در
کتابخانه
بازدید : 316530تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Collapse اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسأله ی دیگر در این باب آن طرز شناساندن معقول خداوند در قرآن است. قرآن خدا را به بشر می شناساند اما چگونه می شناساند؟ وقتی كه سراغ منطق قرآن می روید می بینید معقولترین منطقهاست. مسیحیان، نمی گویم مسیحیان تا زمان قرآن، حتی مسیحیان بعد از قرآن الی زماننا هذا، ایمان را از عقل و علم تفكیك می كنند. كتابهایشان پر است، یعنی در كتابهای مذهبی مسیحی- نه در كتابهای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 612
علمی شان- همواره می گویند ایمان یك نوری است كه باید در دل انسان پیدا بشود و با عقل و علم بشر سر و كار ندارد و ضد عقل و علم بشر است. قائل به تثلیث هستند.

وقتی می گویند تثلیث، بعد می گویند این «سه» یكی است و در عین اینكه یكی است سه چیز است. اگر بگوییم چگونه چنین چیزی می شود؟ می گویند اینجا مسأله مسأله ی ایمان است نه مسأله ی عقل.

ولی قرآن میان ایمان و علم بشر جدایی قائل نیست. البته ایمان خودش یك امری است غیر از علم ولی این دو به یكدیگر پیوسته هستند. كدام كتاب را شما پیدا می كنید مثل قرآن كه اینهمه برای آیات خلقت اهمیت قائل شده باشد و مرتب بشر را دعوت كند كه هر چه می توانی بیشتر در آثار خلقت تفكر و تأمل كن، هر چه بیشتر تفكر و تأمل كنی بهتر خدا را می یابی، یعنی علم را پلی قرار می دهد برای ایمان. مثلا من یك آیه را برایتان می خوانم. از این آیه انسان می تواند این نمونه ها را بفهمد. آیه معروفی است در سوره ی بقره: «إِنَّ فِی خَلْقِ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ» در اصل آفرینش آسمانها و زمین «وَ اِخْتِلافِ اَللَّیْلِ وَ اَلنَّهارِ» و آمد و شد شب و روز «وَ اَلْفُلْكِ اَلَّتِی تَجْرِی فِی اَلْبَحْرِ بِما یَنْفَعُ اَلنّاسَ» كشتی در دریا حركت می كند و به این وسیله نفع به بشر می رسد، بشر با این سیر و سیاحت ها به نفع زندگی خودش حركت می كند، تجارت می كند، غیر تجارت می كند «وَ ما أَنْزَلَ اَللّهُ مِنَ اَلسَّماءِ مِنْ ماءٍ فَأَحْیا بِهِ اَلْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» بارانی كه از بالا می فرستد به پایین و به وسیله باران زمین مرده را زنده می كند «وَ بَثَّ فِیها مِنْ كُلِّ دَابَّةٍ» بعد به وسیله همین آمدن باران و زنده شدن زمین پخش می كند هر نوع جنبنده ای را «وَ تَصْرِیفِ اَلرِّیاحِ» در این انقلابها و گردشهای بادها، در حركت بادها «وَ اَلسَّحابِ اَلْمُسَخَّرِ بَیْنَ اَلسَّماءِ وَ اَلْأَرْضِ» و این ابری كه مسخر است به اراده پروردگار، میان آسمان و زمین معلّق است «لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ» [1]در همه اینها برای مردمی كه تعقل و تفكر كنند آیات و نشانه هایی بر وجود خداوند خالق خودشان هست.

این منطقی ترین بیان برای خداشناسی است. این نشان می دهد كه این كتاب كه اسمش قرآن است این جریانها را جریانهای ساده ای نمی داند، همین طور كه بشر هم هر چه كه علمش پیشروی كرده است بیشتر این مطلب را كشف كرده است. قرآن همین طور به طور اجمال می گوید: در فلان موضوع تو برو مطالعه كن، بعد ببین چه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 613
مطلبها به نفع خداشناسی كشف می كنی، راجع به خلقت و ریشه خلقت برو زیاد مطالعه كن، بعد در همان جا دلیل برای خداشناسی پیدا می كنی، در گردش شب و روز كه روز پیدا می شود، شب پیدا می شود، در رابطه ی مخصوص خورشید و زمین زیاد برو كار كن، در همین جا دلیل برای خداشناسی پیدا می كنی. در حركت بادها زیاد مطالعه كن، در همین جا دلیل برای خداشناسی پیدا می كنی. در حركت ابرها همین جور، در ریزش باران همین جور، در رابطه ای كه میان ریزش باران و پیدایش گیاهان و حیوانات است، در همه اینها هر چه بیشتر فكر و مطالعه كنی بهتر برای شناسایی خدا دلیل پیدا می كنی.

