در
کتابخانه
بازدید : 316564تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Collapse وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
در وحی انبیاء یك مطلب كه مسلّم است این است كه این وحی معلم داشته یعنی بدون معلم نیست ولی معلم غیر بشری و غیر طبیعی: «عَلَّمَهُ شَدِیدُ اَلْقُوی . » وَ اَلنَّجْمِ إِذا هَوی ، `ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوی ، `وَ ما یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوی ، `إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی ، `عَلَّمَهُ شَدِیدُ اَلْقُوی [1]. این مطلب را ما در باب وحی حتما باید [در نظر] بگیریم یعنی فرض معلم و متعلم باید بكنیم. بنابراین اگر ما بخواهیم اینجور فرض كنیم كه مثل نبوغهای افراد [است ] ، یك نبوغی كه فقط لازمه این ساختمان كامل وجودی است، نابغه هم اینجور است، یك نابغه طرح ابتكاری می ریزد ولی این طرح ابتكاری از خودش است، به این معنا كه ساختمانش یك ساختمانی است كه ایجاب می كند چنین ابتكاری بكند. ولی در وحی هر چه شخصیت كه پیغمبر دارد در واسطه بودنش هست، تمام شخصیتش در این است كه توانسته ارتباط با خارج وجود خودش، با خدا، با شدید القوی، با ملك، با فرشته- هر چه می خواهید بگویید- [پیدا كند] ، تمام شخصیتش در این جهت خلاصه می شود كه با خارج وجود خودش ارتباط پیدا كرده.

به نظر من وقتی وحی نبوتی را در قرآن ببینیم این را نمی توانیم از آن بگیریم. بنابراین اگر شخصی هر چه كار فوق العاده انجام بدهد كه این جهت در آن نباشد كه او واسطه است كه از بیرون وجود خودش گرفته است، نمی توانیم اسمش را «وحی» بگذاریم، می خواهد ابتكار باشد می خواهد نباشد، هر چه می خواهد باشد این وحی نیست.

جنبه ی دوم كه باز در وحی مسلّما می شود این را [منظور] كرد حالت استشعار است یعنی در حالی كه می گیرد متوجه است كه از بیرون دارد می گیرد (كه این هم مربوط به
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 406
همین است كه از خارج می گیرد) . مثلا یك الهاماتی گاهی به افراد می شود بدون اینكه خود فرد هم علتش را بفهمد. بدیهی است كه این الهامات هست. انسان همین قدر می بیند كه یك دفعه در دلش چیزی القاء شد [2]، احساس می كند یك چیزی را درك كرد بدون اینكه بفهمد كه آن چیست. این خودش یك نوع القاء است، یك نوع الهام است.

تعجب است، یك مردی كه شاید در حرفهای خودش اغلب مادی حرف می زند (گواینكه او از یك نظر یك آدم پراكنده گوست، اسمش را نمی خواهم ببرم) می گفت كه من در پاریس تحصیل می كردم و یك زن خارجی هم آن وقت گرفته بودم. روزی با زنم قرار گذاشته بودیم كه ساعت مثلا چهار و نیم بعد از ظهر برویم سینما و محل قرارمان هم ایستگاه مترو بود، جایی كه از پله ها باید می رفتیم پایین. می گفت من چند دقیقه قبل از او رسیدم، از پله ها كه رفتم پایین، یك مرتبه مثل اینكه مغزم در یك لحظه ای روشن شد، تهران را دیدم، خانه ی برادرم را دیدم، دیدم جنازه ی پدرم را از خانه برادرم دارند می آورند بیرون، و مردم را دیدم كه داشتند تشییع جنازه می كردند. یك حالت ضعفی در من پیدا شد. رنگ در صورتم نماند، بی حال شدم. بعد زنم آمد گفت چطوری؟ چرا رنگت پریده؟ گفتم چیزی نیست، جواب او را دادم. بعد دیگر نامه ی پدرم نیامد. به پدرم خیلی علاقه مند بودم، او هم به من خیلی علاقه مند بود. بعد از آن دیدم كه برادرم نامه می نویسد. نمی خواستند كه من ناراحت بشوم. تا اینكه من اصرار كردم كه بنویسید كیفیت چه بوده است؟ معلوم شد اتفاقا همین جور هم بوده، پدرم در همان لحظه و همان ساعت (گفت یادداشت كردم) در خانه ی برادرم مرده بوده و [آن حالت من ] در همان لحظه ای بوده كه جنازه اش را می آورده اند بیرون.

این را من از خود آن آدم شنیدم. اگر دروغ هم گفته من از خودش شنیدم.

ولی در وحی حالت استشعار هست یعنی آن كسی كه به او وحی می شود می فهمد كه دارد از آنجا تلقی می كند و حتی در قرآن اینطور وارد شده كه پیغمبر اكرم از ترس اینكه آنچه می گیرد فراموش كند، از این طرف هنوز جمله هایی كه می گرفت تمام نشده بود از سر می گرفت تكرار می كرد، آیه نازل شد كه: وَ لا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 407
أَنْ یُقْضی إِلَیْكَ وَحْیُهُ [3] شتاب نكن. هنوز داشت از این طرف می گرفت، از این طرف دیگر داشت تكرار می كرد، یعنی این مقدار مستشعر بود به حالتی كه برایش رخ می دهد، غیر استشعاری نبوده.

