید كرد. همین آقای آیة الله خوانساری حاضر برای من از خود حاج شیخ حسن علی بلاواسطه نقل كردند؛ می گفتند كه در وقتی كه مرحوم حاج شیخ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 493
حسن علی در نجف بود وارد ریاضتهای زیادی بود و گاهی حرفهایی می زد كه شاید برای او گفتنش جایز بود ولی برای ما شنیدنش جایز نبود یعنی ما پرهیز داشتیم بشنویم. گاهی می گفت من در حرم، فلان آقا (از اشخاص بزرگ) را به صورت خوك می بینم یا به صورت خرس می بینم. شاید برای او جایز بود بگوید ولی برای ما هتك حرمت یك مؤمن بود. می گفتند حاج شیخ حسن علی یك وقت گفت من پیاده تنها از نجف می آمدم به كربلا، به دزد برخورد كردم، تعبیرش این بود: «در خود پنهان شدم» یعنی در حالی از جلوی آنها عبور كردم كه آنها كه نگاه می كردند مرا نمی دیدند. و افراد دیگری كه از این مرد این جور كارهای خارق العاده ی روحی زیاد دیده اند فراوان هستند كه اگر كسی بخواهد داستان حاج شیخ حسن علی را از افرادی كه الآن هستند و خودشان مشاهده كرده اند بشنود به نظر من خودش یك كتاب می شود. آقای حافظیان شاگرد ایشان بود. سالها رفت هندوستان. او چیزهای خارق العاده ای از جوكیها نقل می كرد. آقای طباطبایی قصّه ای از او نقل می كردند كه خودش گفته بود ما شاهد بودیم؛ فرنگیها آمده بودند برای امتحان و آزمایش؛ شخص جوكی را می خواباندند روی تخته ای كه پر از میخ بود و مثل سوزن آمده بود بیرون، بعد روی سینه ی او یك تخته ی دیگر می گذاشتند و بعد با پتكهای بزرگ می كوبیدند روی آن و یك ذرّه و یك سر سوزن به بدن او فرو نمی رفت.

غرضم این جهت است كه چنین قوه های روحی در وجود بشر هست. چنین نیست كه این قوه ی روحی فقط در همین آدم باشد.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است