در
کتابخانه
بازدید : 316528تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Collapse وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
یك مسأله ی دیگر: قرآن تعبیر می كند به «نزول» نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ . نزولی پیدا شده. این نزول چیست؟ نزول یا باید بگوییم مكانی است كه فرض این است كه مكانی نیست، جبرئیل از یك زمین دیگر كه نمی آید اینجا، [و یا باید بگوییم معنوی است ] . مسلّم اینجا نزولش باید یك نزول معنوی باشد چون خود فوقیّت و تحتیّت در خود قرآن هم محصور نیست به فوقیت و تحتیت جسمانی و مكانی، و در اصطلاح هیچ كس. قرآن درباره ی خدا می فرماید: وَ هُوَ اَلْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ [1] خداوند از ما فوق بندگان خودش قاهر بر آنهاست. و حتی در فوقیت و تحتیت های اعتباری هم قرآن می گوید: قُلْ هُوَ اَلْقادِرُ عَلی أَنْ یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذاباً مِنْ فَوْقِكُمْ أَوْ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ [2]. شاید همه تفاسیر به اتفاق گفته باشند عذاب از بالا یعنی از طبقه ی فوقانی، یعنی از بالا دست هاتان، و عذاب از پایین یعنی از ناحیه ی زیر دست هاتان مثل نوكرها، كلفتها و كارگرها. پس اینكه قرآن می گوید این از فوقی نازل شده است به چه اعتبار است؟ این یك فوقیت واقعی است یا اعتباری؟ نه، فوقیت واقعی است برای اینكه آن جهان دیگر كه جهان ما وراء طبیعت است، واقعا فوقیتی یعنی تسلطی بر این جهان داردوَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلاّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ [3] قرآن می گوید هر چه در این دنیا هست از آن دنیا نازل شده، هر چه، نه فقط وحی، چون هر چه در این دنیاست ظل آن دنیاست و فیض آن دنیاست و فیض هر چیزی از او آمده، پس او را می گوییم «از» ، او را مبدأ می گوییم و این را منتها. پس به این دلیل فوق است كه آن جهان جهان دیگری است، جهان ما فوق طبیعت است و جهان ما فوق طبیعت واقعا هم ما فوق طبیعت است به دلیل اینكه این جهان فیضی است از آنجا، ترشحی است از آنجا، و آنچه كه در اینجا آمده از آنجا سرچشمه گرفته است. پس چون این تماس [تماس ] با سرچشمه ی هستی این جهان است، از آن جهت كه تماس با سرچشمه ی این جهان است گفته می شود كه از آنجا نازل شده است. پس نزولش هم به این جهت است.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 421
روی همین حسابهاست كه من فكر می كنم كه مسأله ی وحی با همین مشخصاتی كه انبیاء گفته اند، خواه توجیه حكما را بپذیریم یا نپذیریم، غیر از توجیهی كه لا اقل در آن توجیه برای انسان یك روحی در مقابل بدن قبول بكنیم و برای روح هم یك استعداد دیگری غیر از این استعدادها بپذیریم، قول قابل توجیه دیگری داشته باشد، یعنی اگر انسان برای بشر یك روح قائل نباشد كه آن روح هم یك سنخیتی با جهان دیگر داشته باشد، [به عبارت دیگر] تا ما جهان دیگری قائل نشویم و تا تماسی غیر از این تماسهای طبیعی- كه با موجودات طبیعی هست- با جهان دیگر قبول نكنیم، مسأله ی وحی را به هیچ شكل نمی توانیم توجیه كنیم، حالا می خواهد به آن شكل توجیه كنیم یا به شكل دیگر.

ما دیگر در مسأله ی وحی بیش از این در اینجا بحثی نداریم. حد اكثر این است كه اگر بخواهیم بحث كنیم یكی در «امكان وحی» بحث می كنیم، یكی هم فرضیه ای در توجیه وحی. حرفهای گذشته ی ما خیال می كنم این دو مطلب را گفت. اما امكان وحی.

