در
کتابخانه
بازدید : 316516تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Collapse راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حالا ما به این بیان خیلی كار نداریم، ما می خواهیم ببینیم اصلا خود قرآن هم از این راه رفته است یا نه، این یك راهی است كه ساخته و پرداخته ی متكلمین و حكمای اسلامی است؟ اگر یك راهی صرفا ساخته و پرداخته ی حكما و متكلمین باشد ضرورتی ندارد كه ما حساسیتی داشته باشیم، حرفی است كه بشرهایی گفته اند، اشتباه كرده اند یا نكرده اند، ولی اگر یك استدلالی در خود قرآن هم باشد ما بالأخره باید رویش فكر كنیم ببینیم قرآن روی چه مبنا و اساسی این را گفته است. ما در قرآن به آیاتی بر می خوریم كه می بینیم این اصل را تأیید می كند. مثلا در سوره انعام آیه 91 در مقام انتقاد منكرین نبوت و وحی اینجور می گوید:

وَ ما قَدَرُوا اَللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اَللّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍ. بعد هم می فرماید:

قُلْ مَنْ أَنْزَلَ اَلْكِتابَ اَلَّذِی جاءَ بِهِ مُوسی نُوراً وَ هُدیً لِلنّاسِ. اینجا دو نوع استدلال است: اول می فرماید كه «نشناخته اند خدا را آنچنان كه باید بشناسند كسانی كه می گویند خدا بر بشری وحی نكرده است» . پس این می خواهد بگوید كه «اگر كسی توحیدش درست باشد، اگر كسی خدا را بشناسد و خدا را خدا شناخته باشد چنین حرفی نمی زند كه خدایی باشد در جهان و خدا خدا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 397
باشد ولی بر بشری وحی نفرستد» . این همان استدلال از خداست بر وجود نبوّت و وحی. این دیگر آئین نامه هم نیست كه برای خدا معین شده باشد. در قسمت دوم استدلال می كند بر امر موجود، [و مجموعا چنین می شود: ] «نه خدا را شناخته است و نه این اثر موجود را تشخیص داده است كه كتابهای آسمانی باشد» . از هر دو راه استدلال شده و به اصطلاح هم دلیل لمّی آورده است (چون آن كسی كه منكر بوده، خدا را قائل بوده، گفت خدا بر بشر چیزی نازل نكرده. می گوید نه، اگر تو خدا را شناخته بودی چنین حرفی نمی زدی) [و هم دلیل انّی، زیرا] بعد هم استناد می كند به اثرشان، به شاهد و دلیلشان كه در خارج وجود دارد كه كتاب آسمانی باشد.

آیه ی دیگر در سوره ی اسراء آیه 95 است در جواب كسانی كه می گفتند اگر خدا می خواست رسولی بفرستد و وحیی نازل كند و پیامی برای ما بفرستد چرا یك بشر را بفرستد، باید یك فرشته را می فرستاد. در جواب اینها جوابهای مختلف و متعدد نوشته شده است كه اگر ما فرشته را بر شما می فرستادیم باز باید او را بشری قرار می دادیم لَجَعَلْناهُ رَجُلاً. به آن استدلال كار نداریم.

یك استدلال دیگر این است كه: اگر در روی زمین فرشتگانی بودند آن وقت ما بر آنها رسولی از نوع فرشتگان می فرستادیم. از این آیه فهمیده می شود كه چون شما بشر هستید خداوند برای شما هادی ای از نوع بشر می فرستد، فرشتگانی در روی زمین نیستند ولی اگر فرشتگان در روی زمین می بودند ما كه خدا هستیم آنها را هم مهمل و بی هدایت نمی گذاشتیم، باز آنها را هم از طریق یك فرشته ای هدایت می كردیم، یعنی ما كه ما هستیم نه بشر را مهمل می گذاریم در امر هدایت و نه فرشتگان را.

در آن جلسه این آیه را خواندم: لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ اَلْكِتابَ وَ اَلْمِیزانَ لِیَقُومَ اَلنّاسُ بِالْقِسْطِ(كه قرآن به طور علت غایی بیان می كند) یعنی ما پیغمبران را فرستادیم برای همین كه عدالت در میان بشر بر قرار بشود، یعنی قرآن این مطلب را مسلّم گرفته است كه اگر پیغمبران در دنیا نمی آمدند عدالتی در زندگی بشر وجود نمی داشت، ولی البته چون بنا بر اجبار نیست، همین مقدار كه بشر وسیله داشته باشد، وسیله ی اینكه عدالتی در كار باشد، كه وقتی وسیله بود لا بد افراد زیادی به او می گروند این كار خواهد شد. اگر این نیاز به قانونی كه از طرف خدا وحی بشود و مردم به آن ایمان داشته باشند در كار نبود یا بشر از راه دیگر این را تهیه می كرد، این
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 398
منطق قرآن منطق كاملی نبود كه چون بشر به قانون و به عدالت نیاز دارد پس خدا پیغمبران را می فرستد. این همان استدلال است، چیز دیگری نیست.

