در
کتابخانه
بازدید : 316634تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Collapse معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عرض كردیم كه مسأله ی معجزات از مسلّمات همه ی ادیان و از قطعیات خود قرآن مجید است. نمی شود انسان قرآن را بپذیرد و معجزه و خارق العاده را نپذیرد. حالا برای اینكه برای همین مدعای خودم دلیلی آورده باشم آیه ای را عرض می كنم در داستان معروف سلیمان و ملكه ی یمن كه در قرآن كریم آمده است. در این داستان وجوهی از اعجاز هست كه از جمله چیزهایی است كه حتی اعجاز هم نیست و غریب است ولی امروز اینها كمی ساده تر شده. اولاً در داستان سلیمان قرآن ذكر می كند كه ما حیواناتی و مرغانی را در تسخیر سلیمان قرار داده بودیم. مسأله ی تسخیر حیوانات و لا اقل تأثیر در یك حیوان حتی برای غیر پیغمبران هم ممكن است و به هر حال خودش مسأله ای است. سلیمان، مرغی- یعنی هُدهُد- را به نص قرآن تفقد می كند نمی یابد و ناراحت می شود كه كجا رفته است، در موقع معین كه باید حاضر باشد چرا نیست؟ «وَ تَفَقَّدَ اَلطَّیْرَ فَقالَ ما لِیَ لا أَرَی اَلْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ اَلْغائِبِینَ» و بعد تهدیدش كرد گفت اگر نیاید مجازاتش می كنم مگر اینكه دلیل بیاورد كه بدون دلیل غیبت نكرده است. طولی نكشید كه آمد و گفت كه من آمده ام و خبر تازه ای برای تو آورده ام. آن زمانها كه وسائل ارتباطی در دنیا نبوده، و دایره ی سلطنت سلیمان هم بر خلاف آنچه معروف است (البته در قرآن این مطلب نیست) از نظر كمّیت وسیع نبوده، همین حدود فلسطین بوده.

آنچه قرآن نقل می كند، از نظر قدرت شگرف و فوق العاده اش بیان می كند نه از نظر وسعت كشورش كه مثل اسكندر- كه می گویند همه ی دنیا را گرفته بود- همه دنیا را گرفته بود، نه، فقط در همین فلسطین حكومت می كرد و حتی اطلاع درستی نداشت كه اصلاً در جاهای دیگر دنیا چه می گذرد و از آن جمله معلوم می شود تا آن وقت خبردار نبود كه در همین یمن اوضاع از چه قرار است، تا این مرغ می آید و می گوید: «وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ، `إِنِّی وَجَدْتُ اِمْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ كُلِّ شَیْ ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِیمٌ» من در آنجا چنین یافتم كه یك زن بر آنها حكومت می كرد و تخت عظیمی داشت و مردمش هم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 516
خورشید را می پرستیدند: «وَجَدْتُها وَ قَوْمَها یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ» . بعد از این جریان است كه سلیمان- باز به نقل قرآن كریم- نامه ای برای او می فرستد و آنها را دعوت می كند به اسلام و به تسلیم، هر دو. او هم مشورت می كند و آنها می گویند ما حاضریم بجنگیم و این می گوید جنگیدن مصلحت نیست و بالاخره خودش تصمیم می گیرد كه بیاید به حضور سلیمان و قضیه را آنجا ختم كند، راه می افتد و می آید. آن جریانی كه خواستم عرض كنم اینجاست: وقتی تصمیم گرفت بیاید- قبلاً هم هدهد خبر آن تخت شگفت انگیز او را برای سلیمان گفته بود- سلیمان در جلسه ی خودش گفت: «یا أَیُّهَا اَلْمَلَؤُا أَیُّكُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ» پیش از اینكه آنها بیایند و در حالی كه قصد دارند كه مسلم باشند و تسلیم باشند، كی حاضر است تخت او را قبل از خودش اینجا حاضر كند؟ «قالَ عِفْرِیتٌ مِنَ اَلْجِنِّ أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ» پلیدی از جن گفت من حاضرم این را بیاورم قبل از آنكه این مجلس بهم بخورد (این خودش دلیل است كه از نظر قرآن ممكن است عمل خارق العاده ای به دست یك موجود پلید هم صادر شود) . سلیمان اعتنایی نكرد و این را به چیزی نشمرد. «قالَ اَلَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ اَلْكِتابِ» (باز اینجا قرآن به علم تمسك جسته است) و گفت آن كسی كه در نزد او نوعی علم از كتاب بود (مقصود از «كتاب» الواح آسمانی است، لوح محفوظ است) ، علمی از نوشته بود [1] «أَنَا آتِیكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْكَ طَرْفُكَ» من پیش از یك چشم به هم زدن حاضرش می كنم. حاضر شد. «فَلَمّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قالَ هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَ مَنْ شَكَرَ فَإِنَّما یَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» وقتی كه حاضر دید، خدا را شكر كرد، گفت این از فضل پروردگار است و این هم تازه برای من امتحان است، خداوند اینهمه نعمت به ما عنایت كرده است برای اینكه ما شاكر باشیم، یا مورد امتحان قرار بدهد كه ما شاكر یا كافر نعمت باشیم و هر كسی شكرگزار باشد به نفع خود شكرگزاری كرده است، پروردگار بی نیاز است، اگر بنده ی خودش را آزمایش می كند برای تكمیل آن بنده است نه برای اینكه او نیازی به آزمایش دارد «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ كَرِیمٌ» [2].

مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 517

[1] . اجمالاً نشان می دهد كه نوشته ای هست، كتابی هست و علمی هست ولی با تنوین كه می گویند (تنوین تنكیر) یعنی شما نمی توانید بفهمید آن علم چه علمی است.
[2] . نمل/20- 40.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است