بعد از اینكه ثابت كردیم خود وحی از نوع هدایت است و ما می بینیم همان هدایتهایی كه در غیر انبیاء هست (در آن وحیهای دیگر قرآن) وجود دارد و حال آنكه از جنبه ی علمی قابل توجیه نیست یعنی از جنبه ی ساختمان مادی اشیاء قابل توجیه نیست، [بلكه ] همین قدر می فهمیم یك نیرویی هست كه این [موجود] را به سوی هدفی می كشاند، می گویند ادل دلیل بر امكان شی ء وقوع شی ء است، وقتی این درجه ی ضعیفش را ما در نحل به تعبیر قرآنوَ أَوْحی رَبُّكَ إِلَی اَلنَّحْلِ [4] در زنبور عسل می بینیم، در آنجا چه می گوییم، چگونه آن را توجیه می كنیم؟ وقتی در آنجا وقوع دارد پس ما دلیل نداریم كه بتوانیم نفی بكنیم كه نه، درجه بالاترش در پیغمبران وجود ندارد. پس بحث بحث امكان است.

مسأله ی توجیهش هم كه همین فرضیه ای بود كه عرض كردم، حالا می خواهد این فرضیه را كسی قبول كند می خواهد قبول نكند، ضرورتی هم ندارد كه ما حتما فرضیه اش را بپذیریم چون [وحی ] یك امری بوده كه از مختصات انبیاء بوده است و ما راهی نداریم برای اینكه مستقیما آن را تحت نظر و مطالعه ی خودمان قرار بدهیم، به كمك سایر معلوماتی كه در باب روان انسان از یك طرف و در باب جهان ما وراء الطبیعه از طرف دیگر داریم، به كمك اطلاعاتی كه از این دو ناحیه داریم، تا حدودی یك
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 422
فرضیه ای می توانیم در این زمینه بیاوریم.

مسأله ی بعدی مسأله ی آیات و بیّنات- در تعبیر قرآن- است. وحی چون از مختصات انبیاء است قهرا بر سایر افراد بشر مجهول است، حد اكثر، كوششمان این است كه ما در امكانش بحث می كنیم و یك فرضیه ای برایش درست می كنیم. به چه دلیل قبول كنیم كه سخن یك نفر وحی است؟ وحی، قبول و ممكن، اما یك آدمی كه می آید ادعا می كند كه سخن من وحی است ما به چه دلیل بپذیریم كه سخن او وحی است؟ این است كه قرآن می گوید هر پیغمبری كه آمده، با یك سلسله آیات و بینات آمده است یعنی با یك سلسله نشانه ها و قرائن، كه از همین كلمه ی «آیات» در تعبیر متكلمین اسلامی به «معجزه» تعبیر شده است. آنچه كه قرآن «آیات» می نامد و آنچه كه متكلمین «معجزه» می نامند، به طور مشخص در بسیاری از آیات قرآن نقل شده است. حالا اینها همه از چه نوع است؟ البته آن معجزاتی كه خیلی جلب نظر می كند همانهاست كه خیلی جنبه ی خرق عادت دارد مثل اینكه پیغمبری به نام موسی- قرآن نقل می كند- می آید و عصای خودش را القاء می كند و این عصا تبدیل به یك اژدها می شود. این می شود آیت موسی یا به تعبیر متكلمین می شود معجزه، یا پیغمبرانی كه باز به نص قرآن مجید از غیب خبر می داده اند یعنی از چیزی كه از راه عادی هیچ كس نمی توانست اطلاع پیدا كند آنها اطلاع داشتند و خبر می دادندوَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِكُمْ [5] كه آیات در این زمینه زیاد است. اینها را باید از قرآن جمع و ذكر كنیم، و یك سلسله آیات دیگر و شواهد دیگر. بالأخره مسأله ی معجزه- به اصطلاح متكلمین- در قرآن مطرح است.

