در
کتابخانه
بازدید : 316650تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand راههای اثبات نبوت (1) راههای اثبات نبوت (1)
Expand راههای اثبات نبوت (2) راههای اثبات نبوت (2)
Expand راههای اثبات نبوت (3) راههای اثبات نبوت (3)
Expand وحی (1) وحی (1)
Expand وحی (2) وحی (2)
Expand معجزه 1معجزه 1
Expand معجزه (2) معجزه (2)
Expand معجزه (3) معجزه (3)
Expand معجزه (4) معجزه (4)
Expand معجزه (5) معجزه (5)
Expand اعجاز قرآن (1) اعجاز قرآن (1)
Expand اعجاز قرآن اعجاز قرآن
Collapse اعجاز قرآن (3) اعجاز قرآن (3)
Expand اعجاز قرآن (4) اعجاز قرآن (4)
Expand اعجاز قرآن 5اعجاز قرآن 5
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حتی- این نكته را توجه كنید- عارف ترین عرفای ما كه در زندگی شخصی در نهایت تقوا زندگی می كرده اند وقتی می خواسته اند یك امر معنوی را بیان كنند چاره ای نداشته اند الاّ اینكه آن را در لباس غزل بگویند چون غزل میدان خیلی وسیعی است برای بیان، یعنی وقتی می خواهند عشق به خدا و شیفتگی خودشان به معنویت را توصیف كنند باید از چشم و ابرو و زلف [استفاده كنند] و زلف را كنایه از یك چیز قرار بدهند، چشم را كنایه از یك چیز، و اندام را كنایه از چیز دیگر قرار بدهند برای اینكه میدان سخن بر ایشان باز باشد. مگر حافظ می توانست معانی عرفانی خودش را جز با همین قالب می و معشوقه این قدر زیبا بگوید؟ و هر كس دیگر. حالا ممكن است كسی درباره ی حافظ شك بكند بگوید نه، اینهمه می و معشوقه گفته همه، مقصودش همین شراب خواری و این حرفها بوده، در صورتی كه قطعا اینطور نیست، یعنی هم خود [دیوان ] حافظ و هم تاریخش از این امر حكایت می كند. اگر درباره ی حافظ تردید بكنیم، درباره مرحوم آقا میرزا محمد تقی شیرازی- فقیهی كه از ازهد فقهای دنیای تشیع بوده- هم شك می كنیم كه اهل می و معشوقه نبوده ولی هر وقت خواسته این معانی را بگوید در همین زبان گفته؟ اگر درباره ی آقا میرزا محمد تقی شیرازی بگوییم چون ایشان را ندیده ایم شك می كنیم، آیا درباره ی علامه طباطبایی هم می توانیم شك بكنیم، بگوییم آقای طباطبایی هم وقتی كه از می و معشوق و اینها دارد می گوید او واقعا- العیاذ بالله- یك مرد شرابخواره است؟ :

مهر خوبان دل و دین از همه بی پروا برد*رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 569
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد [1]*از سمك تا به سماكش كشش لیلا برد وقتی می خواهد این مطلب را در یك قالب زیبا بگوید ناچار است یك امر محسوس یعنی یك عشق حسی را، مجنونی و لیلایی را بیاورد و بعد اینجور فرض كند كه مجنون از پایین ترین درجات به عالی ترین درجات بالا رفته است و آن چیزی كه مجنون را بالا می برد لیلا بود یعنی آن جاذبه و آن قدرت عشق او بود كه این را بالا می برد.

یا حافظ همین معنا را به این عبارت می گوید:

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود*اینهمه قول و غزل تعبیه در منقارش اینها از تنگی قافیه است، یعنی اگر این لباس را بر این معانی نپوشند نمی توانند زیبایش بكنند، باید این لباسها را بر تن این معانی بپوشانند تا زیبا و جذاب بشود، دیگران حفظ بكنند و از این مجاز به یك حقیقت برسند (المجاز قنطرة الحقیقة) ولی قرآن ابدا این جور چیزها را نیاورده و این از نهایت و كمال قدرت قرآن است، یعنی متوسل به چنین جامه هایی نشده است برای اینكه معنا را لطیف كند و لطیف وارد اذهان نماید. موضوعات قرآن چیست؟ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ خدا را به عنوان مربّی و پرورش دهنده ی انواعی از جهانها و آن كسی كه همه جهانها را از نقص به كمال می برد [معرفی می كند] . همین معنا را با این عبارت ذكر می كند و در عین حال زیبا و لطیف است، فوق العاده هم زیبا و لطیف است. یا: قُلْ هُوَ اَللّهُ أَحَدٌ، `اَللّهُ اَلصَّمَدُ، `لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، `وَ لَمْ یَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ [2]كدامیك از آن جامه های حسی كه این معشوق و محبوب را برای بشر زیبا می كند در اینجا پوشانده شده است؟ اَللّهُ وَلِیُّ اَلَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُماتِ إِلَی اَلنُّورِ وَ اَلَّذِینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ اَلطّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُمْ مِنَ اَلنُّورِ إِلَی اَلظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ اَلنّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ [3]كلمه ی ظلمت و نور را آورده بدون اینكه در آن مجاز باشد، چون ظلمت واقعا ظلمت است و نور واقعا نور است یعنی نور حسی یك مصداق نور است، روشنایی روشنایی است. لا إِكْراهَ فِی اَلدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ اَلرُّشْدُ مِنَ اَلْغَیِّ فَمَنْ یَكْفُرْ
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 570
بِالطّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ اَلْوُثْقی [4]. و هر جای قرآن را كه در نظر بگیریم [همین طور است ] .