نكته ی سومی كه ما در وحی انبیاء از زبان خود انبیاء می فهمیم این است كه آنها یك موجود دیگری را غیر از خدا به عنوان فرشته ادراك می كرده اند كه او باز واسطه وحی بوده است (خود وحی وساطت بشری است كه واسطه شود میان خداوند و افراد دیگر. حال آن [وساطت ] چرا و چه ضرورتی دارد، ما به چرایش كار نداریم، ما داریم از زبان انبیاء می گوییم) یعنی اینجور نمی گفتند كه ما مستقیم همیشه از خداوند تلقی می كنیم بدون آنكه موجود دیگری واسطه باشد، یك موجود دیگری را به نام فرشته كه به وجود او هم مستشعر بودند درك می كردند و برای ما معرفی كرده اندنَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِینُ `عَلی قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ اَلْمُنْذِرِینَ [4]. «جبرئیل» هم در قرآن زیاد آمده است.

حتی همین «شدید القوی» كه در اینجا هست، در تفاسیر گفته اند مقصود جبرئیل است، همان واسطه وحی است. این واسطه را هم ما نمی توانیم انكار كنیم. البته نمی خواهم عرض كنم كه هیچ گاه وحیی برای پیغمبر صورت نگرفته كه جبرئیل واسطه نباشد. نه، آن هست، خود قرآن تصریح می كند كه هست، ولی اكثر كه وحی می شد به وسیله ی او بوده. حالا این چگونه است كه گاهی بدون واسطه هم بوده، خدا می داند، شاید هم یك وقتی به رازش پی بردیم. وَ ما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُكَلِّمَهُ اَللّهُ إِلاّ وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ [5]. می گوید گاهی مستقیم خود خدا وحی می كند كه فرشته هم واسطه نیست، گاهی من وراء حجاب است، یا اینكه یك واسطه و رسولی را- كه اینجا مقصود فرشته است- می فرستد، او به اذن پروردگار به پیغمبر وحی می كند.

پس این سه چیز را ما باید در باب وحی مسلّم و مفروض بگیریم. حالا ممكن است چیزهای دیگر هم بعد به نظر ما برسد. آنگاه باید ببینیم كه با توجه به این سه چیز چگونه ما می توانیم وحی را از نظر علمی توجیه كنیم و هیچ ضرورتی هم ندارد كه ما حتما بگوییم ما باید حقیقت و كنه و ماهیت وحی را درك كنیم، آخرش هم یك توجیهی بكنیم و بگوییم همین است و غیر از این نیست. ما باید به وجود وحی ایمان داشته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 408
باشیم، لازم نیست بر ما كه حقیقت وحی را بفهمیم، اگر بفهمیم یك معرفتی بر معرفتهای ما افزوده شده است، و اگر نفهمیم جای ایراد به ما نیست، به جهت اینكه یك حالتی است مخصوص پیغمبران، كه قطعا ما به كنه آن پی نمی بریم، ولی چون قرآن وحی را عمومیت داده در اشیاء دیگر، شاید به تناسب آن انواعی از وحی كه می شناسیم، بتوانیم تا اندازه ای آن وحیی را كه با آن از نزدیك آشنایی نداریم، كه وحی نبوت است، توجیهی بكنیم، و اگر نتوانستیم توجیهی بكنیم، از خودمان حتی گله مند نیستیم، چون یك امری است ما فوق حد ما و یك مسأله ای است كه از مختصات انبیاء بوده است.

سؤال: آیه یوَ ما قَدَرُوا اَللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اَللّهُ عَلی بَشَرٍ مِنْ شَیْ ءٍدر سوره ی انعام را ترجمه فرمودید كه «نشناخته اند خدا را. . . » . در كدام تفاسیر «قَدْر» را به شناختن معنی كرده اند؟ جواب: همه ی تفاسیر، مخصوصا تفسیر المیزان. «قدر» اصلا معنایش اندازه گرفتن است، چون هر كسی را وقتی انسان می شناسد نوعی اندازه گیری می كند. اصلا خود تعریف را هم می گویند «حد» چون هر چیزی را ما وقتی می خواهیم بشناسیم، در قالب فكری خودمان آن را قالب گیری می كنیم. از این جهت این كنایه آورده می شود. در قرآن این تعبیر زیاد آمده، كه می گوید خدا را اندازه نگرفته اند آنچنان كه باید اندازه بگیرند. البته این معلوم است كه اندازه جسمانی نیست كه متری بردارند ببینند قد خدا چقدر است، عرضش چقدر است، ارتفاعش چقدر است، مقصود اندازه گیری ذهنی است، یعنی خدا را آن طوری كه باید در ذهن اندازه بگیرند و بشناسند نشناخته اند.

مفسرین هم همین طور تفسیر كرده اند.

- «قدر» به معنی «عرف» آمده؟ استاد: قدر كنایه است از عرف.

- خصوصیتی ندارد؟
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 409
استاد: خیر، حتی گفته اند در غیر مورد خدا هم این كلمه استعمال شده ولی در مورد معرفت. كنایه است از شناختن.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 410

[1] . نجم/1- 5.
[2] . سؤال: فرق وحی با الهام چیست؟ استاد: می گویند فرق لغوی اش [این است كه ] الهام در همین جور موارد اطلاق می شود كه انسان مستشعر به مبدئش نیست.
[3] . طه/114.
[4] . شعراء/193 و 194.
[5] . شوری/51.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است