معجزه چیست؟ اصلا معجزه ممكن است یا ممكن نیست؟ اولا چیست و بعد آیا ممكن است یا ممكن نیست؟ یعنی اول معجزه را باید تعریف كنیم، بعد ببینیم ممكن است یا ممكن نیست؟ مرحله ی سوم، آیت بودن و طرز دلالت آن است، یعنی فرضا معجزه را قبول كردیم، ممكن دانستیم و فرضا توجیهی هم كردیم (معنی كردیم، بعد ممكن هم دانستیم و حتی قبول كردیم كه واقع هم می شود) به چه دلیل معجزه به معنی خرق عادت [6]، آیت است؟ حالا یك كسی آمد از غیب خبر داد، یك كسی آمد عصا را اژدها كرد، چه رابطه ای است میان چنین عمل خارق العاده ای و اینكه ما بپذیریم كه دعوت
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 423
این شخص از جانب خداوند است؟ این سه قسمت، بحث در باب معجزه، كه اگر اجازه بفرمایید امروز بحث خودمان را اینجا خاتمه دهیم.

سؤال: چطور می شود به خودمان بقبولانیم این معجزه را همان خدایی كه این آسمان و زمین را خلق كرده به این پیغمبر [عطا كرده است ] ؟ جواب: همان بحث دلالت می شود كه عرض كردیم از چه راه ما بگوییم معجزه آیت است. «آیت است» یعنی اینكه نشان می دهد كه این از جانب خداست. ممكن است آن طور نباشد یعنی معجزه به همان معنا خرق عادتی باشد ولی این یك نوع قوّت روحی و شخصی باشد و یا بالاتر، خود قرآن یك سلسله شیاطین را می پذیرد و حتی می پذیرد كهإِنَّ اَلشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ [7] گاهی شیطانها هم یك چیزهایی را به دوستانشان خبر می دهند. اگر ملاك، خرق عادت است، من چه می دانم این رحمانی است و از ناحیه خدا یا شیطانی است و از ناحیه ی شیطان؟ بله آن، بحثی است و در همین سه بحث ما داخل است.

سؤال: راجع به معجزه ی شقّ القمر كه [به پیغمبر اسلام ] نسبت می دهند اولا آنچه كه در افواه جاری است [این است كه ] می گویند فلان كس شقّ القمر كرد. این حكایت می كند از اینكه شقّ القمر را پذیرفته اند و به آیه ی قرآن هماِقْتَرَبَتِ اَلسّاعَةُ وَ اِنْشَقَّ اَلْقَمَرُاستناد می كنند. آیا این واقعا از جنبه ی حقیقت و احادیث واقعیت داشته؟ جواب: این سؤالی كه كردید یك بحث بر بحثهای ما افزود و آن اینكه راجع به خصوص معجزات حضرت رسول بحث كنیم كه یكی از آنها شقّ القمر است. الآن نمی توانم جوابی بدهم. یُعْرِضُوا وَ یَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ [8] دلالت می كند بر این كه شاید واقعیتی بوده.

- [سؤال نامفهوم ] .

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 424
اتفاقا ما به آیه ی قرآن استدلال نكردیم، ما یك بحث كردیم راجع به امكان وحی، گفتیم اولا بحث ما درباره ی وحی است كه انبیاء گفته اند، ما درباره ی آن بحث می كنیم، نمی خواهیم روی آن استدلال كنیم. می خواهیم بگوییم در قرآن راجع به وحیی كه به انبیاء نازل می شود بحث شده و از مسلّمات ادیان و مذاهب است كه وحی بر پیغمبران نازل می شده. این یك مطلب.

بعد گفتیم آنها كه آمدند مدعی وحی شدند ننشستند وحی را تعریف كنند مثل تعاریف معمول. ما اگر بخواهیم بفهمیم آنچه كه آنها به نام وحی ادعا كردند همان مدعای آنها چیست، استدلال نكرده ایم. ما وقتی می بینیم وحی را آنها كه به انبیاء نسبت دادند همان را به درختها هم نسبت دادند، به زنبور عسل هم نسبت دادند، به برخی انسانهای غیر نبی مثل مادر موسی هم نسبت دادند، حتی به جمادات هم نسبت دادند، از اینجا می فهمیم آن مدعایی كه انبیاء دارند به نام وحی، از نوع آن چیزی است كه ما در اینها می بینیم ولی مسلّم با یك درجات قویتر و شدیدتر.