پس این از ناتوانی و بیچارگی بشر است. بشر نمی تواند معانی بسیار زیبا و عالی و لطیف را با بیانی لطیف ذكر كند جز آنكه جامه ای از این امور حسی بر آن بپوشاند، همین جامه هایی كه می بینیم چقدر زیاد است و بعضی از آنها به یك حد جلفی هم می رسد. پس برای این مطلب، اگر انسان به معانی قرآن و به زبان عربی و فن فصاحت و بلاغت- به طور كلی در همه زبانها- آشنا بشود آن وقت واقعا لطف تعبیرات قرآن را درك می كند، احساس می كند كه این، نوع دیگری از تعبیر و بیان است. بعد هم واقعا انسان خودش را تحت نفوذ قرآن می بیند و می بیند یك سنخیت خاصی دارد و روح انسان را به سوی خودش می كشد.

اما از جنبه ی معنوی. در جنبه ی معنوی، ما باید قسمتهای مختلفی را در نظر بگیریم و روی هر قسمتی جداگانه بحث كنیم یعنی اگر دیدیم كه یك معانی بسیار بلند و عالی برای اولین بار در قرآن مطرح شده است كه اصلا در تاریخ فكر بشر این جور بیان معنی سابقه ندارد- نه تنها سابقه ندارد چون خیلی فكرها در دنیا سابقه ندارد و یك كسی اول می آورد، بلكه حتی رابطه تسلسلی هم ندارد- [نشانه آن است كه این كتاب از افقی بالاتر از افق بشر پدید آمده است ] . فرض كنید كه آقای نیوتن یك فرضیه علمی می آورد. فرضیه او هم سابقه ندارد و او اول كسی است كه گفته، اما ارتباط تسلسلی دارد یعنی اگر كسی تاریخ علم را مطالعه كند می بیند بشر در راهی گام برداشته بوده است كه می رسیده به اینجا كه یك نابغه ای پیدا بشود از آن افكار گذشته به این نتیجه برسد. ولی آنچه كه در قرآن تازه است ابتدا به ساكن است و مخصوصا از جنبه ابتدا به ساكن بودنش خیلی باید توجه كرد. وقتی در خود قرآن هم دارد كهفَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ و ضمیر «مثله» را به پیغمبر برگردانده اند یعنی گفته اند از مثل این پیغمبری چنین چیزی [عجیب است ] ، یعنی توجه كنید كه این وابسته به یك محیط علمی فكری نیست كه در دنباله سیری كه وجود داشته است یك ابتكار تازه ای آورده باشد، محیطی فوق العاده منحط، محیطی كه بویی از این نوع اندیشه در آنجا وجود نداشته است، و شخصی كه در همین محیط منحط هم از همان حدود فرهنگ ناقص و
مجموعه آثار شهید مطهری . ج4، ص: 571
ضعیف این محیط- كه لااقل اطلاع خیلی ساده ای بر خواندن و نوشتن بوده- بی بهره بوده است. این توجیهی ندارد جز اینكه بگوییم این گونه اندیشه از افقی بالاتر از افق شخصی پیغمبر آمده است یعنی یك شخصیت انسانی و او از آن جهت كه انسانی است مثل همه ی انسانها نمی توانسته چنین باشد.

این جنبه های معنوی- همان طور كه قبلا عرض كردم- قسمتهای مختلف است و بعضی از این قسمتها را باید ما همین قدر راهنمایی بكنیم و برخی از آقایان كه بهتر از ما می توانند بیان كنند بروند مطالعه كنند و بعد در اینجا بیان نمایند. ما آن قسمتهایی را كه تا حدودی فهمیده ایم و می توانیم بیان كنیم عرض می كنیم.


[1] . این مسأله رای می گوید كه هر عشقی در دنیا پیدا می شود باطن و روحش عشق به حق و عشق به كمال مطلق است، ناقص رای كه انسان می خواهد، از راه خطای در تطبیق می خواهد.
[2] . اخلاص/1- 4.
[3] . بقره/257.
[4] . بقره/256.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است