از این كه بگذریم اگر یادتان باشد در مبحث توحید كه ما بحث می كردیم عرض كردیم كه قرآن استدلال بر خدا را كه از طریق مخلوقات می كند، از دو راه بلكه از سه راه می كند، ما از سه راه عرض كردیم: یكی اینكه اصلا این موجودات را حادث و مخلوق می داند، می گوید اساسا كی اینها را به وجود آورده؟ به دلیل اینكه نبوده اند و پیدا شده اند، نیستند و تغییر و تبدیل می پذیرند و پیدا می شوند، می گوید خدا خالق است.

دلیل دیگر نظم موجودات است و این هم در قرآن زیاد تكرار شده است، [استدلال ] به نظم ماهرانه ای كه نشان می دهد ناظم مدبری داشته است كه از این نظر عالم حكم یك ساختمانی را دارد كه وضع ساختمان و ترتیب اجزائش نشان می دهد كه عمدی در كار بوده است كه هر چیزی را در جایی برای منظوری قرار بدهد، همین طور كه نوشته های یك كتاب، ترتیب كلمات و حروف بر علم نویسنده ی آن دلالت می كند، و همچنین یك مصنوع مثل ماشین یا ساعت و یا ساختمان [بر صانع آن دلالت می كند] .

یك استدلال دیگری در قرآن است و آن غیر از این دوتاست و از راه هدایت و رهبری موجودات است و این از مختصات قرآن است كه تفكیك كرده است میان اصل نظم و اصل هدایت، یعنی آن را یك چیز می داند و این را چیز دیگر، و همان جا باز عرض كردم من در میان كسانی كه دیده ام متوجه این نكته شده اند اول كس ظاهرا فخر الدین رازی است كه در تفسیر خودش می گوید بر خلاف آنچه كه متكلمین خیال می كنند، قرآن این دو را از یكدیگر تفكیك كرده است. چطور می شود هدایت را از نظم تفكیك كرد؟ ممكن است بگویید همان است، چیز دیگری نیست. اگر ساختمان موجود یك شی ء برای راهی كه می رود كافی باشد، آن دیگر هدایت علی حده ای ندارد، مثل اینكه یك سفینه را طوری می سازند كه خود سفینه و آن ساختمان داخلی و ماشینی اش كافی است، یعنی مجموع علل فاعلی كه در آن گنجانده اند كافی است كه او را پیش ببرد و هدایت كند، همان نظمش هادی او هم هست. ولی گاه یك نوع هدایتهایی در شی ء هست كه این ساختمان برای آن هدایت كافی نیست، یك چیز دیگری غیر از ساختمان مادی اش باید باشد، مثل یك كششی كه از جلو دارد این شی ء را می كشد و می برد. می گویند علل فاعلی كأنّه سائق است یعنی از پشت سر شی ء را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 399
می راند و به جلو می برد، علت غائی مثل قائد است كه از جلو می كشد، مثل یك جذبه ای كه یك شی ء را به سوی خودش می كشد. ما از قرآن چنین استنباط می كنیم كه گذشته از این نظم بسیار دقیقی كه در اشیاء هست، قوه هدایتی در اشیاء وجود دارد كه اینها را می كشاند. در آنجا ما بحث كردیم این هدایتهای عجیبی كه در اشیاء مخصوصا در جانداران هست، نظم داخلی و نظم ماشینی شان، برای چنین هدایتی كافی نیست خصوصا آنهایی كه از نوع ابتكار است و حتی از نوع تطبیق دادن خود بر احتیاجات جدید و احتیاجات پیش بینی نشده است.

