در
کتابخانه
بازدید : 316597تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Collapse معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بر این مبنا، پایه ی اساسی این كار مسأله ی روح و قوای روحی است، به این معنا كه می دانیم در باب روح و قوای روحی به طور كلی دو فرضیه در دنیا وجود دارد. یك فرضیه این است كه روح به عنوان شی ء و قوّه ای غیر از بدن وجود ندارد، ما هستیم و همین پیكر و همین بدن و همین نیروهای بدنی كه خواه ناخواه از همین مواد موجود به وجود آمده است با تركیبات خاصی كه دارد، و تمام خواص حیاتی و از آن جمله
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 510
آنچه كه در انسان خواص روحی تشخیص داده می شود فعل و خاصیت و اثر ماده ی بدن انسان است. بنابراین نظر روان یا حالات روانی خاصیت و اثر بدن است، چیز دیگری نیست و قهرا متأخر از بدن و فرع بر بدن است. پس قوه به مفهومی كه ما می شناسیم یا علوم می شناسند یعنی شیئی كه منشأ اثر است، [به عنوان روح نداریم ] ؛ همین قوای بدنی است و حالات روحی اثر قوای بدنی هستند.

نظریه ی دیگر كه در مقابل این نظریه است این است كه نه، روح خودش قوه ای است غیر از قوه های بدنی و خودش موجودی است غیر از این موجود به نام بدن گواینكه با بدن اتحاد دارد، نوعی وحدت را تشكیل می دهند و عرض كردیم با هم مثل موجودی هستند كه دو رو داشته باشد، یك رو روح است و یك رو بدن، و مجموعا یك واحد را ایجاد می كنند، اما دو رویی كه نه می شود گفت این اصل است و آن فرع و نه می شود گفت آن اصل است و این فرع؛ و جدا شدن اینها معنایش استقلال پیدا كردن هر دو است از یكدیگر. بنابراین طرز فكر، علاوه بر قوا و نیروهای طبیعت و بدن قوا و نیروهای دیگری هم در وجود انسان هست كه ما از آنها به قوای روحی یاد می كنیم.

اصلا خود فكر می تواند یك قوه در وجود انسان باشد و اراده خودش یك قوه است، خیال خودش یك قوه است، تعقل خودش یك قوه است و لهذا احیانا روی بدن اثر می گذارد و بدن را تحت تأثیر خودش قرار می دهد. اگر قوه ها تنها قوه های بدن می بود و آنچه كه ما امور روحی می نامیم همه خاصیت و اثر و فرع و طفیلی بدن بودند امكان نداشت كه امور روحی بتوانند امور بدنی را احیانا تحت تأثیر و تحت كنترل خودشان قرار بدهند. اینهایی كه طرفدار این هستند كه امور روحی، خودشان قوا و منشأ اثر هستند (نه فقط اثر، منشأ اثر نیز هستند) می گویند كه حالات عموم مردم كم و بیش از این جهت حكایت می كند كه روح هم روی بدن اثر می گذارد؛ روح و بدن تأثیر متعاكس دارند: «النفس و البدن یتعاكسان ایجابا و اعدادا» روح و بدن تأثیر متعاكس روی یكدیگر دارند یعنی بدن روی روح اثر می گذارد (چون بدن خودش یك جوهر مستقلی است) ، روح هم متقابلا روی بدن اثر می گذارد؛ نه اینكه بگوییم بدن اثر روح است و نه اینكه بگوییم روح اثر بدن است؛ این دو روی همدیگر اثر می گذارند. به عقیده اینها [این امر] از ساده ترین كارها شروع می شود. مثلا همین كه انسان با تصور پیروزی یك تغییر عمومی در وضع بدنش پیدا می شود یعنی تا خبر پیروزی به او می رسد تمام اوضاع بدن تغییر می كند، حركات بدن مثل نبض و حركات خون و اوضاع عوض
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 511
می شود، یعنی این تصور این مقدار روی بدن اثر می گذارد و حركت این ماشین را تغییر می دهد، این ساده ترین نشانه ای است از اینكه فكر و تصور و امور روحی به صورت یك قوه هستند و بر روی بدن انسان اثر می گذارند. از این حالات عمومی كه بگذریم، سراغ حالات خصوصی می رویم كه در حالات خصوصی قوه بودن حالات روحی آشكارتر و روشنتر است.

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است