خلاصه ی مطلب [2]اینكه ما سراغ هر مكتبی از مكتبهای خداشناسی دنیا برویم اگر یك سلسله مطالب خوب پیدا كنیم قطعا یك مطالب دورریختنی یا لااقل مطالب ناقص هم پیدا می كنیم كه باید در جای دیگر تكمیل كنیم، مثل الهیات ارسطو كه فوق العاده ناقص است، و قرآن تنها كتابی است در باب الهیات كه هر چه گفته درست گفته است و كسی هم بالاتر از آنچه كه قرآن گفته نگفته است. این خودش معنی اعجاز است و الاّ بشری كه در حلقه ای از حلقات زندگی اجتماعی قرار گرفته است، هر چه هم نابغه باشد، خیلی هم كه مهم باشد، یك سلسله حرفهای درست دارد و یك سلسله حرفهای نادرست، كه بعد زمان می آید حرفهای نادرستش را روشن می كند.

وقتی كه ما می بینیم یك كتاب در هزار و چهارصد سال پیش درباره ی الهیات مسائل زیادی طرح كرده است- كه من قسمتی از آن مسائل را طرح كردم- و همه مسائلی كه او طرح كرده است مسائل درستی است و خدشه بر آنها وارد نشده است و بلكه الهام بخش دیگران قرار گرفته است و بالاتر از كتابهای مقدس زمان خودش و بالاتر از مكتبهای فلسفی زمان خودش در این زمینه صحبت كرده است، این دلیل بر آن است كه یك مبدأ و ریشه ای دارد غیر از فكر و اندیشه شخصی، و این جور نبوده كه تنها بنشیند و فكر كند و فكر خودش را سر هم كند به صورت این آیات در آید، از یك افق بالاتری این مسائل بر زبان او جاری شده است و زبان او وسیله ای بوده است برای یك بیان عالیتر، و بلكه وجود او و قلب و روح او یك وسیله ای بوده است كه این مطالب از جای دیگر بیاید و واقعا برای بشر راهنما واقع شود. از این مطلب می گذریم.

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 614
بحث دیگری داریم كه در جلسه ی بعد [3]ان شاء الله بگوییم و آن این است كه [آیا] قرآن از نظر بیان مسائل تاریخی [بیان اعجازآمیزی دارد یا نه ] ؟ البته می دانیم كه قرآن به عنوان تاریخ، هیچ مطلبی را بیان نكرده بلكه پرهیز كرده است كه یك مطلب به شكل تاریخی باشد. اشاره می كند به جنبه های آموزندگی تاریخهای گذشته، ولی قهرا نكاتی از تواریخ گذشته هم در قرآن آمده است. آیا در اینها چیزی پیدا می شود كه قرآن یك بیان اعجازآمیزی داشته باشد؟ یعنی یك مطلب تاریخی را به گونه ای بیان كرده باشد كه در آن زمان آن را نمی شناختند و بعدها كاوشها و تحقیقات بشر نظر قرآن را تأیید كرده است، آیا چنین چیزی در قرآن پیدا می شود یا نه؟ كه اگر بتوانیم چنین چیزی پیدا كنیم باز نمونه دیگری است از اعجاز قرآن، یعنی نمونه دیگری است از اینكه قرآن فكر شخصی پیغمبر به عنوان یك انسان عادی نیست، بلكه قرآن وحیی است كه از افق بالاتر بر پیغمبر نازل می شده است.

- در مورد این مسأله كه فرمودید مسیحیها ایمان را یك مسأله ی جدا می دانند ما این موضوع را در اسلام هم در بعضی موارد می بینیم، یكی آنجا كه می گوید: «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» و بعد هم یك دسته ی دیگر می گویند:

پای استدلالیان چوبین بود*پای چوبین سخت بی تمكین بود اینها هم دلایلی می آورند. این را می خواستم لطفا اشاره بفرمایید.

