در
کتابخانه
بازدید : 316558تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Collapse اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
خود قرآن داستانی از یكی از آنها یعنی ولید بن مغیره مخزومی- كه از رؤسای قریش و عموی ابو جهل معروف و پدر خالد ولید معروف است- نقل می كند. وی مردی بسیار متشخص بود، هم ثروتمند بود و هم دارای اولاد و خویشان فراوان، و لهذا او را بزرگترین مرد قریش می دانستند، كه یك وقت گفتند: لَوْ لا نُزِّلَ هذَا اَلْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ اَلْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ [1]اگر بناست قرآن نازل شود باید به یكی از دو بزرگی كه یكی در طایف است و یكی در مكه نازل شود كه خیلی با شخصیت هستند. در مكه ولید بن مغیره را در نظر داشتند و در طائف عروة بن مسعود ثقفی، كه البته عروه خودش بعد مسلمان شد و مسلمان هم از دنیا رفت ولی ولید در همان اوایل مسلمان نشده از دنیا رفت. ولید مردی محترم بود و به سخن شناسی او اقرار و اعتراف داشتند. آمد قرآن را گوش كرد و بعد قرآن جریانش را این طور نقل می كند: إِنَّهُ فَكَّرَ وَ قَدَّرَیعنی اندیشید و سنجید، پیش خودش حساب كرد، روی این فكر كردفَقُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَ( «قُتِلَ» نفرین است: كشته باد، همین كه ما در فارسی می گوییم «مرده باد» یا می گوییم «خاك بر سرش» ) ای خاك بر سرش، چگونه سنجید؟ ! ثُمَّ قُتِلَ كَیْفَ قَدَّرَبازهم بر سرش، ای بمیرد، ای كشته باد، چگونه سنجید؟ ! سنجش او را اینطور بیان می كند: ثُمَّ نَظَرَ بعد نظر افكندثُمَّ عَبَسَ وَ بَسَرَبعد چهره اش را درهم كرد، دژم كرد، یعنی در اندیشه فرو رفت، ابروهایش را درهم كشید و رویش را ترش كرد. ثُمَّ نَظَرَمی خواهد وقتی را حكایت كند كه او دچار اضطراب و ناراحتی درونی بود، یعنی آنچه كه می خواست با همفكرها و هم مسلك های خودش بگوید ذهن و وجدانش با او همراه نبود و لهذا دچار
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 546
یك نوع ناراحتی روحی و روانی و داخلی بودثُمَّ أَدْبَرَ وَ اِسْتَكْبَرَبعد پشت كرد و رفت در حالی كه كبر بر او مستولی شده بودفَقالَ إِنْ هذا إِلاّ سِحْرٌ یُؤْثَرُگفت من هر چه فكر می كنم این جز یك سحر چیزی دیگری نیستإِنْ هذا إِلاّ قَوْلُ اَلْبَشَرِ [2]جز سخن بشر چیز دیگری نیست ولی سخن بشری است كه آمیخته به سحر و جادوست.

در باب اعجاز قرآن، ما از دو جنبه باید صحبت كنیم و به نظر می رسد مجال سخن در اینجا خیلی باز است و میدان بازی دارد برای صحبت كردن، و ارزش دارد كه ما هر چه بیشتر در این زمینه مطالعه كنیم و آقایان هم همین طور مطالعه كنند. در فارسی بعضی كتابها در این زمینه هست كه من آقایان را راهنمایی می كنم، از جمله همین كتاب اعجاز قرآن صادق رافعی ترجمه مرحوم ابن الدین كه ممكن است كمی فنی تر و كسالت آورتر باشد، و یكی از قسمتهایی كه شاید قبل از اینها باید مطالعه شود كتاب آئینه اسلام است (ترجمه مرآت الاسلام طه حسین كه مرحوم آیتی خودمان رضوان الله علیه در اوایلی كه شركت انتشار تأسیس شد این كتاب را ترجمه كرد) ، 46 صفحه ی این كتاب (از صفحه 134 تا 180) اختصاص دارد به بحث درباره ی قرآن، بسیار خوب و مفید و نافع است، كما اینكه آقای شریعتی خودمان [3]هم در اواخر مقدمه تفسیر نوین قسمتی راجع به همین مسأله اعجاز قرآن بحث كرده و ایشان هم خوب بحث كرده اند و خیلی هم استناد كرده اند به همین كتاب صادق رافعی. یكی هم كتابی مرحوم سید هبة الدین شهرستانی نوشته به نام المعجزة الخالدة، ولی آن به عربی است. به هر حال این چند ورقی هم كه آقای شریعتی در مقدمه تفسیر نوین بحث كرده اند خوب است. اینها زمینه های خوبی برای مطالعه كردن است.

حالا من می خواهم این موضوع را با یك بیان شاید تازه ای بحث كنم و آن اینكه:

مسأله اعجاز قرآن را از دو جنبه باید بحث كرد، یكی جنبه ی زیبایی و هنر و دیگر جنبه ی علمی و فكری. جنبه ی زیبایی و هنری مربوط به لفظ قرآن یعنی همین عبارات قرآن است، نه لفظ منفك از معنا، لفظ بی معنی كه زیبا هم نمی تواند باشد، بلكه لفظ از آن حیث كه محتوی یك معناست ولی زیبایی مال لفظ است. این همان چیزی است كه علمای ادب از آن تعبیر می كنند به «فصاحت و بلاغت» و بعد هم فصاحت را تعریف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 547
می كنند، بلاغت را تعریف می كنند با اقرار و اعتراف به اینكه فصاحت و بلاغت چون از مقوله زیبایی است قابل تعریف صحیح و دقیق نیست، مثل همه زیباییهای دیگر.

می گویند زیبایی ممّا یدرك و لا یوصف است. از چیزهایی است كه انسان آن را درك می كند اما نمی تواند تعریف كند، ولی در حدود زیادی می شود معرفی كرد و شناساند، آن تعریفی كه می گویند [زیبایی را نمی توان تعریف كرد] تعریف خیلی دقیق است، مثل اینكه یك امر ریاضی را شما تعریف می كنید، آنجور نمی شود تعریف كرد ولی نشانه ها می شود برایش ذكر كرد.


[1] . زخرف/31.
[2] . مدّثّر/18- 25.
[3] . [مرحوم استاد محمد تقی شریعتی ] .
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است