در
کتابخانه
بازدید : 316644تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Expand اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Collapse اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بحث قرآن درباره ی خدا را در چند قسمت قرار می دهیم. یك قسمت در قرآن بحثهای تنزیهی است- كه اینها هم خیلی مهم است- یعنی مرتب بشر را وادار می كند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 586
كه بگو خدا برتر است، از این موضوعی كه درباره اش فكر می كنی برتر است، از این بالاتر است، از این توصیفهایی كه ما می كنیم برتر و بالاتر است، آیات تنزیهی. تمام جاهایی كه در قرآن كلمه «سبحان» آمده است، همه تنزیه است: او منزه است، او بالاتر است، او برتر است. اینها یا با كلمه «تكبیر» آمده است یا با كلمه «تسبیح» و «سبحان» و یا با كلمه تعالی و تعالی. در این جور آیات، قرآن كوشش می كند كه خدا را برتر و منزه تر از آن افكار و اندیشه هایی كه درباره ی خدا موجود بوده بداند و حتی او را از حد توصیف برتر و منزه تر بداند. به عنوان نمونه عرض می كنیم در قرآن خداوند متعال از جمله اسمائی كه دارد كلمه «قدّوس» استهُوَ اَللّهُ اَلَّذِی لا إِلهَ إِلاّ هُوَ اَلْمَلِكُ اَلْقُدُّوسُ اَلسَّلامُ اَلْمُؤْمِنُ اَلْمُهَیْمِنُ اَلْعَزِیزُ اَلْجَبّارُ اَلْمُتَكَبِّرُ [1]. قدّوس از ماده قدس است. قداست همان مفهوم «برتری» را دارد، چون انسان اینجا تعبیر دیگری ندارد: از این برتر است، منزه است، بالاتر است. قدوس مبالغه است، یعنی آن حد اكثر تنزه در ذات پروردگار هست، یعنی هیچ چیزی كه بویی و شائبه ای از نقصان داشته باشد به او نباید نسبت داد. لا تُدْرِكُهُ اَلْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ اَلْأَبْصارَ [2]چشم هرگز او را درك نمی كند و نمی یابد ولی او چشمها را می یابد. نفی جسمیت است از پروردگار. «چشم او را نمی یابد» یعنی اصلا او جزء مدركات بصر نیست. سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ [3]منزه است پروردگار تو، آن پروردگار عزت، از این توصیفهایی كه می كنند:

ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم*و ز هر چه گفته ایم و شنیدیم و خوانده ایم مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر*ما همچنان در اول وصف تو مانده ایم این شعر عینا ترجمه آیات و اخبار و احادیثی است كه در اینجا آمده است، كه در قرآن به تعبیرات، تَعالی عَمّا یَصِفُونَ ، سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ اَلْعِزَّةِ عَمّا یَصِفُونَ ، فَتَعالَی اَللّهُ اَلْمَلِكُ اَلْحَقُّ [4] ولا یُحِیطُونَ بِشَیْ ءٍ مِنْ عِلْمِهِ [5]آمده است. در حدیث پیغمبر اكرم- كه شیعه و سنی روایت كرده اند- هست كه: «لا احصی ثناء علیك انت كما اثنیت علی نفسك» پروردگارا من توانایی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 587
ندارم كه تو را آنچنان كه باید ستایش كنم، هر چه كه من تو را ستایش كنم باز در حد من است نه در حد تو، ستایشی كه شایسته توست فقط ستایشی است كه خودت از خودت ستایش كنی یعنی تنها ذات توست كه قدرت دارد تو را آنچنان كه هستی بستاید، غیر ذات تو هیچ كس [قدرت ندارد] و من (او كه دیگر شخص اول عرفان است) قدرت ندارم تو را آنچنان كه باید ستایش كنم. باز در حدیثی هست كه فرمود: «كلّما میّزتموهم باوهامكم فی ادقّ معانیه فهو مخلوق لكم مردود الیكم و لعلّ النّمل الصّغار یزعم انّ للّه تعالی زبانیتین» یعنی هر چه را كه با وهم و اندیشه خودتان فكر می كنید و خیال می كنید او خداست و خدا را تصور كرده اید بدانید اشتباه كرده اید، او مخلوقی است از مخلوقات شما، مصنوعی است از مصنوعات شما، به خودتان برمی گردد، یعنی آن خدا نیست چیز دیگری است. بعد می فرماید هر چه كه بشر بخواهد فكر كند، به خودش قیاس گرفته است. می گوید شما چه می دانید، شما یك چیزهایی را كه به نظر خودتان كمالات می آید می گویید كمال، شاید مورچه هم كه دو تا شاخك دارد كه خیلی به دردش می خورد و خیلی برایش لازم و مفید است خیال می كند كه خدا دو تا شاخك دارد. چون برای او دو تا شاخك خیلی مفید و لازم و ضروری است قیاس به نفس می كند و خیال می كند خدا هم دو تا شاخك دارد. به این [وسیله ] می خواهند بفهمانند كه فهم بشر از اینكه خدا را به كنهش ادراك كند ناقص است. بعد همین مطلب یك تعبیرات رمزی هم پیدا كرده است. كلمه ی «عنقا» یا «سیمرغ» رمز یك چیزی است كه اسمش را پیدا می كنند ولی خودش را هیچ وقت نمی بینند (عنقای مغرب) ، و در لسان شعرا خدا به كنه، تعبیر به عنقا می شود. همین طور كه به عنقا كسی دست پیدا نمی كند به او هم دست نمی رسد. این، اصطلاح عرفانی است، در كتب عرفانی می آید «عنقای مغرب» ، كه حافظ می گوید:

عنقا شكار كس نشود دام بازگیر*كانجا همیشه باد به دست است دام را «و كبّره تكبیرا» ما همیشه می گوییم «اللّه اكبر» خدا بزرگتر است، «بزرگتر است» یعنی چه؟ آیا یعنی از هر چیز دیگری بزرگتر است، یعنی اشیاء دیگر بزرگند، او از آنها بزرگتر است؟ این در معارف اسلامی مسلّم است كه [چنین نیست ] . از ائمه هم سؤال كرده اند معنایش چیست؟ فرموده اند: «اللّه اكبر من ان یوصف» نه بزرگتر است از هر چیز، اصلا اشیاء كوچكتر از آنند كه بشود خدا را با آنها مقایسه كرد و گفت خداوند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 588
بزرگتر از آنهاست، بلكه معنایش این است كه خدا بزرگتر است از اینكه در وصف بگنجد.

تنزیه هایی كه در قرآن آمده است كه در افكار موجود زمان بوده است، مثللَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْرد كسانی است كه می گویند خداوند فرزند دارد یا می گویند خداوند زاده شده است. وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌبرای خداوند مانند نمی شود تصور كرد. اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ شَرِیكٌ فِی اَلْمُلْكِ وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ اَلذُّلِّ وَ كَبِّرْهُ تَكْبِیراً [6]تمام این جمله ها جمله های تنزیهی و تسبیحی است. اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَلَّذِی خَلَقَ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ جَعَلَ اَلظُّلُماتِ وَ اَلنُّورَ ثُمَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ [7]. در قسمت اول خدا را خالق كل معرفی می كند (سماوات و ارض در اصطلاح قرآن یعنی همه چیز، بالا و پایین هر چه هست) ، جاعل ظلمت و نور هر دو است. رد نظریات كسانی [است ] كه اشیاء را تقسیم می كردند به نور و ظلمت، برخی از موجودات را مظهر نور می دانستند و برخی موجودات دیگر را مظهر ظلمت، و خدا را منشأ و خالق و جاعل نور می دانستند و خالق و جاهل ظلمت را چیز دیگر. وَ جَعَلَ اَلظُّلُماتِ وَ اَلنُّورَآنچه كه شما آن را نور می دانید و آنچه شما آن را ظلمت می دانید، هر چه نور است و هر چه ظلمت است، همه از آن خداستثُمَّ اَلَّذِینَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ فقط كافران برای خداوند عدل فرض می كنند، حالا یا در خلقت یا در عبادت و یا در چیز دیگر.