جواب: نكته خوبی بود كه آقای دكتر تذكر دادند و آن این است كه عرض كردیم مسیحیها حساب علم و عقل بشر و حساب ایمان را دو حساب جداگانه می دانند كه احیانا ممكن است فرآورده عقل و علم انسان با آنچه كه ایمان اقتضا می كند ضد یكدیگر باشد، یعنی عقل بشر بگوید این چنین است ایمان بگوید چنین نیست ضد آن است، كه در اینجا می گویند تو باید عقل خودت را تخطئه كنی و فقط ایمان خودت را بگیری. ایمان، مرحله ای است به این معنا فوق مرحله ی عقل و فوق مرحله ی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 615
علم. قهرا آنها ایمان را یك امر الهامی و اشراقی می دانند. در قرآن الهام و اشراق مورد انكار قرار نگرفته بلكه تأیید شده است. آن كه شما خواندید «العلم نور یقذفه اللّه فی قلب من یشاء» حدیث است. اتفاقا یك حدیث هم بیشتر نیست. ممكن است كسی بگوید ما حدیث را قبول نداریم. ولی نه، اصلا در خود قرآن مسأله الهام و اشراق و نور معنوی كه به قلب انسان القاء می شود، آمده اما نه به این صورت كه آن یك حساب دارد و حساب علم و عقل انسان حساب جداگانه است كه نتیجه اش این باشد كه تو اگر می خواهی به ایمان برسی عقلت را رها كن.

قرآن هرگز نمی گوید اگر می خواهی ایمان پیدا كنی عقلت را رها كن كه مانع ایمان است. قرآن این دو را با یكدیگر منافی نمی بیند، می گوید كه تو از طریق عقل خودت قدم بردار و از طریق تهذیب نفس هم قدم بردار و از این دو به یك نتیجه خواهی رسید. قرآن آیاتی دارد- همینهایی كه خواندیم- كه بشر را دعوت به علم یعنی كشف قوانین طبیعت می كند و اینها را مؤیّدی برای خداشناسی می داند، در عین حال این مطلب هم در قرآن هست: «إِنْ تَتَّقُوا اَللّهَ یَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً» [4]یعنی اگر تقوای الهی پیشه كنید خداوند در دل شما یك مایه تمیز قرار می دهد. این همان نور الهامی است. اما نمی گوید اگر می خواهی به این برسی آن را رها كن. اینكه در شعر آمده است كه:

پای استدلالیان چوبین بود*پای چوبین سخت بی تمكین بود مؤید همین نظر من است نه مؤید نظر شما. نمی خواهد قائل به ضدیت میان استدلال و اشراق و الهام بشود ولی می گوید آدمی كه با اشراق و الهام می رود با پای خودش دارد راه می رود ولی آدمی كه با استدلال می رود مثل آدمی است كه بخواهد مسافتی را با پای چوبی طی كند و «پای چوبین سخت بی تمكین بود» ، پای چوبین در اختیار انسان نیست چون احتمال سقوط و لغزش زیاد است. می خواهد بگوید استدلال خطاپذیر است. او از زبان یك عارف می خواهد به یك فیلسوف بگوید آقای فیلسوف راه فلسفه راه خطاپذیر است، نه اینكه منكر بشود كه اصلا این راه اشتباه است. البته پای چوبی از بی پا بودن بهتر است. منكر نیست این مطلب را كه با پای چوبین به جایی رفتن از اینكه انسان هیچ پا نداشته باشد بهتر است، اما می گوید پای چوبین هرگز به پای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 616
طبیعی انسان نمی رسد. پس او هم آن مطلب را انكار نمی كند.

- مطلبی كه بنده می خواستم بگویم در جواب مطالبی است كه آقای دكتر فرمودند:

پای استدلالیان چوبین بود*پای چوبین سخت بی تمكین بود اینكه استدلال، مخالف دین معرفی شده باشد دو جور است: یك بار مطلبی را شما از طریق استدلال می فهمید، و یك بار مطلب فهمیده می شود و بعد استدلال به دنبال آن می آید. آنچه كه اصالت دارد این طریق دوم است یعنی هیچ وقت یك مخترع ننشسته استدلال بكند برسد به اینكه برق چگونه درست می شود. یك بارقه ای در ذهنش روشن می شود كه بعد می رود به دنبال آن استدلال و وسیله پیدا می كند. در هر چیزی كه در دنیا كشف شده همین رویّه بوده. پاستور ننشسته قبلا استدلال كند، بلكه یك بارقه ای در ذهنش روشن شده كه بایستی یك عاملی باشد كه مرض را از این مریض به آن یكی ببرد، دنبالش رفته، زحمت كشیده، كشف كرده. یا یك قضیه هندسی این طور نبوده كه اول استدلالی به مغز یك نفر خطور كرده بعد صغری و كبری چیده و برایش ثابت شده. این طریقی كه ما الآن برای استدلال داریم برای شخصی است كه تازه می خواهد یك چیزی یاد بگیرد یعنی ما راه گذشته ها را برای اینكه برای یك نفر روشن باشد از طریق استدلال برایش روشن می كنیم. در هندسه یك مقدماتی می چینیم بعد یك قضیه را از آن استنتاج می كنیم. این برای یك راه رفته شده است. راهی كه كشف شد جلوی شخص می گذارند كه به این ترتیب برو جلو.