این یك اصلی است كه در قرآن خیلی هم روی آن تكیه شده است، اصل هدایت اشیاء، و قرآن می فرماید كه ما هیچ چیزی را عاری از هدایت خلق نكردیم: رَبُّنَا اَلَّذِی أَعْطی كُلَّ شَیْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدی [1](با «ثمّ» ذكر كرده است) در ساختمان هر چیزی آنچه كه برای آن چیز لازم است قرار دادیم و سپس او را هدایت كردیم. آنچه كه در اینجا من می خواهم به آن استدلال كنم اینكُلَّ شَیْ ءٍاست، یعنی هر موجودی، در هر مرتبه ای، به هر نوع هدایتی كه نیاز دارد و در مسیر تكاملی آن قرار گرفته است آن هدایت به او داده شده است. بنابراین ما باید ببینیم كه انسان در چه مرتبه ای و در چه مرحله ای از تكامل است و در آن مرحله به چه هدایتهایی نیازمند است. اگر ما نیازمندی را ثابت كردیم- ممكن است شما آن را قبول نكنید، آن یك حرفی است، ولی اگر نیازمندی بشر را به هدایت وحی قبول كردیم- به حكم قرآن كه هیچ موجودی در مرتبه ای كه احتیاج دارد به یك هدایت، مهمل گذاشته نمی شود، باید قبول كنیم چنین هدایتی وجود دارد.

باز نظیر این است: اَلَّذِی خَلَقَ فَسَوّی، `وَ اَلَّذِی قَدَّرَ فَهَدی [2]. آنجا هم باز خلقت و تسویه و تعدیل و تكمیل (ساختمان شی ء) علی حده ذكر شده، و هدایت به عنوان یك امر علی حده ذكر شده است. وَ لِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّیها [3](این همان اصل غائیت است) هر چیزی در جهان یك وجهه ای، یك طرفی دارد، یك غایتی دارد كه آن غایت را پیش می گیرد یعنی اشیاء تنها از پشت سر رانده نمی شوند كه همین علل مادی باشد، به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 400
سوی جلو هم كشیده می شوند، یك جاذبه ای هم در جلو دارند كه راه خودشان را به واسطه ی آن جاذبه ای كه از جلو آنها را می كشد به سوی كمال آینده ی خودشان می پیمایند. در مبحث «تكامل» هم اگر یادتان باشد بحث كردیم- و یك تعبیری آقای دكتر سحابی داشتند: «تكامل هدایت شده» - كه علمای امروز هم رسیده اند به اینجا كه بر خلاف آنچه كه داروین و بسیاری اشخاص دیگر می پنداشتند كه تكامل یعنی جمع شدن شرایط [مادی ] ، این امر كافی نیست برای اینكه جاندارها به این تكاملی كه پیدا كرده اند برسند، در عین حال یك هدایتی هم هست، یك كشیدنی هم هست كه اینها را از این مسیرها دارد عبور می دهد، یعنی مجموع آن شرایط مادی كافی نیست كه [جاندار] به آنجا برسد، باز در میان این مجموع علل و شرایط، دارد رهبری و هدایت می شود.

بنابراین وقتی كه قرآن مسأله ی هدایت را به صورت یك اصل كلی به ما تلقین و القاء می كند و می گوید هیچ چیزی خالی از هدایت نیست، پس اگر نیاز به یك هدایتی و نیز امكانش- به قول بو علی- ثابت شد (بو علی می گوید صرف اینكه بگویید ما به چنین چیزی نیاز داریم پس باید باشد، كافی نیست، باید ببینیم امكانش هم در كار هست یا نه. وقتی امر محال شد كه دیگر پیدا نمی شود) ، اگر ما نیاز بشر به هدایت نبوت و امكان وجود چنین هدایتی را- یعنی امكان اینكه بشر بتواند وحی را از خدا تلقی بكند- ثابت كردیم، از ناحیه خداوند قصور و نقص و منع و بخلی در كار نیست، قطعا چنین چیزی وجود دارد.

این، سبك استدلال بر نبوت عامه است، ولی از این البته نمی شود استدلال كرد كه موسی پیغمبر بوده، عیسی پیغمبر بوده، ابراهیم پیغمبر بوده، حضرت رسول پیغمبر بوده اند، چون این استدلال یك «كلی» است و به فرض اینكه تمام باشد فقط نشان می دهد كه در میان افراد نوع بشر وحیی وجود دارد اما آنها [كه وحی را تلقی می كنند] چه كسانی هستند، آن را دیگر باید از راه آثار خصوصی و به قول خود قرآن از آیات و بیّنات هر پیغمبری جداگانه به دست آورد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 401

[1] . طه/50.
[2] . اعلی/2 و 3.
[3] . بقره/148.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است