در
کتابخانه
بازدید : 316612تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Collapse معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
ما در اینجا فعلا مطلب دیگری نداریم كه در باب اعجاز صحبت كنیم. امروز تقریبا من خلاصه كردم كه این بحث یك پایه اش قوای روحی است یعنی اینكه ما قبول كنیم كه امور روحی هم به صورت قوه هایی در بشر وجود دارند، و پایه ی دیگرش این است كه قبول كنیم كه جهانی كه وجود دارد محدود به این جهان مادی و طبیعی نیست، جهان قدرت و جهان ملكوت هم هست و به همین دلیل بشر، هم می تواند با نیروی روحی خودش علمی را از جهان دیگر بگیرد و هم می تواند قدرتی را از جهان دیگر بگیرد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 518
علمی كه از جهان دیگر می گیرد نام او وحی است، قدرتی كه از جهان دیگر كسب می كند و با آن عملیات خارق العاده انجام می دهد نامش اعجاز است. اما اگر بخواهیم بحث كنیم راجع به اینكه بشر از چه راه می تواند با آن جهان اتصال پیدا كند، خیال نمی كنم كه لزومی داشته باشد و مسلّما مسائل روحی حساب خاصی دارد كه اگر انسان در آن حساب خاص وارد شود، هم منجر می شود به این كه روحش صافتر شود، از نظر تلقی علوم و معارف آماده تر گردد، و هم منشأ این می شود كه كم كم قدرتهایی در روحش پیدا شود كه روی بدن خودش اثر بگذارد و گاهی روی ما وراء بدن خودش اثر بگذارد. اگر عبادت به معنی واقعی و به صورت واقعی انجام بگیرد و اگر انسان با روح و بدنش نوع خاصی ورزش كند یعنی اینها را تحت نظم خاصی درآورد و مخصوصا بدن را تحت تأثیر قوای روحی قرار بدهد، اگر مقرون به تقوا باشد - اگر مقرون به تقوا نباشد همان قدرتهای شیطانی است كه در انسان پیدا می شود یعنی فقط همان قوای روحی خود انسان تجلی می كند و بس، ولی اگر مقرون به پاكی و تقوا و صفا باشد- هم به علمهای پاكتر و خالص تر و هم به قدرت خارق العاده تری دست می یابد. و عمل خارق العاده هم مخصوص انبیاء نیست، غیر انبیاء هم می توانند داشته باشند، هم افرادی كه می توانند معانی ای را از غیب تلقی كنند زیادند و هم افرادی كه می توانند كار خارق العاده انجام بدهند زیادند ولی این گونه افراد چون افراد استثنایی هستند وضع خاصی دارند و خودشان را تحت مطالعه ی دیگران قرار نمی دهند و نباید هم قرار بدهند. اینها از حدود اطلاعات عمومی بشر خارج است و لهذا معلومات عمومی بشر نمی تواند اینها را تحت بررسی قرار بدهد.

اما راجع به اینكه همیشه افرادی هستند كه احیانا مسائلی را از غیب تلقی می كنند این جمله ی امیر المؤمنین در نهج البلاغه را من در همین جلسه خوانده ام راجع به ذكر الله، اینكه انسان در یاد خدا باشد و یاد خدا را همیشه به خودش تلقین كند. اصلا ذكر از انواع تلقین است منتها تلقین یاد خدا. می فرماید: «اِنَّ اللّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالی جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلوبِ» خدا ذكر خودش را، یاد خودش را، تلقین یاد خودش را سبب روشنایی دلها قرار داده است به طوری كه گوش دل و چشم دل به این وسیله باز می شود. مقصود این است كه یك نوع روشنایی در روح انسان پیدا می شود، چیزی را می شنود كه قبلا نمی شنید، چیزی را می بیند كه قبلا نمی دید.

خود امیر المؤمنین می فرماید كه من همراه پیغمبر كه در حراء بودم گاهی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 519
چیزهایی می دیدم غیر از آنچه كه مردم عادی می دیدند و نواها و صداهایی می شنیدم غیر از آنچه كه دیگران می شنیدند و به پیغمبر عرضه كردم گفتم: یا رسول الله! من چنین چیزهایی را می شنوم. به من فرمود: «انّك تسمع ما اسمع و تری ما اری و لكنّك لست بنبیّ» بله، تو می شنوی این چیزها كه من می شنوم و می بینی این چیزها كه من می بینم ولی در عین حال تو پیغمبر نیستی. پس معلوم می شود كه اختصاص به پیغمبران ندارد.

می فرماید: «انّ اللّه سبحانه و تعالی جعل الذّكر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقرة و تبصر به بعد العشوة و تنقاد به بعد المعاندة و ما برح للّه- عزّت آلاؤه- فی البرهة بعد البرهة و فی أزمان الفترات عباد ناجاهم فی فكرهم و كلّمهم فی ذات عقولهم» [1]دائما چنین است، در هر فاصله ای كه پیغمبری هست بعد پیغمبری نیست، باز عده ای از مردم، گروهی، رجالی هستند كه خداوند در افكارشان با آنها سخن می گوید و در عقلشان با آنها حرف می زند و مطالبی را تلقی می كنند.


[1] . نهج البلاغه، خطبه ی 220.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است