اینكه می گوید: «پای استدلالیان چوبین بود» تو اگر بخواهی بنشینی و روی استدلال شخصی خدا را ثابت كنی این برایت فهم نخواهد بود. اول به یك حقایق بزرگ كه در عالم هست توجه كن، خدا را درك كن بعد دنبال استدلال برو، این استدلال مؤید آن است. ما یك معلمی داشتیم خدا رحمتش كند مرحوم شد. او به ما ریاضیات درس می داد. تكیه كلامش این بود، می گفت می خواهم شما این مطلب را حس كنید نه اینكه روی استدلال حرف بزنید. ما شاید آن روز پیش خودمان این معلم را تخطئه هم می كردیم ولی حقیقتی است این موضوع كه انسان هر چیزی را اول باید حس كند و بعد استدلال مؤیدش می شود در حالی كه اگر بدون حس بخواهد چیزی را استدلال كند همان پای چوبین است.

جواب: البته بیان آقای مهندس بیان خوبی است. مكتبی هم در دنیا در مسائل الهیات وجود دارد راجع به توأم بودن استدلال و برهان از یك طرف و- به قول آنها- كشف و الهام از طرف دیگر، و معتقدند كه این دو باید یكدیگر را تأیید كنند. ملا صدرا
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 617
خیلی به این حرف معتقد است و می گوید در الهیات كسانی كه تنها به استدلال قناعت كرده اند به جایی نرسیده اند و كسانی هم كه مدعی كشف و الهام هستند بدون اینكه بتوانند آنچه را كه با كشف و الهام مدعی [درك آن ] هستند با برهان تأیید كنند، به آنها هم اعتنایی نیست، این دو باید یكدیگر را تأیید كنند. در واقع مثل این است: آنچه كه ذوق آن را درك می كند عقل هم آن را دریابد، چون آنچه كه انسان به طریق ذوقی و كشفی می گوید مطلبی است كه كأنّه در قلبش القاء شده ولی عقل هم باید با مقیاس خودش آن را اندازه گیری كند و بگوید آنچه را كه تو یافتی من اندازه گیری كردم با اندازه گیری من هم درست درآمد. این، بیان خوبی است، ولی اینكه مقصود گوینده ی این شعر این مطلب باشد اندكی محل تردید است. چون این شعر قبل و بعدش حكایت می كند كه مطلب دیگری را می خواهد بگوید. در آن وقتی كه این شعر گفته می شده اهل استدلال و اهل كشف دو راه جدا را طی می كردند و همدیگر را تخطئه می كردند. آنها می گفتند كشفیات شما همه تخیلات است و تخیلاتی پیش خودتان كرده اید كه اساسی ندارد، اینها هم می گفتند استدلالات شما همه ضعیف است.

بنابراین آنچه در آنجا می گوید، منظورش توأم بودن [راه استدلال و راه اشراق ] نیست، به آنها می گوید ای كسانی كه راه تقوا و معنویت را كنار گذاشته اید و نمی خواهید از راه عمل به خداوند نزدیك شوید و مرتب می خواهید از راه تفكر و تعقل و استدلال خدا را كشف كنید، مثل شما مثل كسی است كه بخواهد مسافتی را با پای چوبی طی كند و آدمی كه با پای چوبی می خواهد راهی را برود آن پای چوبی در اختیارش نیست و به همین جهت خطر سقوط و لغزش برایش خیلی زیاد است.

منظورش این است. در عین اینكه مطلب جنابعالی مطلب درستی بود ولی خیال نمی كنم این شعر آن مطلب را بخواهد بگوید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 619

[1] . بقره/164.
[2] . هنوز هم یك سلسله مطالب هست ولی می خواهم از این بحث خارج بشوم.
[3] . [مطابق نوارهای موجود، جلسه بعد تشكیل نشده است. ]
[4] . انفال/29.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است