یك آیه ی دیگر در این زمینه بخوانم- در این زمینه آیات زیاد است- و از این قسمت رد می شویم. از آنجا كه مسیحیها و همچنین مشركین معتقد بودند كه خداوند فرزند دارد (مسیحیها می گفتند المسیح ابن الله، مشركین هم فرشتگان را فرزندان خدا می دانستند) می فرماید: وَ قالُوا اِتَّخَذَ اَللّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ گفتند خدا فرزند گرفته است، «سبحانه» منزه است. اصلا این كلمه «سبحانه» را نمی شود به فارسی ترجمه كرد، همین قدر باید گفت استغفر اللّه، بالاتر است خداوند، منزه است ذات او. این تعبیری هم كه می خواهم بكنم تعبیر خیلی ناقصی است: مثل این است كه آدم یك حرفی می خواهد بزند می ترسد به طرف بر بخورد می گوید «دور از جناب» ، مثل این كلمه ی دور از جنابی است كه ما می گوییم، یعنی اگر چه این را به شما نمی گویم ولی متوجه باشید كه یك وقت به شما برخورد نكند. «سبحانه» دور از ساحت ذات اقدس الهی چنین
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 589
حرفی. بعد می گوید (حالا ببینید رد كه می كند چگونه رد می كند) : بَلْ لَهُ ما فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ شما تصورتان درباره ی خدا چیست؟ غیر خدا هر چه هست (گفتیمما فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ یعنی غیر خدا هر چه هست) از آن اوست نه فرزند او. چقدر فرق است میان این دو؟ فرزند جزئی از وجود انسان است، قسمتی از وجود انسان مجزا می شود و به صورت فرزند در می آید، بعد آن می شود یك فرد این می شود فرد دیگری، آن می شود مالك خودش، این می شود مالك خودش، بعد حتی پدر ضعیف می شود او قوی می شود، پدر می میرد او می ماند. ولی هر چه هست له، از آن اوست، تعلق دارد به ذات او، ملك اوست، ملكی كه ما تعبیری نداریم درباره اش بگوییم چون فورا ذهنمان از ملك می رود به املاك اعتباری. باز بلا تشبیه باید عرض بكنم: انسان تا چه اندازه مالك خاطرات ذهنی خودش است؟ اگر او نباشد خاطراتی نیست چون آن خاطرات انشاء ذهن اوست. هر چه هست انشاء پروردگار است، ایجاد پروردگار است. ایجاد كجا، فرزندی كجا؟ ! بَلْ لَهُ ما فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ شما چرا رابطه خدا با غیر خدا را این قدر اشتباه می كنید؟ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ و هر چه هست در مقابل ذات او قانت و خاضعند. این رابطه از قبیل رابطه پدر و فرزندی نیست. بَدِیعُ اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ .

ببینید نفی فرزندی را با چه عبارتهایی می كند: او مبدع و مبتكر آسمانها و زمین یعنی همه اشیاست. ابداع یعنی انشاء كردن یك چیز بدون آنكه تقلیدی از جای دیگر شده باشد. مثلا شما مهندس هستید، یك وقت می آیید نقشه یك ساختمان را می ریزید ولی نقشه ای كه ابتكار شما نیست، از جای دیگر فرا گرفته اید، و یك وقت می آیید نقشه ای را ابتكار می كنید، گواینكه ابتكارهای انسان صد در صد ابتكار نیست، زمینه هایش همه از جای دیگر گرفته شده است. ولی خداوند صد در صد بدیع سماوات و ارض است، ابداع كننده اینهاستوَ إِذا قَضی أَمْراً فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ [8]وجود هر چیزی فقط به اراده او بستگی دارد، بخواهد یك چیزی موجود بشود موجود شده. اما فرزندی مسأله دیگری است كه از وجود كسی جزئی جدا بشود بعد تدریجا تكوّن و تكامل پیدا كند و بشود فرزند.

این قسمتها قسمتهای تنزیهی قرآن است كه ما در این قسمتهای تنزیهی نظیری برای قرآن پیدا نمی كنیم و آیات تنزیهی قرآن هم خیلی زیاد است، كه من به عنوان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 590
نمونه گفتم.


[1] . حشر/23.
[2] . انعام/103.
[3] . صافات/180.
[4] . طه/114.
[5] . بقره/255.
[6] . اسراء/111.
[7] . انعام/1.
[8] . بقره/116 و 117.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است