بعد گفتیم آن وحیی كه به انبیاء می شود انبیاء با چه مشخصاتی آن را ذكر كرده اند چون ما در وحی اگر بخواهیم ببینیم مشخصاتش به صورت یك ادّعا چیست، باید ببینیم مدعیان وحی، وحی را با چه مشخصاتی ذكر كرده اند. آنها هم وحی را با چنین مشخصاتی ذكر كرده اند. ما استدلال نكردیم، گفتیم آنچه كه آنها با این مشخصات ذكر كرده اند ما همین قدر می توانیم بگوییم یك امر ممكنی است یعنی دلیل بر خلافش نداریم، دلیلی نداریم كه چنین چیزی ناشدنی است بلكه دلیل داریم كه درجات ضعیفش- كه خودشان بیان كرده اند- شدنی است و الآن در خارج وجود دارد.

پس ما مرحله ی امكان را بحث می كنیم نه مرحله ی اثبات (مرحله ی اثبات در باب همین معجزات باید بحث شود) و برای اینكه بتوانیم وحی را تعریف كنیم می رویم سراغ قرآن. بنابراین ما به آیه ی قرآن استدلال نكردیم.

- یادداشت فرمودید كه در مورد بعضی از خرق عادات كه به وسیله ی پیغمبر انجام شده بحث شود، می خواستم عرض كنم معراج پیامبر را هم كه شاید جزء خرق عادات است و در قرآن هم درباره ی آن مفصل بحث شده یادداشت بفرمایید.

استاد: بله، آن هم بحث خوبی است، بحث معراج هم چون در قرآن آمده من موافقم [مطرح شود] اگر آقایان هم موافق هستند. آنچه كه آقای. . . گفتند واقعا دنباله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 425
همین بحث ماست، بنابراین دیگر لزومی ندارد از آقایان اجازه بگیریم اما این بحثی كه شما می گویید بحثی است كه ضمیمه ی بحث ما می شود. این باید با اطلاع و اجازه باشد و رفقا هم مثل اینكه قبول دارند.

- معراج جزء خرق عادت است؟ جواب: نه، معراج جزء معجزه های پیغمبر نیست.

- خرق عادت است.

استاد: خرق عادت هست ولی معجزه نیست. معجزه آن است كه پیغمبر برای مردم می آورد كه مردم آن را ببینند و به دلیل آن قبول كنند. از معراج خبر داده و الاّ مردم كه ندیدند پیغمبر معراج كرده.

سؤال: شق القمر دیده شده؟ جواب: شق القمر به عنوان معجزه است. اگر ما قبول كنیم، معنایش این است كه دیده شده. یا باید شق القمر را به كلی بگوییم به این معنا نیست و یا اگر قبول كردیم باید بگوییم شق القمر را آورده برای اینكه مردم ببینند و مردم هم دیدند. معجزه یعنی كاری كه پیغمبر می كند كه مردم ببینند و جنبه ی خرق عادتش را هم ببینند و آن را دلیل قرار دهند كه من از جانب خدا هستم.

- دیگران از آوردن مثلش عاجز باشند.

استاد: بله، و اما خود وحی. خود وحی خرق عادت هست یا نیست؟ [بدیهی است كه هست ] . اما وحی خودش برای پیغمبر معجزه نیست چون وحی را مردم نمی فهمند.

نمی تواند بگوید معجزه من چیست؟ این است كه به من وحی می شود. آن خودش مدعاست. معراج هم جزء مدعاهای پیغمبر است نه جزء دلیلش. پیغمبر می گوید من معراج كردم به آسمانها. این جزء ادعاهای پیغمبر است كه با معجزه ها كه ما اقوالش را می پذیریم آن را هم باید بپذیریم. به دلیل معجزه معراجش را باید بپذیریم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 426

[1] . انعام/18.
[2] . انعام/65.
[3] . حجر/21.
[4] . نحل/68.
[5] . آل عمران/49.
[6] . قرآن كه می گوید «آیت» یعنی خودش نشانه است، نشانه نشانه است.
[7] . انعام/121.
[8] . قمر/2.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است